جشن پاي ديوار برلين
مرتضي ميرحسيني
كسي فكرش را نميكرد كه كار رژيم تمام شده است. البته همه، حتي سران حزب حاكم هم ميدانستند كه پايان بسيار نزديك است، اما كسي سقوط ناگهاني حكومت آلمان شرقي را پيشبيني نميكرد. بحران سياسي و ناآراميهاي اجتماعي از چند هفته پيش شروع شده بود و هيچ نشانهاي به خاص بودن نهمين روز نوامبر گواهي نميداد. آسمان مثل اغلب روزهاي پاييزي خاكستري بود و روز با مه صبحگاهي شروع شد. حكومت ديروز را مثل روزهاي گذشته، خونچكان و به زحمت پشت سر گذاشته بود. رژيم سرپا بود، اما مردم گروه گروه كشور را ترك ميكردند و به اميد سفر به جايي ديگر، مدتي در چكسلواكي مقيم ميشدند. سيل مهاجرت در آن روزها چنان سنگين بود كه حتي رهبران مخالفان حكومت را هم نگران كرده بود. حكومت درمانده به مخالفانش متوسل شد و از آنان كمك خواست. گروهي از اين مخالفان بيانيهاي را نوشتند و امضا كردند كه با مجوز حزب حاكم، در چند نشريه سراسري چاپ و منتشر شد. «ما عميقا ناراحتيم. ما شاهديم كه چگونه هر روز هزاران نفر كشور را ترك ميكنند و ميدانيم اين مهاجرتها محصول سياستهاي شكست خورده حكومت و بياعتمادي جامعه است. ميدانيم واژگان در برابر جنبشهاي تودهاي چقدر عاجزند، اما جز همين واژگان ابزار ديگري نداريم. آنهايي كه كشور را ترك ميكنند، اميدهاي ما را كمرنگ ميكنند. ما به شما التماس ميكنيم در سرزمينتان و همراه ما بمانيد.» همچنين حكومت همان روز قانون تازهاي را نيز -كه گويا يكشبه نوشته شده بود- به سرعت تصويب كرد تا بهزعم خود بحران مهاجرت را به شكلي مديريت كند. گونتر شابووسكي، رييس سازمان حزب، به نمايندگي از حكومت كنفرانس خبري گذاشت تا جزييات قانون جديد را تشريح كند، قانوني كه عملا همه موانع ورود و خروج از كشور را براي اتباع آلمان شرقي حذف ميكرد. در همين نشست خبري تام بروكا خبرنگار شبكه انبيسي امريكا پرسيد: «اين قانون جديد از چه زماني اجرا خواهد شد؟» و شابووسكي پس از اندكي مكث براي زيرورو كردن كاغذهايش گفت: «تا جايي كه ميدانم اين قانون بيدرنگ و بدون هيچ تاخيري بايد اجرا شود.»
ـ پس عبور از ديوار (برلين) براي مردم امكانپذير است؟
ـ عبور از مرز براي مردم ممكن است.
خبر تصويب و اجرايي شدن اين قانون كه از طريق راديو و تلويزيون اعلام شد، جمع بزرگي از مردم برلين شرقي راهي ديوار برلين شدند. خبر حوالي ساعت 8 شب پخش شد و تا پيش از ساعت 10 حداقل 20 هزار نفر پاي ديوار برلين جمع شده بودند و مدام عده بيشتري به آنان اضافه ميشدند. به قول روديگر روزنتهال كه نزديك ديوار زندگي ميكرد «ما فقط ميخواستيم مطمئن شويم كه آيا ميتوانيم از ديوار عبور كنيم. حداكثر ميخواستيم ببينيم زندگي آن طرف ديوار چگونه است.» ترس مردم از سربازان نگهبان ديوار و از حكومتي كه اين سربازان را آنجا مستقر كرده بود، ريخته بود. سربازان هم مانع مردم نشدند و به اين ترتيب يكي از بزرگترين ضيافتهاي خياباني تاريخ در دو سوي ديوار بزرگ آغاز شد و تا بامداد روز بعد، يعني دهم نوامبر ادامه يافت. ضيافتي كه هم جشن پايان ديوار برلين بود و هم پايكوبي براي سرنگوني حكومتي كه اين ديوار را براي به بند كشيدن مردم ساخته و سرنوشت خودش را به آن گره زده بود. روزنتهال مينويسد: «ما به محض عبور از مرز و قدم گذاشتن بر خاك آلمان غربي، نگاهي به آسمان كرديم و نفس عميقي كشيديم. عطر و بوي هوا فرق چنداني نداشت، اما ميدانستيم كه همهچيز تغيير كرده است.»