مردان صادق
حسن لطفي
وارد كه ميشوم سرش پايين است و دارد با دستگاهي ور ميرود. بدون آنكه سر بلند كند، انگار از صداي قدمهام متوجه ورودم شده باشد، سلامي ميدهد. به او كه ميرسم سر بلند ميكند. جوان است و تهريشي كه گذاشته صورتش را جذابتر كرده است. قوطي توي دستم را به طرفش نشان ميدهم و ميگويم: از اينا داريد؟ بعد از ترس آنكه نداند چيست، اضافه ميكنم: مال دستگاه تست قند خونه! سريع جوابم را نميدهد، انگار توي ذهنش پي جمله مناسبي ميگردد. آب دهانش را قورت ميدهد و بعد درباره قيمت نوار تست خوني كه ميخواهم، ميگويد. توضيح ميدهد، قيمتش بالا رفته و در فروشگاه آنها هشتاد و پنج تومان است. بعد اضافه ميكند شايد در مغازههاي بالاتر با قيمت مناسبتتر پيدا كنيد! با تعجب نگاهش ميكنم. ياد جواني همسن و سال خودش ميافتم كه حدود ده سال پيش در سقز ديدم. رفته بودم تا از مغازهاش سوغاتي شكلات، بيسكويت خارجي يا چيز ديگري بخرم. توي اجناسش پودر شربتي بود كه قيمت و بستهبندياش مناسب بود. خواستم از كيفيتش مطمئن شوم. وقتي از فروشنده جوان كه سبيل نسبتا بلند و لباس كردي جذابترش كرده بود، درباره كيفيتش سوال كردم، جوابش مثل جواب فروشنده فروشگاه لوازم پزشكي متعجبم كرد. خودش از آن پودر مصرف ميكرد و دوست داشت، اما ميگفت بعضيها ميگويند سرطانزاست! اين را كه گفت از صداقش تعريف كردم و او متعجب نگاهم كرد. آن روز وقت چرخ زدن در بازار سقز فهميدم تعجبش چه معنايي داشت. در شهر او فروشنده كرد صادق كم نبود. صداقت او و فروشنده فروشگاه لوازم پزشكي آن روز باعث شد تا از آنها جنسي نخرم، اما وقتي در جاهاي ديگر خريد كردم هر دوي آنها را ستودم. برايم جالب بود كه مال دنيا باعث نشده بود تا دروغ بگويند. در مورد فروشنده جوان لوازم پزشكي كافي بود سكوت كند و قيمت جنس را بگويد. من بياطلاع از بالا رفتن قيمت لوازم پزشكي و دارو با دروغهايي كه درباره بالا نرفتن قيمت دارو و لوازم پزشكي شنيده بودم پول را ميدادم و جنس را ميگرفتم و ميرفتم. شايد هم آن دو و امثال آنها با رفتارشان قرار است با راستگوييشان نشان دهند در زمانه رواج دروغگويي در بين بخشي از دولتمردان و مردان سياست، ايران راستگو كم ندارد. راستگوياني كه آخرتشان را با دنياي ديگران كه هيچ با دنياي خودشان هم تاخت نميزنند. براي آنها در عمل دروغگو دشمن خداست و هدف وسيله را توجيه نميكند.