ناامني، ناآرامي
استبداد و انسداد تاريخي توسعه در ايران (3)
حسين احمدي
در ادامه مباحث نشست «سببشناسي توسعهنيافتگي و انديشه پيشرفت و تحولات جديد جامعه ايران» در دو يادداشت قبلي با محوريت توجه به مساله مدرنيزاسيون بدون طي شدن پروسه مدرنيته در ايران، به موضوع پرداخته شد. پيامدهاي بحرانزاي مدرنيزاسيون دستوري و رويارويي سنت و تجدد كه همواره ما را با توقفگاههايي در زيست تاريخي مواجه ساخته كه نتيجه آن، ناامنيها و ناآراميهاي اجتماعي و امتناع و انسداد توسعه در ايران بوده است. جامعهاي كه همواره با پديده تسلط الگاريشي و گردش بسته نخبگان متملق پيرامون مستبد حاكم بوده و از مشاركتهاي عمومي و آزاديهاي سياسي و اجتماعي بازداشته ميشده است. جامعهاي كه گرفتار ريشههاي فرهنگي خودي و غيرخودي و شهروند درجهبندي شده است، قطعا به توسعه دست نمييابد! سياستهايي كه نگرشها و رويكردهاي بخشيشده را به فرابخشي و منافع فردي و گروهي را به منافع ملي ترجيح داده است، هيچگاه در مسير توسعه گام برنميدارد. جامعهاي كه مشاركت فعال در بهبود وضعيت زيست جمعي خود نداشته باشد روي توسعه را نخواهد ديد!
دكتر هادي خانيكي، چهره دانشگاهي و استاد علوم ارتباطات كه ساليان متمادي است طلايهدار فرهنگ گفتوگو و تلاشگر اين عرصه براي ايجاد سنگ بناها و زيرساختهاي آن در جامعه ايراني است، تا بلكه از اين رهگذر به تعالي و توسعه ميهن مددي رسانده باشد. او كه اخيرا پيروزمندانه به مصاف سرطان در جسم خود رفته بود، اينك دغدغهاش سرطان وطن است! وي به عنوان پژوهشگر علوم انساني و جامعهشناس و يك سياستمدار فرهنگدوست، در كنار اعضاي دغدغهمند جامعه مهندسان ايراني، درباره سببشناسي توسعهنيافتگي ايران، به بازخواني مطالعات مجيد تهرانيان در حوزههاي توسعه، فرهنگ و ارتباطات و موضوع كتاب اخيرالانتشار خود به نام «انديشه پيشرفت و تحولات جديد جامعه ايران» (انتشارات نشر ني) ميپردازد. سخن او درباره بازبيني، بازسازي و نوسازي پي نهادههاي بناي «ارتباطات و توسعه» در عصر نوين ديجيتال و موبايل و آيندهاي اجتنابناپذير در فرو غلطيدن در تكنولوژيهاي مهاجم و تحولبخش زيست جديد اجتماعي بشر در عصر جديد است. در ظهر كتاب مزبور خلاصهاي با اين پيام به نگارش در آمده است كه: «ميان تاريخ سياسي جنبشها و انقلابها و تاريخ اجتماعي توسعه و پيشرفت در ايران، هم سرشتيها و پيوندهايي استوار برقرار است. هر دو دسته از اين تلاشها در فضايي انتزاعي و دور از عوامل و شرايط اجتماعي و تاريخي و فرهنگي و سياسي ايران شكل نگرفته و نميگيرند و هر دو تحتتاثير مسائل پيشيني و پسيني و مزمن و جديد بوده و هستند. پس مطالعه تاريخي توسعه و سياست در ايران مطالعهاي توامان و به هم پيوسته است كه «مساله ايران به مثابه جامعه در حال گذار» در كانون آن قرار دارد. ... اهتمام مرحوم دكتر مجيد تهرانيان پس از اخذ مدرك دكتراي اقتصاد سياسي از دانشگاه هاروارد و ورود به ايران در سال 1353، با تاسيس «پژوهشكده علوم ارتباطي و توسعه ايران» به مطالعات علمي و ملي در اين زمينه سامان داد. او از ميان تحقيقات مختلف نتيجه گرفت كه «آن راهبرد توسعهاي كه اولويت را به گسترش ظرفيتهاي انسان و نهادهاي اجتماعي بدهد، از راهبردي كه پيشينگي را به توسعه ظرفيتهاي توليدي ميبخشد موثرتر و انسانيتر عمل ميكند.»
توسعه در ايران مسالهمحور شده است و جامعه با تشجيع ورود ساختارمند و تحزبي به عرصه سياست، توان ورود به توسعه را مييابد. اين جامعه تنها با فهم مدلهاي جهانشمول و با ضرورت درك شرايط خاص جامعه ايراني و با سنجش درست و دقيق ارزشها و نگرشهاي ايرانيان، قابليت دستيابي به توسعه خواهد يافت. بديهي است با ناديده انگاشتن تغيير و تحولاتي كه در زير پوست جامعه در حال رخ دادن است، نميتوان جامعه را درك نمود و به توسعه نگريست! مساله ايران مساله جامعه در حال گذار است با فشردگيهايي در هم تنيده كه تا به حل آنها پرداخته نشود، توسعه رخ نخواهد داد. در كتاب فوق اشاره شده است كه جامعه ايراني با شرايط گذار تاريخي از جامعه روستايي كشاورزي به جامعه صنعتي با 6 گذار مهم قابل تبيين است: 1. شرايط اقتصادي: گذار از اقتصاد خودبسنده روستايي و كشاورزي به اقتصاد پولي مبادله صنعتي. 2. شرايط سياسي: گذار از نظام سياسي خودكامه به نظم سياسي دموكراتيك و مشاركت مبتني بر قانون و ديوانسالاري در يك سازمان پيچيده سياسي. دموكراتيزه شدن جامعه البته بدون همراهي گذار فرهنگي امكانپذير نيست. 3. شرايط رواني: گذار از شخصيت بسته و منفعل به شخصيت باز، فعال و شهروند. 4. شرايط اجتماعي: گذار از يك جامعه بسته و متحجر مبتني بر سلسلهمراتب (ايل، عشيره، منزلت، طبقه) به يك نظام طبقاتي باز و متحرك. 5.شرايط ارتباطي: گذار از نظام ارتباطي شفاهي رودررو و محدود به نظام ارتباطي گسترده چندرسانهاي. 6.شرايط فرهنگي: گذار از نظام فرهنگي بسته و جزمي به فرهنگ نوآوري و نوآفريني.
و اما نظام بسته ارتباطي و اطلاعاتي داراي عوارض و آفاتي است: 1. رشد فرهنگ پنهانكاري در نظام اداري غير شفاف. 2. پرهيز از گفت و شنود و از روابط اجتماعي سالم. 3. فعاليتهاي نسنجيده در هر عرصه از جمله در كارهاي تخصصي، فرهنگي، صنعتي و ... . 4. فروبستگي ارتباطاتي و اختلالات اطلاعاتي. 5. پرهيز از شناخت مسائل اجتماعي با پيمايشها و يافتههاي علمي و پژوهشي. 6. ناشكيبايي در برابر انتقاد و ناتوانايي در انتقاد سازنده. 7. رشوهخواري معنوي با درخواست توام با ستايش و چاپلوسي. 8. ناشكيبايي در برابر طنز ساختهاي اجتماعي براي شناخت مسائل جامعه در نتيجه محروم ماندن از زبان طنز، كارناوال و مجالس شاديآفرين. 9.پرهيز از صراحت در گفتار (صراحت كليدواژه ارتباطي است). 10. پرهيز از اعتراف به اشتباه. 11. فرار از مسووليت با فرافكني و لوث كردن مسووليتها. 12. فرهنگ خودفريبي. 13. فرهنگ آسانخواهي/ آساننمايي مشكلات (راه دشوار توسعه). 14. فرهنگ دسيسهبازي، فرهنگ بده بستان، حل مساله قبل فهم مساله. 15.فرهنگ لفاظي، همهچيز در كلام، در خطابه و همهچيز در رسانههاي رسمي. 16. فرماليزه كردن ارتباطات اجتماعي.
جامعهاي كه در آن مدارا، راستگويي و راستكرداري و همدردي افزايش يابد و دروغگويي، كژكرداري و دغلكاري كاهش يابد، اعتماد و سرمايه اجتماعي نيز افزايش مييابد. افول سرمايههاي اجتماعي و بركناري گروههاي مرجع اجتماعي به دليل ناكارآمديها از قِبل افت كيفيت حكمراني، در جامعه امروز ايران طي 30 سال گذشته قابل رويت است. خلاصه آنكه فرقي نميكند چه قبل و چه بعد از انقلاب، توسعه نامتوازن، ناموزون و نا همزماني ميان اجزا، ميان شهر و روستا با حملونقل يا صنعت با آموزش و ...، موجب درهم ريختگي بيشتر اوضاع شده است. جهت دستيابي به فرصتهاي توسعه ميشود با آموختن از تجارب و يافتهها و آموختههاي تاريخ ديگر كشورها و با بهرهگيري از فرصتهاي پيش آمده يا پيش رو اقدام نمود. در جامعهاي كه هرچه روشنفكرتر، نا اميدتر! اما با كنترل خشم و اميد در شبكهاي شدن جامعه و با ايجاد اميد به جنبشهاي غير خشونتآميز، با وجود اميدبخشي حضور فعالانه و با نشاط زنان و جوانان، ميشود در اين جامعه پر انرژي در حال گذار ايراني نيز به موقعيتهاي برتر، فرصتزا و با نتايج متفاوتتر و پيشروتر نسبت به جهان نيز در مسير توسعه گام نهاد. پايان