قول و غزل
تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت كه در اين وصف، زبان دگري گويا نيست
بعد تو قول و غزلهاست جهان را اما غزل توست كه در قولي از آن ما نيست
تو چه رازي كه به هر شيوه تو را ميجويم تازه مييابم و بازت اثري پيدا نيست
شب كه آرامتر از پلك تو را ميبندم در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست
محمدعلي بهمني