مروري بر
يك يادداشت
احمد زيدآبادي
كوروش احمدي
آقاي احمد زيدآبادي در يادداشتي (اعتماد 25 آبان) از مخالفتش با حمايت از انتخاب مجدد شيخ حسن روحاني در ارديبهشت 96 گفته و از اينكه تلاش بسياري براي منصرف كردن اصلاحطلبان از حمايت از او به عمل آورده است. ايشان توضيح ميدهد كه به دو دليل چنين نظري داشته: 1- «در عرصه جهاني دولت امريكا با سرخوردگي از نتايج توافقنامه برجام، درصدد اعاده تحريمهاي اقتصادي موثر عليه ايران بود.» 2- «در حوزه داخلي، متنفذان جناح تندروتر اصولگرا عزم خود را جزم كرده بودند تا برنامههاي دولت روحاني را به فضاحت بكشانند.» او ميگويد: «پيروزي روحاني را سبب هدر رفتن سرمايه اصلاحطلبان» ميشمرده و در سال 1400 نيز سخت مخالف كانديداتوري آقاي ظريف بوده و آن را در صورت تحقق «فاجعهاي غيرقابل جبران براي نيروهاي ميانهرو در ايران» ميدانسته است. او از خاتمي انتقاد ميكند كه چرا «اصلاحطلبي را عمدتا شراكت در قدرت ميبيند» و اضافه ميكند كه اصلاحطلبي معطوف به شراكت در قدرت و گرفتن سهمي از آن، با هر انگيزهاي كه پشت آن باشد، آفت امر اصلاح در كشورمان بوده است. هيچ يك از اين دو دليل نميتواند و نبايد موجب خالي كردن ميدان توسط يك جريان سياسي مسوول باشد. چرا؟ «چون:
1- در سطح بينالمللي، اگر چه ترامپ در جريان مبارزات انتخاباتي از خروج از برجام گفته بود، اما بعد از روي كار آمدن در اول بهمن 95، تا 14 ماه بعد يعني تا 18 ارديبهشت 97 (8 مه 2018) از برجام خارج نشد. او حتي در اين فاصله و در سررسيدهاي مقرر 4 بار تعليق تحريمهاي كنگره را تمديد و پايبندي ايران به برجام را تاييد كرد. ترامپ در اين فاصله پيوسته خواستار مذاكره با ايران با هدف انجام تغييراتي در برجام بود. در واقع مساله اين نبود كه به قول ايشان «دولت امريكا با سرخوردگي از نتايج توافقنامه برجام، درصدد احياي تحريمهاي اقتصادي موثر عليه ايران باشد.» مساله اين بود كه ترامپ به عنوان يك اقتدارگراي پوپوليست با محوريت كيش شخصيت خويش درصدد بود كه مهر خود را بر برجام بزند.
برخورد او با موافقتنامه تجارت آزاد امريكاي شمالي (NAFTA) بسيار گويا بود. او كه در جريان انتخابات نفتا را هم «بدترين توافق تجاري تاريخ» ناميده بود و خواستار لغو آن شده بود، وقتي به كاخ سفيد رسيد، خواستار مذاكره مجدد در مورد آن شد و كانادا و مكزيك نيز با اتخاذ سياستي عملگرايانه دعوت به مذاكره و «تجديدنظر در نفتا» را پذيرفتند. اما خروجي مذاكراتي كه در 2018 انجام شد، چيزي نبود جز اعمال برخي تغييراتي شكلي و روزآمد كردن آن و تغيير نام آن به «توافق امريكا، مكزيك و كانادا» (USMCA). اين تغيير نام مهمتر از هر چيز ديگر براي ترامپ بود؛ چراكه امكان فروش نفتا را با بستهبندي جديد به پايگاه راي بياطلاعش عنوان يك دستاورد ميداد. دولت كره شمالي نيز به همين علت و با اطلاع از روحيات ترامپ با او وارد مذاكره شد و او را رام كرد. به همين سياق ترامپ طي 14 ماه قبل از خروج از برجام، كرارا خواستار مذاكره با ايران در مورد برجام شد و البته مقامات ما قاطعانه رد كردند. لذا قطعا مساله اين نبود كه «دولت امريكا با سرخوردگي از نتايج توافق برجام» درصدد خروج از آن باشد، بلكه به عكس، هيات حاكمه امريكا (حتي بسياري از جمهوريخواهان) به همراه اروپا موافق ادامه برجام بودند و حتي وزير خارجه، وزير دفاع و مشاوران امنيت ملي اول و دوم ترامپ و شماري از جمهوريخواهان موثر در كنگره مخالف خروج از برجام بودند. لذا دليلي نداشت كه شرايط بينالمللي در آستانه انتخابات ايران در ارديبهشت 96 (مه 2017) عاملي بازدارنده براي نامزدي مجدد حسن روحاني باشد. حتي اگر چنين بود، منطقي نبود كه او پيشاپيش و بدون هر گونه تلاش و مبارزه دست خود را بالا ببرد و از ترس مرگ خودكشي كند. تشويق مقامات ايراني به خنثي كردن تبليغات ترامپ از طريق تعليق تحريم مذاكره با امريكا ميتوانست كار درست در آن مقطع باشد و اين آن چيزي بود كه امثال آقاي زيدآبادي بايد توصيه ميكردند و نكردند.
2- دليل داخلي آقاي زيدآبادي براي نهي شركت آقايان روحاني و ظريف در انتخابات بيشباهت به دليل خارجي ايشان نيست. يعني در اينجا نيز ايشان ميگويد كه چون اصولگرايان مصمم بودند «برنامههاي دولت روحاني را به فضاحت بكشانند»، ايشان بايد از شركت در انتخابات خودداري ميكرد. اين نيز به اين معني است كه روحاني و اصلاحطلبان بايد از ترس مرگ خودكشي ميكردند. مشكل اصلي در اين يادداشت آقاي زيدآبادي اين است كه ايشان نميگويد راهحل جايگزين كه ايشان پيشنهاد ميكرده چه بوده است. يعني اگر نظر ايشان پذيرفته ميشد، طيف اصلاح و اعتدال چه بايد ميكرد. آيا بايد به ديگر كانديداهاي موجود (مثلا آقايان رييسي و قاليباف) راي ميدادند يا انتخابات را تحريم ميكردند يا راي نميدادند. مشكل اصلي آقايان خاتمي و روحاني ضعف شديد و عدم ايستادگي در برابر طيف تندرو و بسنده كردن به طعنه و گوشه و كنايه بود. در اينجا نيز امثال آقاي زيدآبادي بايد ضرورت ايستادگي را متذكر ميشدند و نه اينكه به كل صورت مساله را پاك ميكردند.
3- بهطور كلي، مشكل مرور نظرات آقاي زيدآبادي اين است كه خواننده هيچگاه درنمييابد كه ايشان چه روش مشخصي را براي ابراز اعتراض و درخواست تغيير توصيه ميكند. ايشان قاطعانه ميگويد: «صندوق راي را به طريق اولي قبول ندارم.» (اعتماد 9 آبان) و آن را به اين دليل كه به قول ايشان «سيستم موازي» اجازه كار نميدهد، مردود ميداند! (همميهن 9 مهر) ايشان اضافه ميكند كه «مسير خيابان هم جواب نميدهد و باعث سوءاستفاده ميشود» (همان) تنها راهي كه ايشان ارايه ميدهد اين است كه «من ميگويم اگر ميپذيري مشكل هست، بايد بنشينيم حرف بزنيم و قطعا با حرف زدن اتفاقات زيادي ميافتد.» (همميهن 5 آبان) وي ميگويد: «مطالبهگري از طريق رسانههاي در دست و نيروهايي كه هنوز سرمايه اجتماعي دارند [شايد مثل خود ايشان]، تنها راه باقي مانده است.» (اعتماد 9 آبان) و البته خود با اشاره به محدوديت رسانهها ادامه ميدهد كه «نميتوان از رسانهها توقع رفتارهاي غيرواقعبينانه داشت.» يعني به شكلي اين راهحل را هم منتفي ميخواند و نهايتا به اين راهحل ميرسد كه «راهش اين است كه سيستم نگاهش را عوض كند» و فضا را باز كند. (ايلنا 17 مهر) در 20 آبان در گفتوگو با آقايان فاضلي و عبده تبريزي ميگويد: «تنها راه نجات اين است كه حكومت نشانههاي تغيير را بروز دهد و مردم نيز اين تغيير را بپذيرند و از آن حمايت كنند.» (اكوايران 20 آبان) اين ايدهاي است كه او در جاهاي مختلف بسط ميدهد و خواستار آن ميشود كه سيستم خودش بايد به اين نتيجه برسد كه بايد در خودش تغيير ايجاد كند.
4- اين نظرات آقاي زيدآبادي در حالي است كه ما در تاريخ ايران و در بسياري از ديگر كشورها موارد متعددي از كنشگريهاي سياسي اصلاحطلبانه و خشونتپرهيزانه را ديدهايم و با تجربيات قائممقام و اميركبير و مصدق آشنا هستيم. در اين نوع كنشگري هميشه از همه روشها استفاده شده و از جمله ترديدي در مشاركت در انتخابات و مشاركت در قدرت با شرايط خاص خود وجود نداشته است. از جمله ميدانيم كه برخورد مصدق با انتخابات و مشاركت در قدرت چگونه بود و چگونه در جهت واقعي كردن انتخابات و اصلاح قانون انتخابات كوشيد و چگونه به عنوان نخست وزير و با كمك افكار عمومي توانست نظرات خود را پيش ببرد و سيستم موازي را از جمله در مورد كنترل ارتش و گرفتن سمت وزير دفاع خنثي كند. سخنان آقاي زيدآبادي خلاصه ميشود در بيان برخي آرزوها و البته ميدانيم كه آرزو نه استراتژي است و نه تاكتيك و آرزو از نوعي كه ايشان بيان ميكند، تنها ميتواند در جهت تئوريزه كردن انفعال اجتماعي و مدني عمل كند.