مزدكي كه بود…
ابراهيم عمران
از جمله گزارشگران فوتبال كه صدايي گيرا و درخور داشت و دارد؛ مزدك ميرزايي است و ميتوان نوشت بعد از عادل فوتبال؛ طنين صدايش براي مخاطب خاطرهانگيز بود و است. بعد از مهاجرتش به شبكه فارسيزبان خارج از كشور در همان اوايل يكي، دو برنامهاش را تماشا كرده بودم كه به سبب دوري فيزيكي از فوتبال ايران به گواه بسياري، از كيفيت بالايي برخوردار نبود و يكي از دلايل تماشايش فقط شهرتي بود كه داشت. زماني كه در تلويزيون بود شخصيتي آرام و بيحاشيه داشت و دلنشين. اهل حاشيه نبود. شايد در گزارشگري هم شيوه خاص خود داشت. نه آنچنان برتر و نه در حدي كه نتواني ادامه گزارشهايش را گوش كني. كاري به چرايي مهاجرتش ندارم كه بحث اين وجيزه نيست.گزارشگران بعد از عادل و او هم چنگي به دل نزدند. اصليترين فاكتور كه تن صدا بود را دارا نبودند. مزدكي كه در ايران رعايت انصاف ميكرد، سعي داشت در جغرافياي ديگر هم چنين باشد. موسم جام جهاني كه رسيد بر حسب اينكه گزارشگران داخل صداي دلخواه نيستند؛ سري به شبكهاي زدم كه گزارشگر سابق تلويزيون ايران در آن مشغول گزارش بود به اتفاق بازيكن و مربي سابق فوتبال كه او هم ساكن لندن شده بود اين سالها. مزدك ادعا كرد در اوايل بازي كه سعي دارد بيطرف گزارش كند. اينبار اما آن مزدكي نبود كه ميشناختيم. هر چند انتظار آن فرد سابق نميرفت. توقعي كه او از بازيكنان داشت هم به كنار. به اين مقوله وارد نميشويم كه بحثي است به باريكي مو. هر طرف آن موافق و مخالفاني دارد. ميزان الحراره آن هم بالاست. صحبت اما بر سر مليتي است كه گزارشگرمان دارد. تيكهپرانيهاي سياسي و متلكهاي كوچه و خيابانياش؛ آنچنان اعصاب را درگير كرد كه توان تماشاي بازي با گزارشش نبود. مرز باريكي است سمپات سياسي بودن با عرق ملي داشتن. هر چند به او نميآمد اينگونه حرف و بيانيهخواني سياسي. مرام گزارشگري به حتم امر ثقيلي است. عقدههاي فروخفته اگر هم فينفسه درست باشد؛ مستمسكي ايجاد نميكند كه كليت كشوري زير سوال رود.
بلد بودن فني و تاكتيكي فوتبال هم با رنگ و بوي سياست جور در نميآيد. به پيشواز واكنشهاي پيش رو رفتن هم كردار درستي نيست. تو گويي ايشان آنچنان در گيرودار سياست و آمران و ناهيان آن گرفتار شد كه اصل و موجوديت فوتبال را فراموش و انكار ميكرد. نميدانم شايد چنبره مسائل پيچيده و شاذ سياسي و شناور شدن در جغرافياي ديگر كنش و واكنش افراد را تغيير دهد. ولي ميتوان باور داشت به هر فردي نميآيد لباس عاريتي بپوشد. تكل و دفاع و سيستم فوتبال؛ سياست و دق و دلي سياسي و اجتماعي نميشناسد. هيچ انگي نميتوان به فرد و نيات آنان وارد كرد. ولي آيا ميتوان انتظار داشت اگر ايشان گزارشگر بازيهاي عربستان هم ميبود؛ چنين خامدستانه گزارش ميكرد...؟! قباي سياستورزي به آناني كه سالها آن را پوشيدهاند هم گاهي گشاد به نظر ميآيد؛ چه رسد به افرادي كه در چارچوب و مستطيل سبز معروف شدند. كنار مردم بودن مهم است. مهمتر از آن جغرافياي چهارگوشه كشور است. عقدههاي بجا مانده را خرج چه ميكنيم؟ نام ايراني اصيل داشتن هم، وزنه و سواد سياسي و اجتماعي نميآورد. اين روزها ميگذرد به حتم. تحليل و تفسير سياسي در ورزش هم به يادگار ميماند. آنچه از ياد ميرود، عريانسازي روح و وجدان است.