فوتبال
وحدت ميدان و ديپلماسي
سيدمهدي زرقاني
فوتبال به همان اندازه كه صنعت است، امر سياسي است. صفآرايي ملتها از ميدان جنگ به ميدان بازي كشانده ميشود. فوتبال ايران و امريكا جنگي است كه از ميداني به ميدان ديگر كشيده شده است. اينجا بازي سويههاي معناشناسي و دلالت ديگري به خود ميگيرد. تمام حركات و سكنات بازيكنان و حاشيه بازي داراي بار معنايي سمبليك ميشود؛ از پخش سرود ملي دو رقيب تا رفتارهاي بدني بازيكنان هنگام پخش سرود ملي گرفته و تا پايان بازي. در فوتبال دروازه ملتها به سوي هم گشوده و راههاي گفتوگوهاي بسته، گشاده ميشود. ما كه حاضر نيستيم با امريكا مذاكره كنيم، در ميدان با او گفتوگو ميكنيم، منتها با نظام نشانهشناس يك بازي. هم دست ميدهيم، هم پرچم رد و بدل ميكنيم، هم دفاع ميكنيم و هم حمله ميكنيم. تن به فرمان داور ميدهيم و وقتي لازم باشد بازي جوانمردانه ميكنيم. مرزهاي بازي و واقعيت، مرزهاي شوخي و جدي در فوتبال در نورديده ميشود و ما ساحتي از حيات را تجربه ميكنيم كه در بيرون «ميدان» امكانپذير نيست. اين بازي آنقدر جدي است كه عبور توپ از دروازهها لبخند را بر لب ملتي مينشاند و اشك را از چشم ملت ديگري جاري. تمام فوتبال حيث استعاري دارد از «دروازهبان» گرفته تا «دفاع» و تا «خط مياني» و تا «حمله». فوتبال، نبرد استعارهها هم هست. بدينترتيب بازي سويه معنايي جدي به خود ميگيرد و ايرانيان خود را در برابر دشمن قديمي خود ميبينند. از همين نقطه است كه فوتبال سويه داخلي هم به خود ميگيرد و معطوف به مليت و ملت ميشود. فوتبال ملي، فوتبال همه مردم است با هر زبان و عقيده و مرام و فرقهاي. هر گونه مصادره حزبي و مرامي و دستهاي در فوتبال ميتواند آن را به عامل متزلزل كردن انسجام ملي تبديل كند. «بازي» آنقدر مهم است كه تبديل به نظريه اجتماعي شده و فيلسوفان درباره آن نظريهپردازي ميكنند، بنابراين نبايد «بازيها» را ناچيز انگاشت. هرگونه بازي با بازيها، منجر به تغيير كاركرد آنها ميشود .
مردم ما در شرايط بحراني فعلي بيش از همه به همدلي نيازمندند و حاكميت با تصميمات درست و غيرهيجاني ميتواند زمينه اين همگرايي را به حد اكثر برساند. به حيث تاريخي و ساختاري غلظت هيجان در خون ملت ما زياد شده است. در «ميدان فوتبال» و «ميدان سياست»، هيجان عنصر ويرانگر است. عجيب نيست كه فرزانه توس در ژانر هيجاني حماسه، اين همه بر خرد تاكيد ميكند و مدام مخاطب را به در پيش گرفتن خرد ترغيب ميكند و معيار درستي و نادرستي كنشها را ميزان تقيدشان به خرد ميداند. حماسه ملي ايرانيان، خردبنياد است:
خرد چشم جان است چون بنگري
تو بيچشم شادان جهان نسپري
در مقدمه شاهنامه چهل و چند بار از واژه خرد و متعلقات آن استفاده شده و در سراسر شاهنامه، «خرد و داد» اصول بنيادين در مديريت فرد و جامعه است. اگر انسانها در گرايشها، اميال و منويات مختلف ميشوند، در خرد متفق ميشوند و به ميزاني كه «ميدانداران» از قطب خرد وجودشان به سمت و سوي قطب هيجان متمايل شوند، ويرانگري در ميدان بيشتر ميشود. در فوتبال «ميدان و ديپلماسي» با هم جمع ميشوند. فوتبال، ميدان خوبي است براي تمرين ديپلماسي و كنترل هيجان: فرو خوردن خشم، به رسميت شناختن ديگري، فصلالخطاب بودن قانون، بيطرفي در قضاوت، همگرا بودن ديپلماسي و ميدان همه و همه در فوتبال تجسم و تعين پيدا ميكند. بدينترتيب است كه بازي، جدي ميشود. مولانا بازي را براي كودك تمريني ميداند براي زندگي جدي در بزرگسالي:
تا ز لعبت اندك اندك در صبا
جانش گردد با يم عقل آشنا
از ميدان و ديپلماسي اين بازي ميتوان درسها فراگرفت، چون هم خودش ميتواند آموزنده باشد هم حاشيهاش. فوتبال بازي استوار بر خرد جمعي هم هست و درست به اين علت است كه بازيهاي موفق بازيهايي است كه در آنها همگرايي در بالاترين سطح باشد. خرد جمعي، كه در دين ما بسيار مورد تاكيد است، فقط در مشورت كردن خلاصه نميشود، به معناي به رسميت شناختن صداهاي مختلف نيز هست. نقش-ويژههاي دروازهبان، دفاع، خط مياني و حمله شباهتي به يكديگر ندارد اما گل نتيجه بالاترين سطح همگرايي است. كاپيتاني موفقتر است كه بتواند همگرايي ميان اين نقش ويژههاي متفاوت و متنوع را به حداكثر برساند. بدينترتيب فوتبال ميتواند عامل انسجام ملي شود و قدرت استراتژيك يك ملت را نشان دهد.