• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5365 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۰ آذر

نطق عدالت‌طلبان در پادگان كور شده بود

بامداد لاجوردي

همه خاطراتي كه از سربازي قوم و خويش‌هاي خود مي‌شنويد را باور نكنيد. آنها به شما از بداخلاقي‌ها يا ظلم‌هايي كه به ديگر هم‌خدمتي‌هاي‌شان كرده‌اند، نمي‌گويند. آنها هرگز از اينكه بي‌عدالتي‌هايي را ديده‌اند و اما چشمان خود را فروبسته‌اند، دم نمي‌زنند. پادگان محيط عجيبي است. خيلي از پسرها وقتي سرباز مي‌شوند معيارهاي اخلاقي‌شان را كنار مي‌گذارند. انگار تصميم مي‌گيرند براي چند ماه هم كه شده، آن آدم سابق با معيارهاي سفت و سخت عدالت‌طلبانه نباشند، چراكه پادگان، نبرد تن‌ها و بدن‌هاست.
پسرهايي كه زيرك هستند، ياد مي‌گيرند چه كارهايي انجام دهند كه بدن‌شان كمتر خسته و رنجيده شود. بي‌خوابي، سرما و گرماي خارج از تحمل، ساعت‌ها خبردار ايستادن، گشت‌زني‌هاي طولاني هر كسي را خسته مي‌كند، به خصوص بدن‌هايي كه به اين كارهاي سخت عادت ندارند.
اغلب سربازها تجربه كندن علف‌هاي هرز، جارو كردن برگ درختان پاييزي و شستن سرويس بهداشتي را دارند. بدون آنكه فرمانده‌شان توضيحي بدهد چرا بايد هر روز صبح تا كمر خم شوند و علف هرز را از زمين بيرون بكشند، برخي از آنها مجبور هستند در سرماي پاييز و زمستان علف‌ هرز را از جا در بياورند. همين‌طور بايد كاشي‌هايي كه لعاب‌شان به كلي ازبين رفته را جوري تميز كنند كه به چشم فرمانده خوش بيايد. يا هر روز آسايشگاه را جارو بزنند و طي بكشند و ديگ بزرگ و سنگين غذا را جابه‌جا كنند.
اما اين اخبار و گزارش‌ها تمام واقعياتي كه شما درباره پادگان مي‌شنويد، نيست. اغلب كارهاي كثيف و سخت را سربازهايي انجام مي‌دهند كه تحصيلات عاليه ندارند. كساني كه درس خوانده و دانشگاه رفته‌اند كارهاي سبك‌تر و حتي دفتري را انجام مي‌‎دهند. كم‌سوادها بيشتر نگهباني مي‌دهند و كارهاي يدي برعهده آنها گذاشته مي‌شود. تا جايي كه من مي‌دانم، هيچ سرباز عدالتخواهي در دوره خدمت من به اين وضعيت اعتراض نكرد. حتي تحصيلكرده‌هايي كه معناي بي‌عدالتي را مي‌فهميدند هم صم بكم گوشه‌اي مي‌نشستند؛ علت آن هم روشن بود: اعتراض به اين رويه علاوه بر آنكه باعث مي‌شد از سوي ديگر سربازها مواخذه شوند، موجب مي‌شد بدن‌شان هم با نگهباني‌ها و جارو كردن‌ها، سختي بكشد. به همين خاطر همه خيلي زود متوجه مي‌شدند كه فعلا بايد ساكت باشند تا بعد از سربازي دوباره از مزاياي عدالت‌طلبي بگويند.
سربازي آدم‌ها را عوض مي‌كند؛ در دوران دانشجويي، چند نفر در دانشكده ما بودند كه چنان پرحرارت از عدالت مي‌گفتند كه جمعيت به وجد مي‌آمد و براي سخنان پرمغز آنها دست و هورا مي‎كشيد. اما همين‌ها وقتي نوبت سربازي‌شان رسيد به هر دري زدند كه كارشان به پادگان نيفتد. هزارجا به آدم‌هاي متنفذ سپردند كه كاري كنند تا آنها وسط بيابان خدمت نكنند؛ سر آخر هم موفق شدند. در حالي كه ساير همسالان آنها هر روز صبح علف‌هاي بيابان‌هاي پادگان را مي‌كندند، سرويس‌هاي بهداشتي را مي‌شستند و نگهباني مي‌دادند آنها ساعت 8 صبح به يكي از ساختمان‌هاي نظامي داخل شهر مي‌رفتند و نگهبان به آنها صبح بخير مي‌گفت و آنها مي‌نشستند و كسي براي آنها چايي مي‌آورد و با همكاران خود همان بحث‌هاي دانشگاه را پيگيري مي‌كردند و درباره اهميت عدالت و انصاف مي‌گفتند اما هيچ خبر نداشتند كه پشت ديوارهاي پادگان چه خبر است. حتي وقتي سربازي‌شان هم تمام شد ساكت ماندند. انگار هيچ خبري از پشت آن ديوارها ندارند. 
روزي با يكي از همين عدالت‌طلبان درباره همين تناقض گپ مي‌زدم كه او گفت: «توقع داري من با مدرك كارشناسي ارشد، دستشويي بشورم و در عوض كسي كه سيكل دارد اين كار را انجام ندهد؟!» از استدلالش خنده‌ام گرفته بود؛ ترس از نگهباني قوه استدلال را از او گرفته بود. اما مطمئن بودم كه مي‌دانست علت آنكه آن سرباز تا سيكل درس خوانده اين بوده فرصت‌هاي آنها در طول زندگي مشابه يكديگر نبوده است اما به نظرم خودش را به نفهمي مي‌زد تا وجدانش آسوده باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون