گفتوگو با اميرمحمد قاسميزاده نقاش پرترههاي احمد شاملو
به مناسبت زادروز شاعر
رو در رو با آن ابروها
و موهاي نقرهفام
مريم آموسا
اميرمحمد قاسميزاده (نيا) متولد ۱۳۵۸ تهران و دانشآموخته نقاشي از دانشكده هنر و معماري دانشگاه آزاد است. در كارنامه اين نقاش، برپايي نمايشگاهي از نقاشيهاي او با عنوان «ياد بامداد» كه شامل پرترههايي از احمد شاملو بر اساس آثار شاعر است، ديده ميشود. او كل اين مجموعه را به آيدا سركيسيان، همسر احمد شاملو اهدا كرد. نقاشيهاي اين مجموعه در قالب كتابي نيز با عنوان «ياد بامداد» در قالب ويژهنامه مجله گوهران منتشر شد. او همچنين تصويرسازي چند عنوان كتاب، از جمله دو مجموعه شعر از هيوا مسيح را نيز در كارنامه خود دارد. او تاكنون مديرهنري چند نشريه ادبي همچون «پاپريك» نيز بوده است و تعدادي از مجسمههاي او نيز در جاي جاي تهران از جمله بوستان گفتوگو نصب شدهاند. نمايشگاه «برف و بوم» دومين نمايشگاهي بود كه او از پرترههاي شاملو به مناسبت نودمين سالروز تولدش در گالري مينا برپا كرد. در اين نمايشگاه مجموعهاي از نقاشي و طراحيهاي او از شاملو و شعرهايش به همراه نمايش فيلم و اجراي پرفورمنس برپا شد. با اينكه او در دو نمايشگاه مجموعه نقاشيهايي را كه شاملو كشيده به نمايش گذاشته است اما همچنان به تصوير كشيدن شعر و پرتره اين شاعر از دغدغههاي هنري اين نقاش شاعر به شمار ميرود. به بهانه سالروز تولد احمد شاملو با اميرمحمد قاسميزاده گفتوگو كرديم.
شما بيش از 20 سال است كه بخشي از تمركزتان را روي شعرها و شخصيت احمد شاملو گذاشتهايد و متاثر از شعر شاملو نقاشي ميكنيد و مجسمه ميسازيد، اگر بخواهيم به گذشته بازگرديم ريشه اين دلبستگي و تعلق خاطر به شاملو از كجا نشأت گرفته است؟
اتفاقا چندي پيش خودم به اين موضوع فكر ميكردم و وقتي دقيق شدم متوجه شدم كه اين ترانه و موسيقي بود كه زمينه آشنايي من را در دوراني كه با شعر و ادبيات آشنايي نداشتم با شاملو فراهم كرد. پس از آن شاملو براي من مهم شد و به خواندن شعرهاي او روي آوردم. بدون اغراق بايد بگويم شاملو شاعر هميشه است وهمه نسل من به شكلهاي مختلف با شاملو خاطره دارد. من بيش از 20 سال است كه دارم شعر او را به تصوير ميكشم. شاملو و شعرش در دوراني كه من شور و هيجان جواني داشتم و نسبت به مسائل سياسي و اجتماعي شتابزده رفتار ميكردم توانست حال من را خوب كند و كمك كند تا بتوانم با جهانم ارتباط برقرار كنم و با تمركز روي يك شخصيت و شعرهايش كار كنم، طرح بزنم. نقاشي كنم مجسمه بسازم. شاملو شاعرياست كه درد انسان را در طول قرنها فرياد زده است و شعر و كلامش آنقدر قدرتمند است كه بر جان مينشيند و بدون اغراق شعر شاملو يقه نسل ما را كه پس از انقلاب متولد شديم و تجربه جنگ و سالهاي پس از آن را داريم، گرفت و رها نكرد. شاملو شاعر، روشنفكر و هنرمندي چندوجهي است و همين موجب ميشود كه بيش از شاعران همعصرش جوانان مجذوب شعر او شوند.
من هم يكي از كساني هستم كه مجذوب شعر، صدا و حتي چهره او شدم و روي شعر او كار كردم و با اينكه سالها بود كه نقاشي ميكردم اما با روحيه تجربهگرايي و پراكندهكاري كه دارم تا پيش از اينكه كار روي مجموعه ياد بامداد را شروع كنم، هيچيك از ايدههايم را به صورت مجموعه پيش نبرده بودم. جذابيت شعر و صداي او و احوالات اجتماعي آن دوره زندگيام موجب شد تا با نقاشي شعرهاي او درد مشترك را فرياد بزنم. شاملو شاعري است كه حتي در غيابش نيز حاضر است و سالهاست كه من درگير تصوير او شدم. موهاي مجعد و نقرهفام، لبها و ابروهاي او هرگز از پيش چشمم دور نميشود.
دقيقا از چه سالي نقاشي از شاملو را شروع كرديد؟
از اواسط دهه 70 به صورت پراكنده مجموعه طرحهايي از شاملو كشيده بودم كه در نشريهاي به نام «رايزن جوان» و برخي از نشريات منتشر شدند. يادم ميآيد در همان سالها؛ يك كاريكاتور كشيده بودم كه فردي سوار بر قلم شده بود و بر فضا ميتاخت و شاملو افسار اين قلم را ميكشيد اما پس از درگذشت او در دهه 80 به صورت متمركز كار روي پروژه ياد بامداد را شروع كردم.
آيا شاملو را از نزديك ديدهايد يا نه نقاشيهايي كه از او كشيدهايد براساس عكسها و درك و دريافتتان از شعر اوست؟
من اولينبار و تنها باري كه شاملو را ديدم پس از مرگش بود. من از شيشه شكسته آمبولانس مقابل بيمارستان ايرانمهر، تنها چند رشته از موهاي او را كه از كفن بيرون زده بود، ديدم. روز بسيار عجيبي بود. شاملو آنقدر شخصيت با بركتي بود كه زمينه آشنايي و ارتباط من را با بسياري از دوستانش فراهم كرد. شاملويي كه من نقاشي كردم براساس شعرها و تصاويري است كه از او در خاطره تصويرمان نقش بسته است. يكي از عكسهايم كه من براساس آن نقاشي كردهام عكسي از شاملوست در حالي كه در كوچهباغي پر درخت قدم ميزند. در اين نقاشي من شاملو را در حال قدم زدن و محو شدن در افق ناپيدايي كه پرتره خود شاملوست، نقاشي كردهام. البته در جريان خلق مجموعه «ياد بامداد»، آيدا امكاني برايم فراهم كرد تا يكي از مجسمههايي كه از پرتره شاملو ساختم را در اتاق كار او بسازم و اين اتفاق برايم بسيار ارزشمند بود و در جريان ساخت اين مجسمه حال و هواي خاصي را تجربه كردم.
با اينكه با يك فرم تكرار شونده روبرو بوديد اما در مجموعه «ياد بامداد» و نقاشيهايي كه پس از آن كشيديد كمتر به دام تكرار افتاديد چگونه توانستيد به چنين فضايي در آثارتان دست يابيد؟
همانگونه كه شاملو در طول زندگي ادبي و هنرياش تجربيات متعددي را پشت سر گذاشته و در شعرهايش به موضوعات متعدد و متنوعي پرداخته است، من هم براي خلق اين مجموعه از تكنيكها و سبكهاي متنوع استفاده كردم. در واقع من هم تلاش كردهام كه با يك فرم واحد برخوردهاي مختلفي كنم و با اينكه پرتره شاملو را كشيدهام اما در اين مجموعه تجربيات مختلفي كردهام. در شعر و زندگي شاملو آدمها حضور جدي و پررنگي دارند. مثلا در يكي از نقاشيها اين مجموعه آدمها هستند كه پرتره شاملو را ميسازند. در اين اثر آدمها نماد مدني و اجتماعي هستند كه در ضربههاي قلم من ايجاد شدهاند.
آيا ساخت مجسمه شاملو را همزمان با نقاشي شعرهايش پيش برديد؟
اوايل كار فقط طراحي و نقاشي ميكردم، اما به مرور احساس كردم كه برخي از ايدههايم را بايد به صورت حجم به مرحله اجرا برسانم و در نهايت چند مجسمه از پرتره شاملو ساختم. يكي از مجسمه در خانه موزه شاملو نصب شده است.
مجموعه نقاشيهايي كه تاكنون از شاملو كشيده در مجموع شامل چند اثر است؟
مجموعه «ياد بامداد» دربرگيرنده 70 پرتره و سه مجسمه بود در سال 1383 در گالري لازار به نمايش درآمد. اين مجموعه را به آيدا تقديم كردم و نقاشيهاي اين مجموعه در خانهموزه شاملو هستند. پس از آن تا به امروز بازهم شعر شاملو را نقاشي كردهام و فكر ميكنم تاكنون بيش از 100 نقاشي براساس شعر و پرتره شاملو كشيدهام. نقاشي از شاملو سفارشي بود كه خودم به خودم دادم و سوژه اين مجموعه آنقدر عميق و گسترده است كه سالهاست من را مشغول خود كرده است.
با گذشت زمان با توجه به اينكه شما پرتره بسياري از شاعران و موسيقيدانها را در مجموعه «ياد مركبها» نقاشي كردهايد و با شناختي كه از شما دارم با هر يك از كساني كه پرتره آنها را كشيدهايد زندگي كردهايد، آيا همچنان با شاملو احساس قرابت و نزديكي ميكنيد؟
شاملو سالها پيش در مطلبي با عنوان «ترجيح ميدهم شعر شيپور باشد تا لالايي» درباره شعر «آب را گل نكنيم» گفته بودم با اين عنوان كه شاملو در اين مطلب انتقادي ميگويد زورم ميآيد آن عرفان نابهنگام را باور كنم.
سر آدمهاي بيگناه را لب جوي ببرند و من دو قدم پايينتر بايستم و توصيه كنم كه «آب را گل نكنيد» مضمون آن، اين بود در روزگاري چنين چگونه ميتوانيم بگوييم آب را گل نكنيد! سالها گذشت تا بفهمم چرا «سهراب» چنين حرفي را در شعرش زده است. به نظر من سهراب در سرچشمه قنات ايستاده است و چند كرت جلوتر از شاملوست و شعر آب را گل نكنيم از نظر من بيانيه حقوق بشر است.
اگر ما آدمها اجازه ندهيم كه آب گل نشود، هرگز آب خوني نخواهد شد و اين گونه انسان بر انسان، انسان بر طبيعت ظلم نخواهد كرد. فضاي شعر سهراب بكر و طبيعي است. مدتهاست احساس ميكنم با اينكه من سالها بخشي از تمركزم را روي شعر شاملو گذاشتهام اما اين سهراب است كه با او بيش از هر شاعر ديگري احساس قرابت و نزديكي ميكنم و همين زمينهاي را فراهم كرد كه به نقاشي كردن شعر سهراب روي بياورم و شعر او را نقاشي كنم. پيام شعر سهراب به انسان امروز اين است كه بايد زندگي كنيم. به نظرم شعر آب را گل نكنيم مهمترين مانيفست بشردوستانه است. براي اينكه بتوانيم به انقلابهاي بزرگ دست پيدا كنيم بايد اول به فرديت خودمان توجه كنيم و ابتدا خودمان آب را گل نكنيم تا بعد اجازه ندهيم كه ديگران آب را خوني كنند!
آيا ميتوان ادعا كرد كه بيش از هر شاعري شاملو مورد توجه هنرمندان تجسمي قرار گرفته است؟
دقيقا همين طور است. به نظر من همه كساني كه دست به قلم و رنگ ميشوند و دلبسته شعر و ادبيات هستند، حتي اگر تصويري از شاملو نكشند، در سر سوداي به تصوير كشيدن پرتره و شعر شاملو را خواهند داشت. شما اگر به مجموعه نقاشي، تصويرسازي و مجسمههايي كه در 50 سال گذشته نگاه كنيد با مجموعه ارزشمندي روبرو خواهيد شد كه بزرگاني چون هانيبال الخاص، مرتضي مميز، ايران درودي، كورش شيشهگران، بهزاد شيشهگران، ضياء جاويد، عليرضا استهبد، مهناز خرمي، ابراهيم حقيقي، محمد علي مددي و ... از پرتره و شعر شاملو كشيده يا ساختهاند. شايد بشود گفت از شاملو گريزي نيست.
پس از شاملو، شما نقاشيهاي متعددي از هدايت كشيدهايد. هدايت شما را انتخاب كرد يا شما هدايت را؟
صادق هدايت هم از جمله نويسندگاني است كه من دلبستگي خاصي نسبت به او دارم. بيش از يك دهه است كه بهطور پيوسته پرتره او را ميكشم و اين مجموعه «نقاش مرگ» نام دارد. هنوز اين مجموعه را به صورت كامل به نمايش نگذاشتهام. اميدوارم به زودي كتاب اين مجموعه را منتشر كنم و در كنارش نقاشيهايم از صادق هدايت روي ديوار بروند.
با توجه به اينكه شما سالهاست با نقاشيها و مجسمههايي كه از بزرگان فرهنگ و هنر ايران ميكشيد، ياد اين بزرگان را زنده نگاه داشتهايد، آيا خاطره جالبي به بهانه برپايي نمايشگاه يا به تصوير كشيدن اين بزرگان داريد؟
سفارشي كه به خودم براي به تصوير كشيدن اين بزرگان دادم، موجب شد تا به صورت دقيق آثار اين بزرگان را بخوانم يا آثارشان را بشنوم و از احوالات و روزگارشان باخبر شوم. متاسفانه از بسياري از اين بزرگان حتي عكسي موجود نبود. تاكنون به ياد ندارم بزرگاني كه در قيد حيات هستند وقتي پرترهشان را ديدهاند، آن را نپسندند و از كار من خرده بگيرند. اين براي من بسيار ارزشمند است. يادم ميآيد در دورهاي كه مشغول مجموعه «يادمركبها» بود؛ خواب جالب و عجيبي ديدم. در خواب ديدم پرتره تمام كساني كه كشيدهام از ميرزاده عشقي، عارف، شيدا، دهخدا و... روي ديوار رفته و بازديدكنندگان نمايشگاهم هم تمام كساني هستند كه نقاشيشان روي ديوار رفته. در اين ميان علي اكبر شيدا من را صدا ميكرد تا با من حرف بزند. خواب عجيب و سوررئالي بود.
آيا باز هم قصد داريد كه پرتره شاعران را بكشيد؟
من بيش از 20 سال است كه پرتره شاعران و نويسندگان و موسيقيدانها را ميكشم يا مجسمه شخصيتهاي مهم تاريخي و فرهنگي ايران را ميسازم اگر حرف و ايده جديدي داشته باشم بيشك باز هم به سراغ اين شخصيتها خواهم رفت. اما قصد دارم بيش از گذشته به مجموعههاي شخصيام بپردازم و اميدوارم به زودي مجموعه نقاشي چوبخطها را به نمايش بگذارم.
به نظر من همه كساني كه دست به قلم و رنگ ميشوند و دلبسته شعر و ادبيات هستند، حتي اگر تصويري از شاملو نكشند، در سر سوداي به تصوير كشيدن پرتره و شعر شاملو را خواهند داشت. شما اگر به مجموعه نقاشي، تصويرسازي و مجسمههايي كه در 50 سال گذشته نگاه كنيد با مجموعه ارزشمندي روبرو خواهيد شد كه بزرگاني چون هانيبال الخاص، مرتضي مميز، ايران درودي، كورش شيشهگران، بهزاد شيشهگران، ضياء جاويد، عليرضا استهبد، مهناز خرمي، ابراهيم حقيقي، محمد علي مددي و... از پرتره و شعر شاملو كشيده يا ساختهاند. شايد بشود گفت از شاملو گريزي نيست.