واقعيتهاي آموزنده
تاريخ ما
كمال الدين پيرموذن
ايران با موقعيت جغرافيايي كمنظيرش، با آبهاي آزاد جنوبش، با جنگلهاي شمالش، با معادن غنياش، وقتي با كوير كمنظيرش و مهمتر از همه با اين مردم واقعا باهوش و زيركش، سهمش از امكانات امروز دنيا، خيلي بسيار بيش از اين بايد باشد كه هست! ما ايرانيان ملتي هستيم، به معني واقعي كلمه، كهنسال با تاريخي طولاني و تقريبا به قدمت تمدن مدرن بشري، با وقايع و حوادث شيرين، پرغرور و گهگاه بسيار تلخ و سخت و پرتحقير، با امتيازات بسيار، ليكن بر طبق آمار و ارقام مورد تاييد، امروزه در زمره عقبافتادهترين كشورهاي جهان قرار گرفتهايم. رتبه اول تصادفات رانندگي و تلفات انساني، رتبه اول فرار مغزها بين 91 كشور در حال توسعه و توسعهيافته جهان، رتبه اول تهران از نظر آلودگي هوا در بين شهرهاي جهان، وضعيت بسيار بد شاخص فلاكت و در هدر دادن انرژي، با توجه به رقم بالاي مصرفمان و مقايسه توليدمان با كشورهاي صنعتي، تورم بسيار كمرشكن بالا و رشد اقتصادي نامطلوب، ضريبجيني بالا و... از ديد امنيت اجتماعي و تعداد بزهكاري در وضعيت قرمز، در بررسي اخلاق انساني و انس و الفت انساني و مدارا و حفظ حقوق ديگران، با هر نسبتي و در هر سطحي، از لايههاي اجتماعي وضعيت نگرانكننده است. از نظر توليد و درآمد سرانه، در نياز به خارج، رتبه بالا هستيم و هكذا... همين طور ميتوان عرق شرم ريخت و باز هم كاستيها را رديف كرد و برشمرد و گفت: حال ايران و ايراني به قول معروف «ميزان» نيست. گذشته چراغ راه آينده است، وقتي كه تاريخ گذشته خود را مطالعه نكنيم، ما از كجا تجربه كنيم كه كشورهاي سلطهگر، كه به هر حال و در هر زمانهاي وجود دارند، با شناسايي نقاط ضعفمان، چه آسان در اين كشور به مطامعشان ميرسند و مشاهده كنيد در سراسر طول اين تاريخ از فجايع مشابه، از عدم ارزيابي و شناخت صحيح دشمن و از عدم ارزيابي خودمان، چه ضربههاي تعيينكننده و مشابهي كه نخوردهايم!؟
تاريخ به ما ميآموزد كه انگليسيها آنطور كه با ما رفتار كردند، روسهاي تزاري هم همان رفتار را داشتند و هنوز هم داغ قراردادهايشان، روي دل هر ايراني باغيرتي باقي مانده، بعد از تزارها، بلشويكهايشان، هم. حالا به غير از اينكه آمده بودند آذربايجان را جدا كنند، به كمك ايادي داخليشان مسيري را براي ايرانيان توصيه ميكردند كه عاقبت بخيرياش، لااقل از نظر دورنگري تعدادي از هموطنان هوشمندي كه تسليم هيجان نشده بودند قابل ترديد بود. عدم درسگيري از تاريخ ايرانزمين، سبب شده است تا «آزادي» را نشناسيم، ما فقط تصور آزادي داريم، آزادي به مفهوم واقعي. يعني براي دشمن فكري هم، حق زندگي قايل و طلب كردن. سر به تن ديگري نباشد و مرگ و نابودي ديگري را خواستن، آزادي نيست. با حاشا كردن كه كار درست نميشود. ما بايد بالاخره يك روزي با تاريخ گذشتهمان و پيشينه خويش آشتي كنيم و اين جفاي بزرگي را كه تا به حال در حق خودمان روا داشتهايم به نوعي جبران كنيم؛ تا آن وقت بتوانيم تجربهها و دستاوردهاي گرانقدري را كه در دامان تاريخ، برايمان محفوظ گذاشتهاند، به دست آوريم و مورد استفاده قرار دهيم تا آن وقت بفهميم، از روزي كه به دروغ و فريب و ريا و تهمت آلوده شدهايم، چگونه سرنوشتمان به دگرگوني و سقوط كشيده است. تاريخ را كتاب به كتاب، ورق به ورق، سطر به سطر بجوييد و بخوانيد و ببينيد؛ آنقدر كه ايراني، از خودش يا هموطنش ضربه خورده و كشيده است، آيا از حمله دشمني خارجي، اين همه آسيب ديده؟ ضمن اينكه، سبب اكثريت حملات خارجي هم، خودش بوده، يعني دشمن را خودشان تشويق به حمله كردهاند. وقتي كشوري را از هر طرف، بحران احاطه ميكند، هر آدم علاقمند بينظري با مختصري سواد و حداقلي از تجربه اجتماعي، ميتواند از عدم امنيت بيشتر از هر كمبودي بهراسد، و در نتيجه از كودتا استقبال نكند، يا در مقابلش سكوت كند. روند تاريخ گذشته، قطعي بدانيد كه در امروز من و ما، جاي پايي دارد، همان طوري كه امروزمان، مقدمات حوادث فردا را تامين ميكند، نميتوان آن را ناديده گرفت، همين امروز هم، اگر بيتعصب به ملت نگاه كنيم، صادقانهاش اين است كه اگر در كفههاي ترازوي رفتاريمان، سازندگي و ويراني، جنجالآفريني و آرامش، تعقل و هيجان را با هم بسنجيم، كفه سنگينتر را، بيشك، تخريب و شورش و هيجان پر كرده است، نميدانم چرا ولي قطعا ريشه در تاريخ دارد كه غالب تاريخدانان اشعار ميدارند، از همان ظهور «مزدك» پايههاي اغتشاشطلبي ما گذاشته شد، چون زندگياش را بر پايه مبارزه و انتقام گذاشته بود و ما هم وارث آن هستيم! با كمال تاسف اكثر هموطنان من،در بسياري از موارد، كماكان ترجيح ميدهند به جاي اينكه با واقعيتها روبرو شوند و چهره به چهره با مشكلات كمرشكنشان روبرو شوند و دست و پنجه نرم كنند و ارتقاي كيفيت زندگي ايرانيان را رقم زنند و دل در گرو توسعه سياسي كشور و رفع موانع فرهنگي و فشار معيشتي ملت داشته باشند،در خلسه فرو رفته و افتخارات اكثرا القا شده و بزرگ شده گذشته را مزه مزه كنند و به يكديگر تهنيت گويند. اما در عين حال براي كاستيهاي غيرقابل انكارشان انگشت اتهام را به طرف تمامي عوامل و اشخاص مرئي و نامرئي حقيقي و حقوقي، دولتهاي سابق يا جناح و اشخاص رقيب دراز كنند، الا خودشان و رفتارشان، افكارشان و مسووليتناپذيريشان. هر گروه و جناح و باندي، تلاش ميكند، آن يكي را زمين بزند تا نوبت خودش بشود، اين براي آن ميزند و آن براي اين. ما ملتي هستيم كه جنگ را ذاتا دوست داريم، حماسه را دوست داريم، قهرمان را دوست داريم. آري، تاريخ را بايد مطالعه كرد، تا بلكه درك كرد، اين خصال، چگونه در لابهلاي وجودمان ريشه دوانيده است. نهايت كلام، قطعا تاريخ در زندگي روزانه ما حضور دارد و نقش تاريخ در شكلگيري ژنهاي اجتماعي امروز ما بسيار تعيينكننده و سرنوشتساز است.