بازي
باخت - باخت
كمالالدين پيرموذن
خانم اوريانا فالاچي جمله معروفي دارد كه «زندگي جنگ است و ديگر هيچ»، البته در ايران ما، ما همه بازندهايم؛ برندهاي وجود ندارد! چرا خودمان را گول بزنيم! بيترديد در يك جامعه وقتي، هيجان عمومي فراگير ميشود، خود اين هيجان يك كششي ، يك جذابيتي باورنكردني، حالا به نسبت حجم اوليه اين پديده به وجود ميآورد كه گاه خيلي گستره وسيعي را دربر ميگيرد ليكن نتيجه در عمل همواره آسيبرساني به منافع ملك و ملت خود كشور است و بس. حساسيت فراوانم به سرزمين خودم، رويت ضعفهاي زيادي را پديد آورده. جامعه ما بيمار است، جامعه ما مشكل دارد، ما بايد ببينيم كه چرا مردم به روي يكديگر تيغ ميكشند. تملق و ترس و خودسانسوريها، موجد انجام كارهايي در خود مردم شده كه در خلوت آن را به حكومتهايي كه به بالاي سرشان است، نسبت ميدهند، در صورتي كه بسياري معني اختناق و آزادي را هنوز نميدانند. با عدم فرهنگسازي و مطالعه تاريخ و ترويج كتاب و كتابخواهي، در پرورش استعدادهاي تازه و جوان كوتاهي كرديم. فرهنگ نقد و اعتراض و اعتراف و پوزشخواهي را در خود مردم و جامعه گسترش نداديم و انفجار و اغتشاش جايش را گرفته است. دولتمردان عاقلتر آنهايي هستند كه مردم را در جهت اعتراض كردن و در نتيجه كاهش خواستهاي اشباع شده گاه خطرناك هدايت كنند و بسياري از عوامل اعتراضات مردم را، توسط خود همين مردم برطرف كنند. رسانه ملي، اگر به واقع ملي و مردمي بود، جهت اين انتقادات و اعتراضات را به دلايل متعدد به حق و وجود موانع فرهنگي حاد در جامعه، به طرف خود همين مردم برميگرداند و به طرز باورنكردني چشمگيري ميتوانست مشكلات دولت و نارضايتي مردم را كاهش دهد، آنوقت چقدر كار دولتها سبك ميشد، نه اينكه سياست تخريب دولتهاي غيرهمسو با مباني فكري خودشان را پيگيري و شكاف بين مردم و دولت را عميق ميكرد.
رسانه ملي و گروههاي مرجع كشور، وجدان بيدار و گروهي كشورمان، اگر اندكي به حركت درميآمد و اذهان شهروندان را متحول ميكرد، بسياري از مسايل و مشكلات جامعه، از جمله ارتقاي كيفيت زندگي ايرانيان، با همكاري مردم و دولت مرتفع و به دنبال آن از صفحه زندگيمان محو ميشد. با دروغپردازي، تظاهركردن، تملق گفتن و مريد و مراد بازيهاي تهوعآور و قهرمانپرستي بيمورد و بدتر از همه، تجاوز به حقوق ديگران كه دردهاي كهنه و مزمن جامعه ماست، آگاهانه يا ناآگاهانه، در شعلهور كردن جهنمي؛ كه قبل از همه خودش را ميسوزاند. همگي كوشش نكرديم، اگر دروغ نگوييم، اگر چاپلوسي نكنيم، و واقعيتها را براي مقامات بلندپايه مملكتي طرح كنيم، صداقت پيشه كنيم و بساط راستنمايي دروغ كه باورسوزيها در جوانان را باعث ميشود جمع كنيم و به فرهنگ عذرخواهي بها دهيم، به همين راحتي همه دردها و آلام ملت درمان ميشود. مسايل اجتماعي به صورت باورنكردني به هم وابسته است. دروغ، بنيان بسياري از چيزها و اخلاق را در جامعه از بين برده، اگر دروغ نگوييم، تظاهر بيمورد از بين ميرود، پنهانكاري و دزدي و حيف و ميل و ارتشاء و اختلاس هم از بين ميرود، تملق هم از بين ميرود و اگر تملق از بين رفت، حقطلبي جايش را گرفته و پيش صاحبمنصبان و رييس و متصديان پرزور سازمانها، زانو نميزدند و در كوتاهمدت با آگاهي و روشنگري واقعبينانه و برخاسته از خرد جمعي ميتوان نسبت به رفع كاستيهاي خود و جامعه كوشا باشيم و دليرانه و فراگير، عقلانيت و خردگرايي و تعالي و آرامش را در جامعه جا انداخت. اگر موانع فرهنگي از ريشه خشك نشود، تمامي اين عوامل و اقدامات، احتمالاً مسكنهايي خواهند بود و درد، بعد از مدتي به نحو و شكل ديگري باز گريبان ملك و ملت را خواهد گرفت. هر كاري كه ميخواهي براي بهبود وضع امور اجتماعي مملكت انجام دهي و برنامههاي اصلاحي را پيگيري كني، همزمان بايستي به موازات آن به مسايل دروني خود مردم بپردازي، براي گرفتاريهاي روحي كه همگي دچار شديم بايستي فكر اساسي كرد. ما ايرانيان با كمال تاسف مسايلمان را خيلي دورانديشانه نميبينيم و به درازمدت قضيه چندان كاري نداريم. فعلا مساله مهم مساله امروز است. منافع فردي، سريع و قابل لمس را بيشتر طالبيم. وقتي شهروندي در چنين جادههاي به قول خودش ناامني با سرعت غيرمجاز ميراند كه فقط نيم ساعت زودتر به مقصد برسد و خداي ناكرده ميبينيم كه از مقصدهايي ديگر سردرآورده، نوبت انتخابات و دادن راياش هم كه ميرسد، خب، معلوم است، هر كس را كه وعده شيرينتر و زودتر به او داد، تاييد خواهد كرد. اين است كه ميبينيد در كشوري كه ميخواهد دموكراسي را تمرين كند و تازه حوصله تمرين را هم ندارد، انتخاباتش هم بالاخره به گونهاي از نوع اختصاصي مربوط به خودمان ميشود. يعني يا عملا قهر ميكند و يا حتي با انتخاباتش تفريح ميكند. براي فلان انجمنش پهلواني را انتخاب ميكند كه به هر حال، پيشتر كارش نمايشهاي خياباني بوده است تا كارهاي سياسي و اجرايي. خوب، وقتي اين تفريح را كرد بايد پاي نتايجش هم بايستد. يعني چارهاي ندارد. وقتي تك تك شهروندان جامعه اصولا به برنامهريزي درازمدت اعتقاد چنداني نداشته باشند، روسا و وكلاي مردم از جنس همين ملت هستند و بدانسان عمل خواهندكرد. بدين صورت حوصله كارهاي اجتماعي را هم ندارند، چون براي نتيجهاش بايد خيلي صبر داشته باشند و هم پر هزينه و وقت زيادي را ميبرد. ايرانيها، با هوش سرشارشان جستوجو ميكنند و بالاخره راههاي ميانبر و ارزان را براي كارهاي مد نظر خود پيدا ميكنند. ما افرادي را براي جامعه نياز داريم كه با مردم كشورشان رودربايستي نداشته باشند. حقيقتها، هرچند هم كه تلخ و گزنده باشند بگويند، نهراسند. بگويند اگر دموكراسي ميخواهيد اگر آزادي بيشتر ميخواهيد، اگر حكومت مردميتر ميخواهيد، بايد خردگراتر باشيد. بايد دورويي را كنار بگذاريد. دروغ لااقل كمتر بگوييد. اينقدر قانونشكني نكنيد. چاپلوسي و رياكاري را كنار بگذاريد چرا كه ما ذاتا استحقاق و استعداد زندگي بهتري را داريم. شهروند فعال روشنبين، شخصي است كه هر لحظه به فكر يا طرح نو رسيد كه حتي با افكار ديروزي خودش هم تعارض داشت، از مردم و صاحبمنصبان نهراسد، آن را اعلام كند. شجاع باشد. بين يك شهروند روشنفكر، با يك سياسيكار فرسنگها فاصله است. اين جا همه چيز مخلوط شده، شهروند فعال روشنفكر بايد حرفش را بزند. تشخيص و پذيرفتن و يا عدم پذيرفتن آن ديگر مربوط به مردم و مسوولان است. رسالتش فقط در اعلام نظر خودش است و بس. فضاي ماكياوليستي ناجوري، دنياي سياست را تقريبا در همه كشورها به خصوص در ايران ما از دوره احمدينژاد دربر گرفته است. مردم ايران معمولا با قلب و احساساتشان وارد مسايل اجتماعي ميشوند و چندان پايبندي به مرام و حزب و قيودات ديگر، از خود نشان نميدهند و به همين دليل است كه آنچه در ايران كارساز است، نهضت است، و نه حزب، و اين نهضتها بوده كه هميشه در اين كشور تاثيرگذار بوده و تاريخساز...
درباره وطن، باورم اين است كه بيش از آن كه او به من نياز داشته باشد من به او نيازمندم و به همين دليل مشتاقانه در خصوص موانع و منافع ملك و ملت قلم ميزنم. بيترديد نگاه خاكستري، در مقابل سياه و سفيد معقولتر جلوه ميكند .