شب يلدا در خاطرات مبارزان سياسي
محمود فاضلي
آخرين شب پاييز كه تاريكترين و درازترين شب سال است توسط ايرانيان جشن گرفته ميشود و با آيينها و رسومات مختلفي در اين شب در كنار هم سپري ميكنند. جشن يلدا امروزه توسط ايرانيان با شبنشيني اقوام و خانواده در كنار يكديگر برگزار ميشود. بدينگونه كه اعضاي خانواده در اين شب گردهم آمده و افراد مسن خانواده شروع به تعريف كردن قصههاي كهن ميكنند. هر كس تلاش ميكند در محفلي از دوستان و اقوام حضور يابد و خاطرهاي شيرين براي خود به ارمغان آورد.
در اين ميان يلدا براي گروهي از خانوادهها شبي تاريك و تلخ، همراه با قصههايي از درگذشتگان است كه هرگز فراموش شدني نيست، اما براي برخي زندانيان سياسي پيش از پيروزي انقلاب، اين شب، خاطراتي تلخ به همراه دارد. «لطفالله ميثمي» از مبارزان و زندانيان سياسي پيش از پيروزي انقلاب كه در سال 1342 دستگير و روانه زندان شده، در خاطراتش ميگويد: «شب اول بازداشت، تا صبح بيدار بودم... زير شكنجه ميپرسيدند: «... نشاني سفارتخانهها براي چيست؟ چه ارتباطي داشتي؟ اعلاميهها را از كجا آوردي؟ يكي از زندانيان هم ميگفت: «اين از آدمهاي مهم است، حسابي بازجويياش كنيد.» آن شب هم شب يلدا طولانيترين شب بود. دعا ميكردم كه خدايا اين شب تمام شود، ولي براي من خيلي طول كشيد. طولانيترين شب براي من، آن شب بوده است. اثر روانياش اين شد كه هر وقت شب يلدا ميشود، «بسمالله الرحمن الرحيم» ميگويم كه مبادا دو مرتبه بريزند و دستگير كنند. آن شب يلدا، هيچوقت از يادم نرفت. به كف دست و پا چوب ميزدند، مشت و لگد و بيخوابي هم بود...»
محمود بازرگاني از زندانيان سياسي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي خاطره خود از شب يلدا در زندان را چنين بازگو ميكند: «سال 1353 در شب چله در زندان بودم. در بند يك. از هيچ يك از ميوههاي اين شب خبري نبود و اصولا به زندانيان اجازه هيچگونه شبنشيني داده نميشد. معمولا بين ساعت 8 - 8.5 در زندان خاموشي ميزدند. به ياد دارم پرتقالي داشتيم كه بين چند نفر از زندانيان تقسيم شد. در سال 54 شرايط داخلي زندانها به دليل چند ترور سياسي، براي زندانيان سختتر شد. هرگونه اتفاقي در زندان بستگي به جريانات سياسي و وقايع بيروني داشت. اصولا در زمستان ساعت خاموشي زندان كاهش مييافت و اجازه برگزاري هيچ مراسمي داده نميشد. ملاقاتها در فصل زمستان براي خانوادهها سختتر بود و آنها مجبور بودند ساعت بيشتري براي زمان ملاقاتها در خيابان باشند تا نوبت ملاقاتشان برسد.»
محمد جهانبين از زندانيان قبل از انقلاب كه در سال 1355 در رابطه با جمعيت موتلفه اسلامي و به جرم تكثير و توزيع اعلاميههاي امام خميني دستگير شده بود خاطره خود را در شب يلدا چنين به ياد ميآورد: «اينجانب 4.5 ماه در سلول انفرادي كميته مشترك بودم و به شدت شكنجه ميشدم. قاعدتا شب يلدا را در سلول انفرادي و بدون آجيل و شيريني و هندوانه! و در تاريكي سلول بهسر ميبردم و به دليل جراحت وارده بر پاهايم، به بيمارستان شهرباني منتقل شدم. آن روزها زندانيان به چنين روزهاي ملي اهميت زيادي نميداند و درگير بازجوييهاي خود و شرايط سخت زندان بودند.»
عزت شاهي از مبارزاني كه در زندان كميته مشترك ضد خرابكاري زير شديدترين شكنجهها بوده، معتقد است: «در كميته مشترك ضدخرابكاري كه زنداني بودم از اين مراسمها خبري نبود. من در چنين شبي در سلول انفرادي بودم. اصولا به زندانيان سياسي اجازه برگزاري چنين مراسمهايي نميدادند. زندانيان بيشتر درگير فشارهاي داخل زندان بودند. بسياري از آنها در آن روزگار چنين ايامي را سبك ميدانستند و توجهي به چنين مناسبتهايي نداشتند.»