روايت مرد عشايري كه به خاطر درگيري طايفهاي آواره شده است
قتل بر سر اختلافات ملكي
«به خواست خود فرد مصاحبه شونده نام، محل زندگي و مشخصات او منتشر نخواهد شد.»
اين گزارش در رابطه با مردي عشايري است. حدودا ۵۰ سال دارد كه مشكلاتي او را احاطه كرده. او ساكن يكي از شهرستانهاي كشور است كه حالا مجبور شده به دليل قتلي كه در روستايشان رخ داده آن روستا و شهرستان را ترك كند و به شهرستاني ديگر در استاني ديگر سفر كند.
پنج، شش ماه پيش به دليل اختلافات ملكي در شهرستان [...] درگيري صورت ميگيرد و يك نفر به قتل ميرسد. شش نفر در اين زمينه دستگير و روانه زندان ميشوند كه يكي از اين شش نفر برادر زن اين مرد عشاير است كه حالا به دليل اختلافات ملكي آواره و سرگردان شده است. حالا اين مرد عشاير درباره جزييات زندگياش براي «اعتماد» توضيح ميدهد.
او جملات را پشت سر هم و بسيار سريع ادا ميكند و در برابر سوالي كه در ارتباط با اين قتل پرسيده ميشود اينگونه پاسخ ميدهد: «خودم مريضم، عمل كردم. چهارتا بچه و يك مادر پير كور دارم. ما تا يك ماه پيش تحت پوشش بوديم اما يك ماه است كه به خاطر خدمت سربازي كه نرفتم از پوشش درآمدم. خب من مريضم نميتوانم كار كنم، كمرم را هم عمل كردم. كليهام را عمل كردم. پنج، شش ماه پيش در روستايي كه ما حوالي آن چادر زده بوديم به خاطر اختلاف ملكي يك نفر از بين رفت. وقتي اين يك نفر به قتل رسيد برادرزن من دستگير شد. غير از برادرزنم پنج، شش نفر ديگر هم دستگير شدند و الان زندان هستند. فعلا معلوم نيست متهم اصلي چه كسي است ما هم نميدانيم در آن درگيري چه گذشت. بعد از اين ماجرا ما هم آواره شديم از بيابانهاي اطراف مجبور شديم به اين استان بياييم. اينجا هم هيچي نداريم فقط يكي از آشنايانمان به ما يك اتاق داده تا در آن زندگي كنيم. اينجا هم با خانواده آواره شدم راه به جايي ندارم. اگر آنجا ميمانديم درگيري ميشد و خطر داشت. خواهرم هم با ما زندگي ميكند. پوشش ما را به خاطر مشكل خدمتم قطع كردند. به من گفتند چون كارت پايان خدمت نداري پوششي كه داري را قطع ميكنيم. من ۵۰ سالم است به خاطر مشكل برادرزنم فرار كرديم و آمديم اينجا. من در درگيري روز حادثه نبودم. ما عشاير شهرستان [...] بوديم اما بعد از اين دعوا همه فرار كردند و از منطقهاي كه زندگي ميكرديم، رفتند. اينجا نه كاري مشغول هستم نه ميتوانم به خاطر وضعيتي كه دارم كارگري كنم پوششمان را هم قطع كردند.»