روزهاي ترديد و ناكامي، يادداشتهاي علي اميني (2)
مرتضي ميرحسيني
به اينجا رسيديم كه اميني در آخرين روزهاي پاييز 1357 براي چندمين بار پيشنهاد رياست بر دولت را رد كرد، اما متفاوت با جريان صحبتهايش با محمدرضاشاه، شايعه نخستوزيري او بالا گرفت و حتي به خبرهاي رسمي هم راه يافت. اما بعد نام ديگري به ميان آمد و خبرها و شايعات به سمت نام جديد رفت. اميني در يادداشتهاي روز 27 آذر مينويسد «خبر پيدا كردم كه آقاي دكتر صديقي يكشنبه حضور اعليحضرت رسيده و صحبت مفصلي داشتهاند و ظاهرا مامور شده است مطالعاتي در اطراف تشكيل دولت به عمل آورد. خدا كند موفق شود، ولي در اين ضمن اخبار شهرستانها و ناآرامي و گراني فوقالعاده زياد است و توفيق در اين زمان آسان نيست... تصميمات كه منشأ آن اعليحضرت است در اثر ترديد ايشان درست گرفته نميشود. اگر دكتر صديقي موفق شود كه زودتر دولتي تشكيل دهد، خود اين اثر تسكيني براي يكي، دو ماه شايد به وجود آورد.» همين چند جمله به خوبي نشان ميدهد كه اميني اميد چنداني به موفقيت صديقي در مديريت بحران نداشت و حتي از امكان تشكيل دولتي به رياست او هم مطمئن نبود. عصر روز بعد با جمعي از مخالفان شاه به صحبت نشست. مينويسد «در حدود ساعت سه و سهربع آقايان مهندس بازرگان، دكتر سحابي، دكتر عابدي، مهندس قباد ظفر و مهندس جفرودي آمدند و در اطراف مسائل روز و اينكه همه دست به دست هم بدهند و براي رفع بحران بنشينند، مذاكرات مفصلي شد. ولي چون موضع آقايان بازرگان و رفقايش مشخص است، به نظر آنها بايد از طرف اعليحضرت قدمي به جلو گذاشته شود و تا به حال به زعم آقايان جز كشت و كشتار كار ديگري نشده است.» در يادداشتهاي روز بعد به كوششهاي صديقي براي پذيرش نخستوزيري اشاره ميكند و مينويسد «آقاي دكتر صديقي مشغول مشورت براي تشكيل دولت است. هنوز ايشان را نديدهام و اميدوارم بتواند هرچه زودتر دولت تشكيل دهد و موفق شود.» سپس به مسائل مهم ديگري ميپردازد. «در مراجعت به منزل ساعت چهار و نيم به قدري خسته و فرسوده بودم كه مجال پذيرايي تلويزيون مستقل انگلستان را نداشتم، ولي آقايان محلوجي و عباس و احسان نراقي منتظرم بودند و گويا سوءتفاهمي در مورد تعيين وقت شده بود. به هر صورت تا ساعت 6 بعد از ظهر با آقايان صحبت شد و بحث در اطراف اعتماد و عدم اعتماد به شاه دور ميزد و آقاي عباس نراقي تجربيات خودش را در گذشته و جريانات مختلف ميگفت و ناباوري مردم را در صداقت شاه كه ميخواهد شاه مشروطه شود توضيح ميداد.» در بخش ديگري از يادداشتهاي همان روز ميافزايد «خبر رسيد كه آقاي ازهاري، نخستوزير سينهپهلو كرده و در همان كاخ نخستوزيري به معالجه او پرداختند. بنابراين دولت فعلي بدون سر شده و اين خود موجب ميشود كه دولت كشوري هرچه زودتر تشكيل گردد. عقيده اكثريت اين است كه جز من كسي در وضع فعلي قادر به حل مشكلات كشور نيست و در اين زمينه عدهاي به من فشار ميآوردند، ولي هيچگونه آماده قبول چنين مسووليتي نيستم. آقاي دكتر اردلان هم در موقع ناهار چهارشنبه باز اصرار داشت قبول كن، موفق ميشوي! آرزويم اين است كه به هر صورت بحران فعلي كشور سروساماني بگيرد و از اين بنبست خارج شويم.» فرداي آن روز، يعني آخرين روز پاييز 1357 با صديقي به صحبت نشست. «در اطراف تشكيل دولت ايشان بحث كرديم. كمي مايوس به نظر آمد. اسامياي به ايشان دادم و تشويق كردمش كه زودتر دست به كار شود و شايد تا دوشنبه (چهارم دي) بتواند دولتي تشكيل بدهد و چنانچه تمام افراد دولت را پيدا نكرد، لااقل پستهاي مهم را در نظر بگيرد تا بعدا تكميل كند.» (ادامه دارد)