ويژگيهاي جنبش اعتراضي
و واكنش متصور حاكميت
عليرضا سحرخيز
اين جنبش امكان تغيير قالب را دارد؛ از تطبيق با گفتمان داخل ساختار يا متضاد با آن
پيش از اين و در مقاله منتشره در روزنامه اعتماد شماره ۵۳۱۵ و به تاريخ 10/۷/۱۴۰۱ و تحت عنوان «صداي اعتراض را بايد شنيد» به وظايف حكومت در مواجهه با جنبش اعتراضي اخير ايران پرداختم. هرچند كه صرفنظر از برخورد قابل انتقاد حاكميت با اين رويداد، فلسفه و اصل شكلگيري جنبش داراي پيامها و صفات متعدد و درخوري بوده؛ ويژگيهايي كه برخي از آن به رسم تحليل و در فراخ قابل انتشار، در پارادايمهاي ذيل خلاصه ميشود.
۱- زنمحور بودن جنبش: بدون ترديد جمهوري اسلامي ايران در چهار دهه حيات سياسي خود، آنسان كه بايد در پاسداشت جايگاه زن در جامعه با وثوق همراه نبوده چرا كه محدوديتهاي جنسي قابل اعتنا در مقولههاي شغلي و اجتماعي، همواره زنان را در قالب يك شهروند مكمل تعبير كرده و متاسفانه با وجود حركت جامعه زنان به سمت حقطلبي و تقاضاهاي مكرر براي احقاق حقوق حقه خود با ديوار رفيع، سليقه و قرائت حاكميتي روبهرو شده است.
۲- پويايي جنبش: عدم سرخوردگي جمعي، تلاش براي احياي مسووليتهاي اجتماعي، دغدغهمندي به آينده ايران و البته نگرش جهانوطنانه برگرفته از آموزشهاي علمي و پستمدرنيسم همه و همه، فلسفه وجودي اين جنبش را به سياليت و پويايي حيرتآوري گسيل كرده است.
۳- فراموشي قبح در رفتارهاي اجتماعي: فيالنفسه و از حيث برخورد ناهمسان حاكميت، عدم اراده جدي براي شنيدن صداي معترضان، عدم پاسخگويي به هنگام و حتما نبود منبع خبري موثق در داخل ساختار نظام، قبح بسياري از رفتارهاي متعارف اجتماعي را در بين اقشار متكثر از بين برده و محمل حركت متضاد با ديالوگ مورد انتظار حكومت را بيش از پيش فراهم ساخته است.
۴- بيسر بودن جنبش: يقينا هيچ دسته، نهاد و گروه سياسي يا اجتماعي امكان مصادره به مطلوب كردن كليت اين حركت اعتراضي را تا امروز ندارد؛ تا آنجا كه تلاش اپوزيسيون جمهوري اسلامي نيز به جاي ترسيم نظري و مباني فكري موضوع، تنها به دنباله اين حركت به طمع نيل به دستاورد نهايي يعني براندازي رهنمون شده و با اهتمام در سياه و سفيد كردن جريانات قصد رهبرتراشي را در سر ميپروراند، امري كه تحققش به دهها دليل خارج از حوصله اين مرقومه و شايد منسوخيت نسخههاي سنتي رهبري به ويژه عدم اقناع و پذيرش عمومي موضوع از سوي نسل جوان و محرك اعتراضات بعيد به نظر ميرسد.
۵- انتخاب عالمانه رسانه وابسته: تقريبا كمتر ايراني معترض در جهان وجود دارد كه در جريان اتصال و وابستگي رسانه اصلي محرك اعتراضات به دولتهاي خارجي نباشد؛ ليكن از لحاظ نبود رسانه جايگزين و عدم اهتمام حاكميت براي طراحي قالب رسانههاي مستقل و پايبند به ساختار، از قرار در تك صدايي موجود چارهاي در اكتفا به روايت محدود رسانههاي موجود منعكس كننده اعتراضات در ميان دنبالكنندگان وجود ندارد!
۶- تفسير اعتراض به مثابه يك ارزش اجتماعي: به دليل فضاي تك بعدي رسانهاي و متاسفانه عدم واكنش صحيح از سوي نهاد قدرت، هر گونه رفتار اعتراضي ساده از قبيل تهيه كليپ از اعتراض دو نفره، نگارش فلان جمله تعريضي در يك اسكناس يا حتي ديوارنويسي در يك كوچه بياهميت و خلوت به منظور برونداد رفتار معترضانه شايد براي پاسخ به وجدان فردي به مثابه يك ارزش اجتماعي و محل عينيت بخشي به مسووليت اجتماعي تلقي ميشود.
۷- عدم تشخيص براندازانه بودن يا نبودن جنبش: شايد اين گزاره عجيب به نظر برسد؛ اما عدم اعمال رفتارهاي متوازن با اهداف اپوزيسيون و رجعت موكد به خواستههاي حقوق فردي و رفاه همگاني در ميان نحلههاي فكري و خياباني جنبش و البته همچنان اميد كمرنگ به تحقق اصلاحات ساختاري در بخشهايي از حاكميت فعلا به شرط رفتار آتي عقلايي تصميمگيران، موضوع را به فاز مشخص و همهگير براندازانه عمومي گسيل نكرده است.
۸- استمرار و روزمره شدن اعتراض: بدون شك تا عدم وجود عزم حاكميت - به مفهوم كلان - راي تن دادن به اصلاحات ساختاري، اتخاذ شيوههاي بيرحمانه دفع فساد اداري و اقتصادي، گشايش ملموس فضاي سياسي، گفتوگوي صريح و پوزش از مردم، ايجاد فضاي باز رسانهاي و... خاموشي اين اعتراضات بعيد و غيرمنطقي به نظر ميرسد.
۹- غيرقابل پيشبيني بودن جنبش: به لحاظ جوهر قشري، احساسي و هيجاني موجود در فضاي اعتراضي جامعه واز همه مهمتر برداشت از مظلومانهترين روايت ممكن وجه غيرقابل پيشبيني و آني بودن آن به شكل ملموس ظهور يافته است. باري، آنچه عيان است اين جنبش - بسته به شرايط عمومي جامعه و رويكرد مردم پسند حاكميت - امكان تغيير قالب اعم از تطبيق با گفتمان داخل ساختار يا متضاد با آن را خواهد داشت؛ موضوعي كه جز با گذر زمان و افتتاح مسير صحيح از حكمرانان رو به بهبودي و مديريت نخواهد رفت.