تمام
مي شد بدانم كه اينكه خط سر نوشت من از دفتر كدام شب بسته وام شد ؟
اول دلم فراق تو را سرسري گرفت و آن زخم كوچك دلم آخر جذام شد
شعر من از قبيله خونست خون من، فواره از دلم زد و آمد كلام شد
ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را شعر من و شكوه تو، رمز الدوام شد
بعد از تو باز عاشقي و باز ... آه نه ! اين داستان به نام تو اينجا تمام شد
حسين منزوي