توهم يا تخيل؟
محمد صادقي
هانا آرنت، نويسنده، فيلسوف و تاريخنگار آلماني، در سال 1963 نتيجه مطالعه و پژوهش خود درباره اقدامهاي جنايتكارانه و ضدانساني آدولف آيشمان، افسر بلندپايه نازي در يكي از اردوگاههاي كار اجباري كه منجر به قتل هزاران يهودي شده بود را منتشر كرد و در كتاب خود، نشان داد كه علتِ دستزدن آيشمان به آن جنايتها «هم توهّمزدگي بود و هم فقدانِ قدرتِ تخيل.» به نظر آرنت، آيشمان، از واقعيت بريده و به جاي آن معجوني از پندارهاي غيرعقلاني را در سر پرورانيده بوده و نميتوانسته آنچه بر سر قربانيان ميآورد را تجسم كرده و درد و رنجي كه آنها تحمل ميكردهاند را فهم كند. در حقيقت: «ضعف اخلاقي آيشمان در ناتواني او از انديشيدن از نظرگاه ديگران و، بنابراين، در ناتواني او از اصل انديشيدن بود.» مصطفي ملكيان در كتاب «حديث آرزومندي» و در مقالهاي با نام «تخيل آري، توهّم نه» و با اشاره به آراي انديشمنداني همچون؛ سيمون وي، آيريس مرداك و هانا آرنت، به تفاوتهاي ميان اين دو مفهوم (توهّم و تخيل) پرداخته و، آفات و ضررهاي اخلاقي گسترده شدن توهّمات را در زندگي انسان بيان ميكند. توهّم را بزرگترين دشمن و مانع اخلاقي زيستن و تخيل را بزرگترين يار و مُمِدّ زندگي اخلاقي ميداند، زيرا تخيل انسان را به واقعيتها نزديك كرده و توهّم او را از واقعيتها دور ميكند: «ما از تخيل خود، نه براي گريختن از جهان، كه براي پيوستن به آن بهره ميجوييم.» به نظر ملكيان، مقصود از توهّم، فعل يا حالت كسي است كه، به حكم انگيزشي ناآگاهانه و براي اجتناب از رويارويي با واقعيتهاي دردانگيز يا نامطبوع، به آنچه خوش دارد واقعيت داشته باشد يا واقعيت پيدا كند واقعيت نسبت ميدهد و، براي آنچه ميخواهد باور داشته باشد توجيهاتي دستوپا ميكند. مقصود از توهّم، عقيده يا انتظاري است كه مبتني بر آمال و آرزوها است، نه بر چيزي كه آدمي براي واقعي انگاشتنش دليل دارد... و مقصود از تخيل، فعل يا فرآيندي است كه آدمي در آن آگاهانه چيزي را تصور ميكند كه، قبلا، هرگز، در عالم واقع، آن را كاملا ادراك و احساس نكرده بوده است. يعني كسي بتواند با ويژگيهاي خاص خودش و در وضعيتي كه قرار دارد خود را جاي «ديگري» قرار دهد كه با ويژگيهايي ديگر و در وضعيتي ديگر قرار دارد و بتواند به دنيا، احساسات و عواطف او نزديك شده و كنش و واكنشهاي او را بهتر فهم كند... ملكيان با اشاره به قاعده زرين (با ديگران فقط چنان رفتار كن كه ميخواهي كه در همان وضع و حال با تو رفتار شود) نقش توهّم را در قلمرو اخلاق بسيار منفي خوانده و با اشاره به اين نكته كه: «قاعده زرين با نگاهي سروكار دارد كه حتي براي ابتداييترين نوع اخلاقيزيستن نيز ضروري تلقي ميشود و آن نظرگاه اين است كه بكوشيم تا خود را در جاي كساني كه اعمال ما بر آنان اثر مينهد قرار دهيم و از اين طريق، با گرايش طبيعي خود به نزديكبيني اخلاقي مقابله كنيم...» ابراز ميدارد؛ واقعيت اين است كه هيچيك از ما در جاي ديگري نيست و از اين رو براي درنظر داشتنِ قاعده زرين، فقط ميتوان از نيروي تخيل كمك گرفت تا نزديكبيني اخلاقي موجب توهّمزدگي ويرانگر نشود. نزديكبيني اخلاقي چنانكه وي توضيح ميدهد، به اين معنا است كه شخص فقط خود را ببيند و ديگران را نيز فقط به نسبت و ميزان نزديكياي كه با خود او دارند ببيند و براساس اين نزديكبيني، رفتاري تنگنظرانه از خود بروز دهد. آنكه دچار نزديكبيني اخلاقي است براي خودش و براي آنچه به او تعلق دارد در قياس با هر كس و هر چيز، امتيازي قائل است. خود را محور جهان دانسته و همگان و همهچيز و همه مناسبات را با اين محوريت تعريف كرده و خود را حقيقت مطلق ميانگارد، هر چند اين امتيازها جايي در واقعيت نداشته باشند! به باور ملكيان، تخيل آدمي را به احساس يگانگي با ديگران سوق ميدهد و توهّم به احساس بيگانگي و خودبرتربيني در آدمي ميانجامد و جايي براي زيست اخلاقي و معنوي باقي نميگذارد.