«ناخوشي ما» و دنياي بعد از آن
به گونهاي ناآزاديم كه بهايش برايمان سلامتي است. سياست ما بيش از آنچه بايد درباره مصيبت درد است و كمتر از آنچه بايد در موهبت آزادي.
3) كتاب «ناخوشي ما درسهايي در باب آزادي و همبستگي» اسنايدر با ترجمه خوب دكتر علي كاظميان كه دندانپزشك اجتماعي است اخيرا از سوي انتشارات سروش مولانا منتشر شده است. اين كتاب اگرچه براي هر مخاطبي خواندني است اما براي من كه گويي «حديث نفس» است، چون اسنايدر از دوبار تجربه دشوارش در مواجهه با بيماري و بيمارستان به زيبايي سخن ميگويد و از «اورژانس» به «متن جامعه» و از ميدان سياست «به نظام سلامت» ميرود و برميگردد. نويسنده شهير كتابهاي «راه به ناآزادي» و «درباره جباريت» در نوشته اخير به دنبال ترسيم جهانهايي است كه در طول بيماري و پس از آن هر بيمار - شهروندان يا شهروند - بيماران چيره ميشود و به آنجا ميرسد كه سنجش بهبود سطح سلامتي مردم و شاخصهاي سلامتي از قبيل حمايت از مردم در مقابل هزينههاي كمرشكن خدمات سلامت، ميزان دسترسي مردم به خدمات با كيفيت، كارايي نظام خدمات سلامت و رضايت مردم از نحوه ارايه خدمات هم جاي بنيادين خود را در نظام سياسي از دست ميدهد، و هم در عرصه سياستورزي از ديدرس كنشگران مدني و فعالان سياسي خارج ميشود. به تعبير او «وقتي حكومتها خدمات سلامت را براي همگان تامين نكنند، نابرابري و رنج را ميان مردم گسترش ميدهند.» پديدهاي كه من و غالب ساكنان جهان سرطاني و دنياي پس از آن در اين روزها با گوشت و پوستمان لمس ميكنيم.
4) اين روزها كه در ميان همه صداهاي عاصي جامعه بايد صداي دردآلود بيماران و دريافتكنندگان ضربات سلامت را شنيد، صدايي كه از حق دستيابي به سلامت و حق بازگشت به زندگي در مرز ميان رفتن و ماندن بلند است. هزينههاي ملموس و ناملموس درمان و سلامت كمرشكن شده و به تعبير مترجم انديشمند، ناخوشي ما فهم دو جانبه و ارتقاي همدلي ميان جامعه پزشكي و مردم ايران صورتي حياتي به خود گرفته است. اسنايدر در مقام بيماري كه خود دردهاي سخت و فرآيند درمان آنها را تحمل كرده و پشت سر نهاده است بر تامين خدمات سلامت همگاني از جانب حكومتها، ترجيح عملي سلامتي مردم بر سود ذينفعان مرجعيت پزشكان در نظام سلامت و لزوم قدرشناسي و حرمت نهادن بر پزشكان و كادر درمان، اولويت دادن به سلامت كودكان براي ساخت جامعهاي كارآمدتر و سالمتر، و در صدر همه اينها كشاندن موضع سلامتي به عنوان يكي از مبانيترين ابعاد حيات فردي و جمعي به قلب گفتوگوها در حوزه عمومي تاكيد دارد. او اين ضرورتها را تنها از لابهلاي مطالعات دانشگاهي و تجربههاي مدني درنيافته است ، ناخوشي خودش كمك كرده است تا ناخوشي جامعهاش را ببيند، به اين سبب راهي براي فهم ناخوشيهاي عمومي و شيوه رهايي از آنها يافته است ، راهي كه به فهم عميقتر از آزادي و جامعه حتي براي دستيابي به سلامت منتهي ميشود: بنا به تجربه خود او از بستري شدن در پنج بيمارستان وقتي ارادهام نميتوانست بدنم را تكان دهد يا وقتي بدنم به كيسهها و لولهها متصل بود، دشوار نبود كه متوجه شوم آزادي و سلامتي با هم پيوند دارند.
5) ميتوانم در حد يك نوشته كوتاه برخي از گفتههاي اسنايدر را به عنوان دريافتههاي خودم بازگو كنم در لحظههاي سخت بيماري ميتواند سايه عزلت بيهمتايي را بر جان و تنت بنشاند گويا در اين مخمصه تنها من گرفتار اين وضع شده ام، پيشبيني زوال و توان هولانگيز ميشود، اينها و دهها گمانه كه ديگر دنياي سرطانيات را مهآلود و مبهم ميكند اما رهايي از اين غبارها بسته نيست. سلامتي كه جوهره دنياي پساسرطاني است ميتواند راه ورود خويش را كوتاهتر كند. چگونه؟ از طريق بازسازي همبستگي اجتماعي و تقويت شبكه ارتباطات باز هم به گفته اسنايدر: «سلامتي مسالهاي از جنس مبهم بودن است... همبستگي با هم بودن مجال ميدهد كه به آرامش تنهايي بازگرديم» و البته از همان جا به جامعه و دردهاي درهم تنيدهاش بازگرديم و يا پرتاب شويم.