نگاهي به كتاب «قرن من»
اثر گونتر گراس
شكوه
و ظلمتِ توامانِ
يك قرن
مايكل هنري هيم
ترجمه: فاطمه رحماني
كتاب «قرن من» اثر گونتر گراس، نويسنده برجسته آلماني به تازگي از سوي نشر نيلوفر تجديد چاپ شد. اين كتاب حاوي 100 داستان است كه در عين استقلال از هم به نوعي با هم پيوند دارند، چرا كه هر كدام از داستانها روايتگر يكي از سالهاي قرن بيستم ميلادي هستند. اين كتاب در زبان اصلي، بار اول در سال 1999 منتشر شد. همان سالي كه گراس نوبل ادبيات را از آن خود كرد.
آثار ادبي تاكنون به ندرت براي يك مناسبت خلق شدهاند؛ مناسبتهايي مانند يك روز تولد، يك سالگرد، گذر از يك هزاره و...؛ كاري كه گونتر گراس در مجموعه داستان «قرن من» انجام داد. مجموعهاي شامل 100 داستان درباره قرن بيستم. كتاب در سال 1999 منتشر شد؛ همان سالي كه گراس جايزه نوبل ادبيات گرفت. او - خصوصا در اين مجموعه- به يكي از پيشينيان آلماني خود، يعني توماسمان [كه 70 سال قبل از گراس در سال 1929 نوبل ادبيات گرفته بود] شباهت زيادي دارد. هر دوي اين نويسندگان آلمانيزبان در پيوند تجربههايي شخصي از سياستهاي غريب روزگار با تخيل خود، قصههايي قدرتمند خلق كردند.
گراس را بيشتر به خاطر شاهكارش «طبل حلبي» ميشناسيم. اثري كه بيترديد يكي از رمانهاي بزرگ در ارتباط با دوره جنگ جهاني دوم است؛ اما «قرن من» با «طبل حلبي» از اين جهت تفاوت دارد كه نويسنده در هر داستان آن، تصويري از يكي از سالهاي قرن بيستم ارايه كرده است. هر يك از 100 داستاني كه در اين كتاب گرد آمده، به يكي از مسائل مهم قرن بيستم ميپردازد. به اين معنا ميتوان گفت كه گونتر گراس براي تكتك سالهاي يك قرن، داستاني به وجود آورده است. او در «قرن من» درباره چيزهاي مختلفي ازقرن گذشته ميلادي مينويسد. از اتفاقات بزرگ و گاه رويدادهاي به نظر بياهميت تا تحولات فني و اكتشافات علم و تكنولوژي، دستاوردهاي فرهنگي و ورزشي، خودبزرگبيني انسانها، شكنجه و كشتار، زيادهخواهي، جنگ و خفقان و فجايع و در نهايت، شروعهاي دوباره. اگرچه هر داستان، راوي جداگانهاي دارد، داستانها در مجموع به همپيوستهاند و روايتي كامل و خطي را تشكيل ميدهند كه در آن، فرديت انسان در كانون توجه قرار دارد.
راوي چند داستان، خود گونترگراس است. با پيشروي داستان، تصويري زنده و پرجزييات از تمامي فراز و فرودهاي يك هزاره از تاريخ انسانها نمايان ميشود. بنابراين [با توجه به گسسته-پيوسته بودن داستانهاي كتاب] ميتوان «قرن من» را اثر يكپارچهاي هم تلقي كرد؛ به اين معنا كه شامل 100 فصل داستاني به هم پيوسته است و از اين جهت بيراه نيست اگر آن را رمان «قرن من» بخوانيم.
گونتر گراس در روايت اين كتاب، پيروزيها و هراسهاي قرن بيستم را به تصوير ميكشد و اين قرن را با همه شكوه و ظلمتش نمايش ميدهد. در اين كتاب، هر سال تسليم سال قبل ميشود و صداي يك راوي به صداي راويان گذشته ميپيوندد. نام كتاب خود نشان ميدهد كه اثري است عظيم و جهانشمول و در عين حال شخصي و نويسنده به گونهاي هنرمندانه توانسته اين دو مضمون متفاوت را در كتاب با هم بياميزد.
به دليل آلماني بودن گونتر گراس، قرني كه او در رمان «قرن من» به آن اشاره دارد، سرنوشت 100ساله آلمان هم هست؛ حقيقتي كه ممكن است براي مخاطبيني كه با پيچيدگيهاي تاريخ آلمان آشنايي ندارند، كمي دلهرهآور و شوكهكننده باشد. به عنوان مثال، داستان «1900» مخاطب را از منظر سربازي آلماني به دل اتفاقات قيام مردمي چين ميبرد؛ داستان «1903» روايتگر زندگي دانشآموز جواني است كه پرواز اولين بالن هوايي را تماشا ميكند، جديدترين كتاب توماسمان به نام بودنبروكها را ميخرد و در مراسم آغاز به كار بزرگترين كشتي ساخت بشر [امپراتور] شركت ميكند. داستان «1904» به اعتصاب كارگران معدن ميپردازد و داستان «1906» روابط خارجي آلمان و مراكش را مورد توجه قرار ميدهد.
گونتر گراس در «قرن من» از راويان هميشه در حال تغيير استفاده ميكند كه با عوض شدن نسلها عوض ميشوند و جاي يكديگر مينشينند. از اين جهت او در «قرن من» روايتگر تغييري است كه با برآمدن نسلها ايجاد ميشود. او ضمن استفاده از اين تكنيك در ابتداي هر فصل با جملاتي، خواننده را براي مدتي از دانستن اينكه دقيقا چه كسي روايت ميكند، باز ميدارد؛ داستان سال 1934 اينطور آغاز ميشود: «بين ما دو نفر، موضوع بايد بهتر رسيدگي ميشد. به خودم اجازه دادم تحت تاثير ملاحظات شخصي قرار بگيرم.»
راوي در اينجا يكي از نگهبانان اردوگاههاي كار اجباري داخائو و اورانينبورگ است كه نگراني اصلي آنها سياست بروكراتيك است.
سخنران در اينجا نگهبان اردوگاههاي كار اجباري داخائو و اورانينبورگ است كه دغدغه اصلي آن سياست بروكراتيك است. نكته اين است كه در اينجا نقشآفرينان تاريخي، وقتي به عنوان عوامل اخلاقي ظاهر ميشوند، نگاه سابق خود به قضايا را از دست ميدهند؛ اين تكنيك [در نشان دادن تحول شخصيتها در موقعيتهاي جديد] اغلب آنقدر مورد استفاده قرار ميگيرد كه خستهكننده ميشود.
بسياري از راويان گونترگراس به يك شكل دچار نزديكبينيهاي تاريخي هستند. آنها رويدادهاي بزرگ را نه در بستر پيچيده تاريخيشان بلكه سادهانگارانه ميبينند.
براي مثال، سالهاي اصلي جنگ جهاني دوم توسط يك راوي منفرد پوشش داده ميشود. او در سال 1962 در نشست سهروزهاي با حضور روزنامهنگاران شركت ميكند كه در آن به گذشته نگاه ميكنند و هر كدام به شيوه خود نظراتي درباره فاجعه گذشته نزديك دارند. روزنامهنگاران دور هم جمع ميشوند تا در مورد فرصتهاي از دست رفته صحبت كنند. اين از آن جهت سادهانگارانه است كه آنها طوري به جنگ جهاني نگاه ميكنند كه انگار دارند درباره يك بازي فوتبال حرف ميزنند نه در نقد و اعتراض به تلاشي آخرالزماني كه ميخواهد ديدگاه جنايتكارانه گستردهاي را عملي كند!عكاسي كه انحلال گتوي ورشو را در سال 1943 ثبت كرده بود، شكايت ميكند كه هيچ حق امتيازي دريافت نكرده است! حتي براي مشهورترين عكسش: «گروهي از زنان و كودكان را با دستهاي بالا و مردان ما را در سمت راست و در پسزمينه نشان ميدهد. اسلحههايشان به سمت آنها ميرود.»او ادامه ميدهد: «من نه يك پِني به دست آوردهام، نه حتي يك نشان ناچيز... براي برقراري نظم، باكسرها را در ميدان دروازه تين آنمن، درست مقابل ديواري كه شهر مانچو را از قسمت معمولي جدا ميكند، جمع كردند. دمهاي آنها يكي به ديگري گره خورده بود. خندهدار به نظر ميرسيد. سپس آنها يكي بودند. به صورت دسته جمعي اعدام ميشدند يا سرشان را يكييكي ميبريدند. ما با استفاده از تفنگهايمان، ميخواستيم همهچيز را به پايان برسانيم؛ در حالي كه ژاپنيها از سنت قديميشان در سر بريدن پيروي ميكردند. بوكسورها دوست داشتند مورد تيراندازي قرار بگيرند زيرا ميترسيدند با سر زير بغل در اطراف جهنم بدوند. كسي را ديدم كه روي كيك برنجي آغشته به شربت درست قبل از تيراندازي، تكههايش را ميليسيد.»
وقتي گونترگراس، متولد 1937، به زمانه ما نزديكتر ميشود، خودش در جايگاه راوي قرار ميگيرد و بيشتر از ايدههاي سياسي چپگرايانهاش و دوري شكنجهآميزش از افراطگرايي راديكال صحبت ميكند. او به دهه 60 ميانديشد و به مجموعهاي از سوالات بسيار مبهم كه نميتوان در اينجا خلاصه كرد؛ مانند شعري از پل سلان كه در آن منتظر گرفتن تاييدي از سوي فيلسوف شهير آلماني يعني مارتين هايدگر از طريق همكاري هايدگر با نازيهاست.
گونتر گراس در «قرن من» درونمايههاي ديگري را هم روايت ميكند: دلسردي چپها از جامعه شناس و فيلسوف بزرگ تئودور آدورنو، تيراندازي به رودي دوچكه، محرك جنبش دانشجويي آلمان، ملاقات پل سلان و مارتين هايدگر و... اين قسمتها كه سالهاي 1966 تا 1968 را در بر ميگيرند، ميتوانست سفري جذاب به فضاي سياسي اخير [يعني نيمه دوم قرن بيستم] آلمان باشد؛ اما اين[آدم]ها به صورت محرمانه و بدون تمركز وارد «قرن من» ميشوند. آنها همانطوري ديده ميشوند كه خود آقاي گراس: با فيگور عكسي از يك نويسنده [و نه خود او] در حالي كه وزن سوالي سنگين را روي شانههاي لاغر خود تحمل ميكند: «نوبت من كي فرا ميرسد؟»او سپس با استفاده از مفهوم چرخش - به معناي وجودي آن در فلسفه هايدگر- از خود ميپرسد: چه چيز مجابش كرده كه به همين اندازه [از آنچه از خود انتظار داشته] بسنده كند و با آن كنار بيايد؟ در حالي كه در تمام سالها[ي كار نويسندگياش] ايدهآلگرايي همواره او را تحت كنترل خود داشته و او هيچگاه از «تعالي» رويگردان نبوده است.نويسنده «قرن من» در بعضي از بخشها مثل بخش مربوط به عكاس گتوي ورشو، نگرش پوچگرايانهاي ارايه ميكند كه البته از اين نويسنده انتظار ميرود.قصه مربوط به سال 1989، سال فروريختن ديوار برلين، درباره مردي است كه خبر اتحاد دو آلمان او را خشنود ميكند؛ چرا كه او در زمستان برفي به لاستيكهايي نياز دارد كه در آلمان شرقي [كه حالا پس از اتحاد دو آلمان ديگر وجود ندارد] به سختي پيدا ميشدند. يا پدربزرگِ داستان مربوط به سال 1978 كه بانكدار برجسته دوران نازيهاست، حالا در سالخوردگي، زماني كه ميخواهد به يك آسايشگاه پناهنده شود و باقي عمرش را در آنجا بگذراند، نوههايش را [به عنوان نمايندگان نسلي كاملا متفاوت] ميبيند كه جذب [خردهفرهنگ اعتراضي] پانك شدهاند و موهاي سرشان را [به شكلهايي نامتعارف] ميتراشند و به لالههاي گوششان سنجاق آويزان ميكنند و...
فصلها [يا همان داستانهاي] كتاب «قرن من» كيفيتهايي متفاوت از هم دارند و اين با فاصله از هم قرارشان ميدهد و اين شايد خود گوياي پيام موكد گونتر گراس در ارتباط با سالهاي سده بيستم ميلادي باشد: اينكه نميتوان غول تاريخ را [به صورتي يكپارچه] نشان داد. از اين نظر «قرن من» اثري است كه بخشهاي مختلفش در پراكندگيشان جذابيت دارند و نميتوانند در قالب يك كل منسجم، جذاب يا روشنگر باشند.گراس در «قرن من» به خوبي تخيل را با واقعيت پيوند ميزند و اثري كمنظير ميآفريند. كتابي حاصل در هم آميختن داستان، تاريخ و زندگينامه است و يكي از بهترين آثار نويسندهاش به حساب ميآيد. اثري تا آن اندازه معتبر كه به تنهايي ميتواند شايستگي گراس را براي دريافت نوبل ادبيات گواهي دهد.
منبع:نيويورك تايمز
گونتر گراس در «قرن من» از راويان هميشه در حال تغيير استفاده ميكند كه با عوض شدن نسلها عوض ميشوند و جاي يكديگر مينشينند. از اين جهت او در «قرن من» روايتگر تغييري است كه با برآمدن نسلها ايجاد ميشود.
گراس در «قرن من» به خوبي تخيل را با واقعيت پيوند ميزند و اثري كمنظير ميآفريند. كتابي كه حاصل در هم آميختن داستان، تاريخ و زندگينامه است و يكي از بهترين آثار نويسندهاش به حساب ميآيد. اثري تا آن اندازه معتبر كه به تنهايي ميتواند شايستگي گراس را براي دريافت نوبل ادبيات گواهي دهد.