بمب هيدروژني و هشدار آلبرت اينشتين
مرتضي ميرحسيني
بسيار نگران بود. زماني باور داشت كه ساخت بمب اتمي و مسلح كردن «كشورهاي آزاد» با آن، جهان را به جاي امنتري تبديل ميكند. اما بعد از جنگ دوم جهاني در اين باورش ترديد افتاد. اشتباهش را به چشم ديد. برنامه اتمي ايالات متحده امريكا هم كه در آن توليد و نگهداري از بمبهاي هستهاي قويتر «ضرورتي در تضمين امنيت پايدار» توصيف شده بود، ترديدهايش را بيشتر ميكرد و به نگرانيهايش دامن ميزد. سال 1950 در چنين روزي، زماني كه مهمان يك برنامه هفتگي تلويزيوني بود از اين نگرانياش صحبت كرد و به صراحت برنامه اتمي امريكا را زير سوال برد و از خطر بمب هيدروژني گفت. گفت ساخت و استفاده از چنين بمبهايي تهديدي براي همه موجودات زنده است، زيرا راديواكتيو آنها جو زمين را آلوده ميكنند و اين آلودگي احتمالا حيات روي اين سياره را از بين ميبرد. روز بعد روزنامه واشنگتنپست در گزارشي با عنوان «وحشت اينشتين از اينكه بمب هيدروژني زندگي را نابود ميكند» دنباله ماجرا را گرفت و با تفصيل بيشتر از نگراني فيزيكدان بزرگ نوشت و توجه افكار عمومي را به موضوع جلب كرد. شمار ديگري از نشريات نيز چنين كردند. صحبتهاي اينشتين و پوشش نسبتا گسترده آن در رسانههاي ايالات متحده، اين ذهنيت را در بسياري از امريكاييها ايجاد كرد كه افزايش قدرت نظامي كشورشان به پشتوانه بمب هيدروژني الزاما به معني امنيت بيشتر و آينده مطمئنتر نيست. نه فقط مردم امريكا كه مقامات اين كشور نيز نگران شده بودند. اما جنس نگراني آنان با نگراني مردم متفاوت بود. ماموران افبيآي به دستور مستقيم رييسشان، اينشتين را - بيشتر از قبل - زير نظر گرفتند و گروهي از درون دولت كوششهايي را براي اخراج اين دانشمند آلماني از خاك امريكا شروع كردند. درك واكنش مقامات ايالات متحده زماني ممكن ميشود كه ابتدا فضاي حاكم بر جنگ سرد را در نظر بگيريم و بعد بدانيم كه چند روز پيش از هشدار اينشتين، سناتوري از ايالت ويسكانسين به نام جوزف مككارتي از فهرست 205 كمونيست شاغل در پستهاي حساس دولتي صحبت كرده بود و ادعا ميكرد آنان زمينه سيطره سرخها بر امريكا را آماده ميكنند. همچنين همان روزها يكي از جاسوسهاي هستهاي شوروي را در انگليس شناسايي و دستگير كرده بودند و هر صحبتي كه مستقيم يا غيرمستقيم به برنامه اتمي ربط پيدا ميكرد - و متفاوت با صداي رسمي حكومت امريكا بود - خود به خود حساسيتبرانگيز ميشد. البته اين صحبتهاي اينشتين درباره خطرات بمب هيدروژني، نخستين اظهارنظر او در ضديت با تسليحات هستهاي نبود. هرچند خودش در شروع پروژه منهتن -كه به ساخت بمب اتمي منجر شد - نقش مهمي داشت، پس از جنگ به صف مخالفان توسعه سلاحهاي هستهاي پيوست و صداي كساني شد كه زندگي در سايه هراس از جنگ اتمي را دشوار ميديدند.
او چند هفته بعد از پايان جنگ دوم جهاني، در يكي از سخنرانيهايش در نيويورك گفت: «فيزيكداناني كه در ساختن هولناكترين و خطرناكترين سلاح تمام اعصار شركت داشتهاند، امروز به نوعي احساس مسووليت ميكنند، احساسي كه نميشود آن را گناه ناميد. ما در توليد اين سلاح جديد همكاري كرديم تا دست دشمنان بشريت (هيتلر) زودتر به آن نرسد. ما اين سلاح را به دست امريكاييها و انگليسيها داديم. ولي تاكنون هيچ ضمانتي براي صلح نديدهايم. ابرقدرتها در جنگ با هم متحد بودند، اما اكنون در صلح از هم جدا شدهاند. به دنيا وعده رهايي از ترس را دادند، اما حقيقت اين است كه در پايان جنگ، ترس بيشتر هم شده است.» ترسي كه اينشتين از آن صحبت ميكرد و بسياري ديگر نيز احساسش ميكردند نه توهم بود و نه بدبيني. دشمني ميان امريكا و شوروي و رقابتي كه ميان اين دو ابرقدرت شكل گرفته بود، باور به «ناممكن بودن» يا «غيرمنطقي بودن» جنگ هستهاي را سست و بياعتبار ميكرد. حتي بعدتر در ماجراي موسوم به بحران موشكي كوبا، تنش ميان دو ابرقدرت - حداقل به ظاهر و در نگاه مردم گوشه و كنار جهان - تا يك قدمي جنگ هستهاي پيش رفت. خود اينشتين حتي در اين باور خود، درباره اينكه امريكا كشوري آزاد است نيز تجديدنظر كرد. سال 1948 به سفير لهستان در امريكا گفت: «ديگر نبايد اين كشور را كشوري آزاد ببينيم و حتي مطمئن هستم همين صحبت ما دو نفر شنود و ضبط ميشود.»