آيا دراكولا يك بيماري همهگير بود؟
روناك حسيني
مانند همه بيماريهاي همهگير مرگبار، سل هم الهامبخش هنر و ادبيات، از جمله رمان مشهور دراكولاي برام استوكر است. ساكنان اكستر در رودآيلند، هراسان از بيماري مرموزي كه گريبان اهالي روستا را گرفته، به يك روش تشخيصي عاميانه رايج در آن زمان روي آوردند: اگر قلب جسدي حاوي خون بود، گمان ميرفت كه بدن مرده، از خون و بافت زندهها تغذيه ميكند؛ يعني جسد در حال شكار زندگان بود. در نتيجه، اهالي دهكده در تاريخ 17 ژانويه 1892 جسد «مرسي براون» 19 ساله را نبش قبر كردند. كسي كه احتمالا الهامبخش شخصيت «لوسي وستنرا» در رمان گوتيك استوكر بود. قبل از طب مدرن، زندگي بسيار غيرقابل پيشبينيتر از امروز، بيرحمانهتر و همينطور كوتاهتر بود. بيماريهاي مسري كشنده شايع بودند و علت بيماريهايي چون تب زرد، آبله و مالاريا ناشناخته بود و ما از چيزي كه نميدانيم و نميشناسيم، ميترسيم. در اكستر، مردم ميتوانستند ببينند كه بيماري در خانواده براون مسري است. سه مرگ در يك خانواده نميتواند تصادفي باشد. ميدانستند علتش هر چه باشد، به آرامي اما بيامان گسترش پيدا ميكند.
ويديا كريشنان در كتاب «Phantom Plague: How Tuberculosis Shaped History» با روايت تاثيري كه بيماري سل، بر خلق ادبي گذاشت، به اين موضوع ميپردازد كه چگونه نگرانيهاي مردم قرن نوزدهم درباره بيماريهاي ناشناخته آن زمان، انعكاسدهنده نگرانيهاي مردم دنياي مدرن است. كريشنان، نبش قبر مرسي براون را يكي از جلوههاي تقابل قدرت اجتنابناپذير خرافات در برابر علم پزشكي در حال ظهور ميداند. آنطور كه نويسنده روايت ميكند، پنج سال بعد از نبش قبر دختر جوان، زماني كه استوكر رمان دراكولا را منتشر كرد، اين كتاب چيزي بيش از يك داستان ترسناك معمولي بود. رمان دراكولا، به ايدههاي پزشكي و علمي پيشرفته آن زمان اشاره ميكرد و دربردارنده فناوريهاي نوظهور اواخر قرن نوزدهم مثل عكاسي، تلفن، ماشين تحرير و راهآهن بود.
برام استوكر شيفته علم به ويژه دانش پزشكي بود. عمويش ويليام استوكر پزشك برجستهاي در بيمارستان كوركاستريتفور در دوبلين، يكي از مهمترين مراكز مطالعه درباره بيماريهاي عفوني در عصر ويكتوريا بود. تورنلي، برادر بزرگتر نويسنده هم جراح برجستهاي بود كه سخنرانيهايش درباره جراحي مغز در يادداشتهاي دراكولا آمده است. استوكر در شاهكارش، ترس و اضطراب مردم درباره بيماريهاي عفوني، از جمله بيماريهاي عفوني خوني را به تصوير كشيد.
دراكولا، خونآشام و اشرافزاده ترانسيلوانيايي است كه قرنها عمر كرده و ميخواهد به انگلستان نقل مكان كند، تا خوني تازه بيايد و نفرين مردگان را پراكنده كند. او در لندن، لوسي وستنرا را مييابد كه شايد همسن و سال بودنش با مرسي براون در زمان مرگ، تصادفي هم نباشد. لوسي دختر خانوادهاي ثروتمند است و توصيف استوكر با نگاه مردانه از لوسي، دختري با زيبايي فرشتهگون اما سادهانديش است و جاهطلبي منحصربهفردي براي پيدا كردن خواستگار دارد. او اولين قرباني دراكولا ميشود و در طول يك ماه بعد آبراهام ون هلسينگ و جان سيوارد، همه چيز از تزريق خون تا بوتههاي سير را براي درمان او امتحان ميكنند، اما لوسي تا زمان مرگش بدتر و بدتر ميشود.
در مراسم تشييع جنازه، ون هلسينگ متوجه ميشود كه دندانهاي نيش او بلندتر از چيزي است كه به ياد ميآورد. بلافاصله بعد از مرگ لوسي، گزارشهايي از حمله به كودكان محلي به گوش ميرسد كه زخم كوچكي روي گردن داشتند. ون هلسينگ بدگمان ميشود، سراغ قبر لوسي ميرود و تابوت را خالي ميبيند. لوسي مرده، از گور برخاسته و از خون كودكان تغذيه ميكند. شيريني لوسي به «ظلم و بيرحمي» و قلب پاكش «هوسران» شده است. آنها سراغ تابوت لوسي ميروند، سرش را ميبرند و دهانش را با سير پر ميكنند. تنها به اين طريق است كه لوسي بالاخره و براي هميشه ميميرد. كريشنان ظهور خونآشامها را با بيماريهاي همهگير مقايسه ميكند: تصادفي نيست كه ظاهرا خونآشامها هم مانند بيماريهاي مسري، از جاهاي ديگري آمدهاند. دراكولا براي لندن ترسناك بود، چون از جايي دورافتاده و كوهستاني در اروپاي شرقي آمده و براي شهروندان آن كلانشهر بيگانه بود. اينكه دراكولا در اواخر آگوست يا سپتامبر به شهر وارد ميشود هم تصادفي نيست: درست زماني است كه طاعون بوبونيك در اروپا شيوع پيدا كرد. مانند همه موجودات بيگانه، دراكولا هم با احساسات ضدمهاجر روبهرو بود. خونآشام، حامل بيماري هولناكي است كه خون را رقيق و نژاد بشر را فاسد ميكند. اين كتاب، به گفته كريشنان، روايت استوكر از دراكولا، بيربط به مهاجران يهودي مهاجرتكرده از اروپاي شرقي به لندن نيست كه مردم آن زمان، نگران بودند كه فقر و بيماري به بريتانيا آورده باشند.
البته خونآشامها، سالها پيش از خلق رمان استوكر، بخشي از فولكلور باستاني اروپا بودند. داستان كوتاه جان ويليام پوليدوري، نويسنده انگليسي در سال 1819، اغلب به عنوان آغازگر اين ژانر شناخته ميشود و احتمال دارد استوكر در نوجواني آن را خوانده باشد. اما او در دراكولا، پيچشي درخور عصر صنعتي به اين داستان قديمي داد. دراكولا كلمهاي رومانيايي به معناي پسر دراكول است و دراكول به معناي اژدها كه ميتواند به معني شيطان هم باشد. شيطان استوكر، در ترانسيلوانيا زندگي ميكرد و پيش از شروع ويراني شهر، با كشتي و بعد با قطار سفر كرد تا به لندن برسد. هر دو شكارچي خونآشام در رمان، جان سيوارد و آبراهام ون هلسينگ، پزشكند و متخصص خونآشام و ماموريت دارند كه مهاجم را از بين ببرند. در آن زمان، نظرات پزشكي و ادبيات اغلب بازتاب يكديگر بودند. دراكولا مجموعهاي از ترسهاي پزشكي دوران ويكتورياست و زماني نوشته شده كه همهگيريهاي ويرانگر، از پايگاههاي استعماري بريتانيا، گريبانگير استعمارگران ميشد. يكي از ترسناكترين نمونهها، همهگيري وبا در سال 1817 بود كه در بنگال آغاز شد. اين بيماري، از طريق مسيرهاي تجاري به آسياي جنوب شرقي، خاورميانه و آفريقا راه يافت و آسيا و اروپا را آلوده كرد. طاعون كه در نزديكي كلكته آغاز شد، بيست سال جهان را دور زد و صدها هزار نفر را كشت. ارتش بريتانيا به تنهايي ده هزار كشته و جزيره جاوه اندونزي يك ميليون كشته ثبت كرده است. براي خوانندگان كتاب در لندن، شيطان، همانطور كه مرسوم بود، از شرق آمد.
در عصر ويكتوريا، بسياري از بيماريهايي كه اكنون ميدانيم مسري هستند (مانند وبا و سل) غيرواگير در نظر گرفته ميشدند. استوكر در رمان آيندهنگر خود، با ساختن اسطوره خونآشام بر اساس مفهوم هنوز تازه «بيماريهاي عفوني» مخالف ديدگاههاي رايج پزشكي بود: دراكولا عفونت را با دندانهاي نيشش منتقل ميكند و دو زخم كوچك روي گردن قربانيانش برجاي ميگذارد. در كتاب براي درمان بيمار، از تزريق خون استفاده ميشود كه در آن زمان از تكنيكهاي پيشگام و خطرناك تلقي ميشد.
يكي از جزييات رمان بيشتر نشان ميدهد كه برام استوكر تا چه حد از تفكر پزشكي معاصر خود پيروي ميكرد: اين ايده كه يك خونآشام فقط ميتواند در خاك سرزمين اصلي خود بيارامد. خونآشامها براي زنده ماندن به خاك سرزمين خود نياز دارند. دراكولا فقط ميتواند در تابوت پر از خاك بومي خود، ترانسيلوانيا استراحت كند كه براي اين منظور از اروپاي شرقي به لندن آورده است. ون هلسينگ و سيوارد براي بيرون كردن دراكولا، اين تابوتها را نابود ميكنند. آنها براي جلوگيري از انتقال، منبع بيماري را از بين ميبرند كه در پزشكي آن زمان هنوز رايج نبود.
به گفته كريشنان، خونآشامهاي استوكر، برخلاف زنان و مردان عصر ويكتوريا، آزادانه بر اساس تمايلات جنسيشان رفتار ميكنند و اغلب به خاطر تصويري كه از تمايلات سركوب شده جنسي ارايه ميدهند، مشهورند. اقتباسها از كتاب هم روي اين ويژگي تاكيد ميكنند. اما اين رمان خيلي بيشتر از اينهاست: دراكولا پس از گذشت حدود يك قرن از انتشارش، همچنان يكي از بهترين تصويرها را درباره وحشت حاصل از بيماريهاي عفوني مرموز در دوران پيش از پزشكي مدرن ارايه ميدهد و حتي براي امروز ما و درگيريمان با چيزهاي ناشناخته ديگر، همچنان تاثيرگذار است.