يك نفر بيايد و بگويد چرا
نازنين متيننيا
ما بايد چه كنيم؟! ما آدمهاي غمگين هر روز در مواجهه با خبري بد، به راستي بايد چه كنيم؟! ما كه نميخواهيم از ايران برويم، ما كه لازم داريم زندگي براي ما كمي آسانتر بگذرد، ما كه هر روزمان مبارزهاي بيپايان با سختي و فشار است، واقعا بايد چه كنيم؟! كسي هست كه ببيند چه برما ميگذرد؟! كسي ميداند ما كجاي داستان اين قطار پيشرفتي هستيم كه مدام در خبرها دربارهاش حرف ميزنند، اما بوي دود موتور سوختهاش دارد ما را خفه ميكند؟! چطور ممكن است كه سرنوشت جمعي ما در كلاف بدخبري جوري گره خورده باشد و صبح به صبح با تشت آب سرد خبري بد و ناخوشايند بيدار شويم و در امتداد روز، زندگي روزمرهمان با سختي خبرهاي بد ديروزي كه حالا به واقعيت تلخ تبديل شدهاند، روز را بگذرانيم؟! ما چه كرديم كه اين روزها را بايد ببينيم؟! چه اتفاقي افتاده كه مستحق ديدن و شنيدن اين خبرها هستيم؟! يكنفر بيايد و ما را توجيه كند كه چرا، دقيق به ما توضيح دهد براي چه چيزي اين روزمرّگي ماست. واقعا شايد اگر يك نفر، يك مدير، يك مسوول، تريبون را در دست بگيرد و شفاف و واضح بگويد كه درد ساختار اداري اين مملكت چيست شايد اين درد هم كمي آرامتر شود و تحمل ما هم بيشتر.
يك نفر بيايد و بگويد چطور شده كه ما، مردماني كه هشت سال، براي دفاع از مرزهاي اين سرزمين جنگيديم و يك وجب از خاك اين سرزمين را به دشمن نداديم، چه شده كه از پس نجات جان يك يوزپلنگ هم برنميآييم. بيايد و شفاف توضيح دهد كه چطور روزگاري سربازي جانش را براي دفاع از زنان و دختران منطقه جنگزده ميداد و امروز حتي نميتوانيم مواظب دخترهاي دانشآموز باشيم و خبر مسموميت سريالي دانشآموزها را نشنويم. ما بايد بدانيم امتداد آن نسلي كه ظلم را بر خاك نشاند و انقلاب كرد و بعد، از پس هشت سال دفاع مقدس برآمد، كجاست. بياييد و ما را متوجه كنيد كه چرا دلار ثانيهاي بالا و پايين ميرود، چرا سفرهها خالي از گوشت و مرغ شده، كه پياز شده است سوژه وعده مديري كه هفته آينده ارزان ميشود. يك نفر براي ما تعريف كند چه مسيري آمديم كه به اين روزها رسيديم، چه چيزي در پشت پرده مديريت كلان ايران ميگذرد كه سررشته هيچ چيز نه در دست مديران هست و نه مردم. كسي هست كه نداند يك خريد ساده از سوپرماركت حداقل دويست هزار تومان ميشود؟! كسي هست كه نداند مردم توي كوچه و خيابان، افسرده و مضطرب از فردا مدام از يكديگر ميپرسند كه چه ميشود؟! همين كه اينترنت كند شود و جيب فيلترشكنفروشها پر، براي توضيح همه اينها كافي است؟! همين كه در جلسات دستور حل مشكلات صادر شود، راه به جايي ميبرد؟! عملگرايي و كارايي كه سي سال پيش مملكت را از بحران اقتصادي و اجتماعي بعد از جنگ بيرون آورد و رونق ساخت كجاست؟! مگر ميشود چيزي را بلد باشيم، يكبار امتحان كرده باشيم و حالا نتوانيم از پس درست كردن اوضاع بربياييم. مگر ميشود در بحبوحه جنگ از پس تامين دارو بربياييم، اما امروز دارو بشود كالاي كمياب و دستورالعملهاي بهداشتيمان در حد پوشش در داروخانهها باشد؟! آن دستهايي كه بلد بودند از پس تحريم و جنگ، روزگار مردم را جوري بگذرانند كه با همه سختي، اميد از خانهها بيرون نرود كجاست؟! يك نفر تعريف كند كجا ايستادهايم، چه چيزي را از دست داديم، قرار است تا كجا از دست بدهيم و اصلا بعد از همه اينها، آن ايران ايدهآل چه سر و وضعي دارد كه بايد اين روزها را تاب بياوريم. يك نفر فقط يك نفر اين صدا را بشنود، بايستد و صادقانه توضيح دهد و بخواهد كه تحمل كنيم. باور كنيد اگر راستگويي و صداقت به ميدان بيايد، اگر مردم ببينند كه ديده ميشوند، اگر كسي باشد كه به اندازه آدمهاي عادي از حجم خبرهاي بد خسته شده باشد، اگر كسي دقيق توضيح دهد كه چه شده و قرار است چه شود، شايد اين حجم از خستگي و نااميدي رخت ببندد. شايد باور كنيم كه اقتصاد شرايطش رو به بهبود است كه پيروز واقعا بيمار بوده و از دست كسي هم كاري برنميآمده، كه بپذيريم شرايط سخت براي مردمان سرزمينهاي ديگر هم هست، كه باور كنيم سهم ما از گذر از اين روزها تحمل است و پذيرش.
يك نفر، فقط يك نفر بيايد و حرف بزند؛ صادق و سرراست و صريح. قول ندهد، وعده هم. فقط به ما بگويد چرا. ما مستحق توضيح هستيم، گوشهايمان براي شنيدن باز است، فقط بگوييد چرا و چطور. همين. اجازه دهيد ما اينطور منگ و خراب و عاجز از تحليل روزگار پيش آمده نباشيم، در هپروت بيدليلي، فقط روزگار نگذرانيم و با هزار و يك سوال بيجواب، اين سختي معيشت افسارگسيخته، نااميدي از آينده نامعلوم، غم محيطزيست، نگراني براي جان دانشآموزها، غصه درمان سخت بيمارها و همه درگيريهاي ديگر، نفس نكشيم.