ايران به عنوان جرياني پيوسته
سید صادق سجادی
چه رنجها به جان خريد و به مصالحه و مجامله تن نداد
سيد جواد طباطبايي هم درگذشت. اين خبر البته براي من و تني چند از دوستان نزديك او كه همواره در جريان جزييات بيماري كشنده او بوديم، مخصوصا در اين اواخر كه حالش رو به وخامت نهاده و از گفتار هم باز مانده بود، چندان غيرمنتظره نبود؛ اما دردناك بود. دردناك از آن جهت كه طي نزديك به 30 سال دوستي و همنشيني ميديدم و با همه وجود حس ميكردم كه چگونه ميزيست و چگونه ميانديشيد و چه رنجها به جان خريد و به مصالحه و مجامله تن نداد و سرانجام و ناگزير تن رها كرد و جهان را به خواهندگان فريبكار آن باز نهاد و برفت.
درباره اهميت تحقيقات سترگ و نظريههاي سياسي-تاريخي و حقوقي طباطبايي در اين يادكرد مختصر نميتوان چيزي گفت. اما تصريح ميكنم كه من به عنوان دانشجويي كه سالهاي دراز در زير و بم و زواياي پنهان و آشكار بخشهايي از تاريخ ايران و اسلام جستوجو كردهام، اگر بگويم طباطبايي فصولي تازه در تحقيق تاريخي يعني نگاه به تاريخ ايران به عنوان جرياني پيوسته و درهم تنيده، با نظريه سياسات ايرانشهري و نيز باب تبييني نو از تاريخ مشروطه به لحاظ سياسي و حقوقي و عوامل پيشيني آن گشوده است، هيچ مبالغه نكردهام. آثار و نظرياتي كه در كتابها و مقالات و خطابههايش در اين ابواب آورده است گواه اين دعوي است.
اكنون كه او در گذشته است، بنا بر سنت رياكارانه ايراني، دستهاي از همان كساني كه در سختترين ايام زندگي سيد جواد طباطبايي، آشكار و نهان، از او روي گرداندند، نه تنها خود را صاحب عزا، كه ميراثدار او خواهند دانست و قصهها درباره او خواهند سرود.