كتابخواني با اجنه
جواد ماهر
مدرسه جن دارد. اين دفعه خودم ديدم. ساعت چهار عصر پدر و مادرهاي كلاس اول را به زنگ مطالعه و گفتوگو دعوت كرده بودم. پدر و مادرها وارد كلاس ميشدند و از روي ميز كتابي برميداشتند و مشغول مطالعه ميشدند. صداي باز شدن در راهرو كه ميآمد من از كلاس بيرون ميآمدم و والدين را به كلاس دعوت ميكردم. يك بار از راهرو صدايي آمد. رفتم و نگاه كردم. مردي را ديدم با كت و شلوار آبي نفتي. درِ اتاق كنار دفتر را باز كرده بود و ميخواست وارد شود. كفشهايش را در آورده بود و سرش تو بود و بدنش بيرون. گفتم يا مدير است يا معاون آموزشي. برگشتم و مطالعه را ادامه دادم. پس از بيست دقيقه مطالعه، گفتوگو با والدين را آغاز كرديم. امروز فهميدم كه مدير و معاون ديروز عصر مدرسه نيامدهاند و درِ آن اتاق هم قفل بوده. مدير ميگويد: از وقتي تابلونويسي كه براي مدرسه آورديم، گفت مدرسه جن دارد ديگر تنها مدرسه نميآيم. من ولي جلسههاي آموزش خانواده را عصرهاي دوشنبه ادامه ميدهم. خوشحال ميشوم علاوه بر والدينِ دانشآموزانِ انسانها در خدمت والدينِ دانشآموزانِ جن هم باشم. شايد آنها هم دوست داشته باشند كنار ما بنشينند و كتابي بخوانند و در تجربههاي ما شريك شوند.
شوراي دانشآموزي مصوب كرد برويم اردو. من توي جلسه بودم. صورتجلسه كرديم. بردم نشان مدير دادم. مدير امضا كرد. در جلسه اوليا و مربيان هم قضيه را گفتم كه مدرسه تكراري شده و دانشآموزان اردو ميخواهند. اعضا همراه شدند و چند تا آشنا در اينجا و آنجا معرفي كردند براي اردو و بازديد. قضيه را براي معلمها هم گفتم. گفتم برويد اردو. در مدرسه نمانيد. گفتم كارهاي قانونياش با من. يك صورتجلسه شوراي مدرسه ميخواهد و رضايتنامه. اردوها آغاز شد. با بازديدهاي درون شهري آغاز كرديم. دانشگاه و كارخانه و موزه. كارخانه به توصيه كتاب علوم براي آشنايي ششميها با خط توليد يك كارخانه. موزه به توصيه كتاب فارسي براي آشنايي سوميها و... تا الان بيشترِ دانشآموزان را اردو بردهايم. هم تنوع است هم آموزش. هم فال است؛ هم تماشا. برنامهاي بود كه به پيشنهاد نمايندگان دانشآموزان در شوراي دانشآموزي آغاز شد و تا حالا ادامه يافته.