مرتضي ويسي
ادبيات فروپاشي يكي از حوزههاي پرطرفدار در تاريخنگاري است. اين حوزه را كه حتي ميتوان از آن به عنوان يك ژانر ياد كرد در ميان مورخان و تاريخنگاران به دلايل متعدد حوزهاي بسيار مورد توجه است. علت اين امر شايد اهميت لحظات فروپاشي و روند شكلگيري آن باشد، چراكه لحظات فروپاشي يك نظام سياسي اجتماعي از پرحوادثترين لحظات تاريخ هستند كه حامل دادهها، حوادث و روايتهاي تاريخي بسيار با اهميتي است.
در ايران و تاريخ آن فروپاشي از ژانرهاي آشنا براي مورخان و علاقهمندان به حوزه تاريخ است. تاريخ ايران به واسطه قدمت و داستان تكراري فروپاشي سلسلههاي مختلف در آن، كاملا با مساله فروپاشي آشناست به همين جهت اكثر مورخان زماني كه يك دوره تاريخي را انتخاب ميكنند همواره يكي از مهمترين سوالهاي آنها چگونگي فروپاشي سلسلههاي تاريخي در آن دوران است.
فروپاشي در ذهن ايرانيان
همانطور كه گفته شد فروپاشي مفهومي آشنا در ذهن (خودآگاه و ناخودآگاه) ايرانيان است. اما واقعيت امر اين است كه در بين سلسلههايي كه دچار فروپاشي شدهاند مساله فروپاشي سلسله قاجار از اهميت بيشتري برخوردار است. سلسله قاجار به واسطه تقارن تاريخي با شكلگيري نظام جهاني و ادغام در آن، اولين برخوردها با قدرتهاي استعماري، بيش از هر دوران تاريخي ديگر ناكارآمدي سيستم حكمراني در ايران را به رخ كشاند، به همين جهت سلسله قاجار و پادشاهان آن همواره نزد ايرانيان نماد استبداد، بيكفايتي، سستعنصري، خودمحوري، بيتوجه به سرنوشت مردم، خوشگذران و لاابالي، بيخردي و... است كه از خود ميراث خوبي براي انسان امروز ايراني بهجا نگذاشتهاند. اين كليشه به قدري در ذهن ايراني قوي است كه اجازه ديدن كوچكترين دستاورد مربوط به دوران قاجار را به او نميدهد. به همين دليل فروپاشي در ذهن ايرانيان با حكمراني شاهان قاجار عجين شده و هر زمان نام اين سلسله به ميان ميآيد بلافاصله مجموعه ناكارآمديها و فروپاشي نظام كهن در ذهن مخاطب ايراني شكل ميگيرد. اين امر باعث شده تحقيقات و نوشتههاي زيادي درباره فروپاشي در عصر قاجار نوشته شود. يكي از جديدترين آثاري كه در اين حوزه نگاشته و اخيرا روانه بازار نشر شده اثر رضا رييس طوسي با عنوان «زوال نظام اجتماعي و فروپاشي دولت قاجار» است. اين اثر كه از سوي انتشارات ني اخيرا چاپ و منتشر شده است گامي ديگر درباره تحقيق در عصر قاجار و فروپاشي در آن دوران است. مهمترين ويژگي اين كتاب كه علاقهمندان به اين حوزه بايد مورد توجه قرار دهند تكيه بالاي نويسنده بر اسناد آرشيو وزارت خارجه بريتانيا است كه بسياري از آن آثار تاكنون يا ديده نشدهاند يا اساسا مورد توجه قرار نگرفتهاند. كتاب كه از هفت فصل تشكيل شده است هر فصل به تفكيك به يكي از مسائل مهم در عصر قاجار ميپردازد كه هر كدام در شكلگيري روند فروپاشي در عصر قاجار بسيار با اهميت بودند. در هر فصل نويسنده سعي كرده به عواملي بپردازد كه يا كمتر به آن توجه شده يا اساسا مورد توجه مخاطبان قرار نگرفته است.
تخريب سيستم كشاورزي
فصل اول كتاب با عنوان كشاورزي يكي از مهمترين مباحث در فروپاشي نظام سياسي-اجتماعي عصر قاجار را به تصوير ميكشد. نويسنده براي اينكه نابودي سيستم كشاورزي در عصر قاجار را نشان دهد در آغاز شمايي از بود و باش، جمعيت، بهطور كل وضعيت اجتماعي رعيت و كشاورزان آن دوران را به تصوير ميكشد كه در نوع خود اطلاعات جالب و خواندني را دراختيار مخاطب قرار ميدهد. يكي از مصداقيترين نشانههاي تخريب و نابودي سيستم كشاورزي در ايران زمان قاجار، نابودي زمينهاي سيستان است. سيستان به عنوان يكي از حاصلخيزترين اقاليم ايران زماني انبار غلات در ايران بود اما نويسنده كتاب نشان ميدهد همين سرزمين حاصلخيز به واسطه بيكفايتي شاهان قاجار و دخالت قدرتهاي خارجي چگونه به اضمحلال و نابودي كامل كشيده ميشود. داستان سيستان در اين فصل از ماجراهايي خواندني در تاريخ است.
كاهش ارزش پول ملي
يكي از مهمترين مباحثي كه در اين كتاب مورد توجه قرار گرفته و كمتر در ديگر تحقيقات تاريخي بدان اشاره شده است بحث كاهش ارزش پول ملي و نقش آن در نابودي حكومتهاي ايراني است. اين امر نه صرفا درباره حكومت قاجار بلكه اكثر سلسلههاي تاريخ از جمله سلسله صفويان نقش مهمي داشت. در آن زمان كه واحد پول ايران برمبناي نقره قرار داشت عوامل بسياري ازجمله مبنا قرار گرفتن طلا در معاملات جهاني، عدم نظارت دولت بر ضرابخانهها، گسترش پول تقلبي در بازار، خروج بيرويه پول از ايران و... به بياعتبار شدن و بيارزش شدن پول در ايران كمك كرد. درواقع اين به معناي آن بود كه رعيت و تاجر در اين كشور هر روز فقيرتر شوند و دولتها براي گرفتن ماليات فشار بيشتري بر مردم بياورد. مساله كاهش ارزش پول ملي و فروپاشي دولتها از مسائل بسيار مهم در تاريخ بوده كه بايد بيشتر به آن توجه كرد.
وضعيت اقتصادي و سياسي- اجتماعي جامعه شهري
فصل 2 كتاب به وضعيت زندگي شهرنشينان دوران قاجار پرداخته است. آنگونه كه در كتاب روايت شده است جمعيت شهري ايران در زمان قاجار تقريبا دوميليون نفر بوده كه در 100 شهر زندگي ميكردند. بزرگترين اين شهرها عبارت بودند از: تهران و تبريز كه هر يك جمعيتي حدود 200هزار نفر داشتهاند. جمعيت شهري در دوران قاجار را ميتوان به سه قشر مشخص تقسيم كرد؛ علما يا روحانيون، تجار و كارگران شهري. نفوذ علما به واسطه توانايي خواندن و نوشتن و سواد، بيشتر از اقشار ديگر در زندگي شهري ايران بوده است. علما و روحانيون به واسطه همين ابزاري كه در اختيار داشتند مديريت مدارس و آموزش مردم را برعهده داشتند و در مدارس مسائلي مانند فقه و علوم ديني را تدريس ميكردند. از نفوذ روحانيون به تدريج با ورود دستاوردهاي زندگي مدرن به خصوص مدارس جديد در ايران كاسته شد. در نتيجه نفوذ افكار آزاديخواهانه از ديگر كشورهاي جهان، در مناطق شهري مدرسههايي به سبك جديد (دبستان) پا به عرصه وجود گذاشت كه تاثيرات بسيار بالايي بر زندگي سياسي و اجتماعي ايرانيان داشت. حيات سياسي و اقتصادي تجار و پيشهوران در زندگي شهري تحتتاثير ادغام در نظام جهاني و تعطيلي بسياري از كارگاههاي كوچك سنتي رو به انحطاط و فروپاشي پيش رفت و ركود و ورشكستگي بازرگانان را به همراه داشت. نوسانات ارز و فلزهاي گرانبها به خصوص نقره در اين زمان آفت حيات شهري و فعالان اقتصادي در آن شده بود. در اين دوران شاهد شورشهاي شهري به خصوص شورش بر سر نان و مسائل زندگي بيش از هر زمان ديگري جامعه ايران را به سمت فروپاشي و انحطاط پيش ميبرد.
ايلات در ايران
فصل سوم به موضوع ايلات در ايران دوران قاجار ميپردازد. ايلات بخش مهمي از بافت جمعيتي ايران زمان قاجار را تشكيل ميداد. بخش وسيعي از ايران دوران قاجار به ويژه فارس، بختياري، خوزستان، كردستان، لرستان، گرگان، مرزهاي خراسان و قسمتي از آذربايجان و بلوچستان مناطق ايلاتي بودند. در اين مناطق دومين قسمت عمده جمعيت كشور حدود 2 ميليون و 470 هزار نفر زندگي ميكردند.
يكي از مهمترين كاركردهاي ايلات و عشاير در ايران تامين امنيت در مناطق مرزي ايران در مقابل هجوم بيگانگان بوده است. اما در دوران قاجار مقارن با آغاز عصر مشروطه ايلات و عشاير بازيچه دست قدرتهاي بزرگ به خصوص انگليس ميشدند. قدرتها سعي ميكردند با نفود در ميان اين جمعيت از كشور زمينههاي ناامني را براي پيشبرد اهداف خود بازي كنند، به همين جهت اين قشر از جامعه ايران بسيار مورد توجه سفيران و جاسوسهاي خارجي بودهاند. همانگونه كه رضا رييس طوسي در كتاب به تفصيل به اين موضوع پرداخته است. آنگونه كه نويسنده در ابتداي فصل اشاره ميكند هدف درازمدت بريتانيا اين بود كه ايلات جنوب غربي استقلالشان را در قلمرو نفوذ بريتانيا حفظ كنند. به بيان ديگر انگليسيها ميخواستند يگانه و تنها اميد ايلات باشند تا در صورت لزوم از انسجام سياسي و قدرت نظامي آنها براي پيشبرد منافع سياسي خود استفاده كنند. براي اين كار از هيچ كاري ازجمله قاچاق اسلحه در بين ايلات فروگذاري نميكردند. اين فصل كه به نسبت ديگر فصلهاي كتاب حجم بيشتري را به خود اختصاص داده است روايتگر حضور گسترده ايلات در ايران است. به همين جهت نويسنده عمده ايلات ايران را انتخاب كرده و به هركدام بهطور مجزا پرداخته و نقش هركدام را در تحولات تاريخي آن زمان بررسي كرده است.
سلطنت و دولت دوران ناصرالدينشاه
فصل چهارم كتاب به سلطنت دوران ناصرالدينشاه پرداخته است. ناصرالدينشاه مجموعا 49 سال بر ايران دوران قاجار سلطنت كرد. زيرساختهاي دولت در دوران قاجار تا انقلاب مشروطيت تقريبا هيچ تغييري نكرد. گزارشهاي جهانگردان اروپايي به ايران، سياستمداران ايراني و يافتههاي مطالعات اخير همه به تداوم ويژگيهاي مشخصي اشاره دارند كه عبارتند از: استبداد مطلقه شاه، خريد و فروش مقامات اداري و فساد گسترده. ناصرالدينشاه در دوران صدارت خود باعث قتل اميركبير نخستوزير خود شد كه يكي از مهمترين اتفاقات در پيشرفت جامعه ايران بوده است. سلطنت در دوران ناصرالدينشاه يكي از مهمترين دوران تاريخ ايران است كه در آن مقدمات بسياري از فروپاشيها در عرصههاي مختلف شكل گرفت. در كتاب به خوبي توانسته روند اين فروپاشي را در دوران ناصرالدينشاه را نشان دهد. شاه كه فقط به فكر عيش و نوش خود بود اقدام به واگذاري مناصب سياسي و اداري ميكرد تا از اين طريق براي خود درآمدي ايجاد كند. در طول اين دوره كشور به چندين ايالت تقسيم شده بود و هر يك توسط حاكمي اداره ميشد كه منصب خود را براي يك سال اجاره ميكرد كه صرفا و تنها در مقابل شاه پاسخگو بود. حكام اين مناطق كه از مصونيت قضايي برخوردار بودند براي تامين درآمد لازم و همچنين تامين سود خود، تمام زور خود را بر رعيتهاي بيگناه اعمال ميكرد همين امر باعث ميشد كه تمام هست و نيست رعيت را به غارت ببرد و حتي قوت لايموت رعيت هم باقي نماند. همچنين اين موضوع اجاره مناصب باعث ميشد تا دربار عرصه رقابت شاهزادگان و نيروهاي با نفوذ شود كه عملا اداره كشور به دست خدا سپرده ميشد.
ارتش ايران
فصل پنجم كتاب زوال نظام اجتماعي و فروپاشي دولت قاجار به ارتش و نيروهاي نظامي در دوران قاجار پرداخته است. ارتش جديد ايران كه عباس ميرزاي وليعهد و ميرزا بزرگ قائممقام آن را بنيانگذاري كرده بودند در دوران صدارت ميرزا آقاسي به تباهي كشيده شد. به گفته كتاب ارتش در اين دوران به قدري دچار ذلت و خواري شده بود كه نه پوشاكي داشت براي پوشيدن نه خوراكي براي خوردن. فساد و تباهي تمام اركان ارتش را گرفته بود براي مثال اميرتومانها (ژنرالها) حقوق فوجهايي را ميگرفتند كه اصلا وجود خارجي نداشتند. ارتش قدري فرسوده و غيركارآمد بود كه اصلا در مقابل هيچ تهاجمي نميشد روي آن حساب كرد، به همين ترتيب يكي از نشانهاي اصلي زوال اجتماعي و سياسي در دوران قاجار فروپاشي نيروي نظامي در اين عصر بود.
رقابت امپرياليستي روس و انگليس در ايران
فصل ششم كتاب به رقابت دو قدرت بزرگ استعماري در آن زمان ميپردازد. روسيه به دنبال گسترش امپراتوري خود و دستيابي به آبهاي گرم و انگليس براي حفظ منافع استعماري خود در هندوستان از هيچ تلاشي فروگذاري نميكردند. ايران بهطور كامل عرصه تاختوتاز اين قدرتها بود. بدون اينكه حتي ذرهاي به منافع مردم ايران توجه كند. امپراتوري روسيه با تحميل قراردادهاي مكرر و فشارهاي نظامي در مناطق شمالي شاكله كلي ايران را تهديد ميكرد و انگليس نيز با نفود در ميان سران حكومتي ايران از هيچ تفرقه و نفاقي كوتاهي نميكرد. كتاب به خوبي منابع جديد اين روايت را بازخواني كرده است.
دهههاي ناآرامي و خيزش انقلابي
طي آخرين دهههاي قرن سيزدهم (آخرين دهههاي قرن نوزدهم و اولين دهه قرن بيستم) كمتر سالي بدون شورش و طغيان طبقات مختلف جامعه ايران سپري شد. اين خشم و عصيان ريشه در مشكلات عميق مربوط به ساختار عميق اقتصادي اجتماعي، فساد و سرشت سركوبگرانه حاكميت و نفوذ سياسي و اقتصادي رو به افزايش دو قدرت روس و انگليس در كشور داشت. كشور درگير فساد ريشه و مزمني شده بود كه توانايي انجام كوچكترين كارهاي اجرايي را از او سلب كرده و قاعدتا نظام درگير ناكارآمدي عميق و ريشهدار بود. اين مسائل گفتهشده همگي مقدمه يك جنبش و انقلاب بزرگ به نام انقلاب مشروطه بود كه ميتوان گفت كه بزرگترين تحول قرن براي ايرانيان بود. فصل هفتم كتاب درباره چگونگي شكلگيري اين حركت عظيم در تاريخ ايران است كه با تكيه بر اسناد جديد اين دوران را بازخواني و روايت كرده است.
ناصرالدينشاه مجموعا 49 سال بر ايران دوران قاجار سلطنت كرد. زيرساختهاي دولت در دوران قاجار تا انقلاب مشروطيت تقريبا هيچ تغييري نكرد. گزارشهاي جهانگردان اروپايي به ايران، سياستمداران ايراني و يافتههاي مطالعات اخير همه به تداوم ويژگيهاي مشخصي اشاره دارند.
ارتش جديد ايران كه عباس ميرزاي وليعهد و ميرزا بزرگ قائممقام آن را بنيانگذاري كرده بودند در دوران صدارت ميرزا آقاسي به تباهي كشيده شد. به گفته كتاب ارتش در اين دوران به قدري دچار ذلت و خواري شده بود كه نه پوشاكي داشت براي پوشيدن نه خوراكي براي خوردن. فساد و تباهي تمام اركان ارتش را گرفته بود.