كدام توپ كدام نقش
محمدرضا تاجيك
سياست خارجي همان ادامه سياست داخلي است با بياني ديگر
يك- جهان سياست را ميتوان مانند ميز بيليارد بسيار پهني تصور كرد كه حركات توپها بر صفحه آن به صورت نامتقارن و نامتوازن به يكديگر منتقل ميشوند. توپها هماندازه و يكشكل نيستند، چگاليشان نيز متفاوت است و در شرايطي با تركيب چند توپ توپي بزرگتر ساخته ميشود كه اثرِ برخوردش با توپهاي ديگر بزرگتر است. در اين جهان، اثر يك توپ يا گروهي از توپها روي توپي ديگر ميتواند تا آنجا باشد كه آن را متلاشي كند. در اين حالت، نسبت حركت و سكونِ مُـقـوِّم اين توپ چنان بههم ميريزد كه توپ ديگر نميتواند يكپارچگي خود را حفظ كند و به چيزي ديگر تبديل ميشود؛ شايد چند توپ ريزتر. اين توپهاي كوچكتر نيز نسبت حركت و سكون خاص خود را دارند كه بعضي حالمايهها را مقدور و بعضي ديگر را نامقدور ميكند. همچنين اين توپها ميتوانند وارد تركيبهاي تازه شوند. سطح ميز بيليارد، هموار و مسطح نيست و به طور مساوي ميان توپها تقسيم نشده است. بنابراين، توپبودگي توپها با هم متفاوت است: برخي توپِ توپ يا زيادي توپاند، برخي نه زياد و نه كم، بعضي كمي تا اندكي و برخي هم از توپبودگي نامش را دارند و ديگر هيچ: بستگي دارد كه هر كدام چه سطحي از ميز را به خود اختصاص داده و چه نقشي (نقش توپ سفيد يا مشكي يا توپهاي رنگي ديگر) را بازي ميكند. البته در صحنه اين بازي استراتژيك، برخي هم در نقش چوب ظاهر ميشوند و بازي (حركت) توپها را موضوع اراده معطوف به قدرت و ميل خود ميكنند. بعضي هم ترجيح ميدهند نقش گچ و رست را داشته باشند و ادامه قدرت (چوب) باشند، در نقشي ديگر. بعضي ديگر، تنها در نقش ميز ظاهر ميشوند و اجازه ميدهند روي هستيشان بازي شود. البته، در اين ميان، عدهاي نيز، فقط نقش تماشاگر منفعل را بازي ميكنند و براي بازيگر پيروز، كف و هورا ميكشند.
دو- البته بازي بيليارد سياسي، از آنچه تصوير كرديم پيچيدهتر است، زيرا نخست، تمامي توپها در مثلث قرار نميگيرند، دو ديگر، توپهاي بيرنگ بسياري در بازي تاثير دارند، سه ديگر، با چوبها و توپهاي سفيد و مشكي متعدد و متكثري مواجه هستيم، چهار ديگر، ميز بيليارد لزوما داراي شكل هندسي خاص نيست، پنج ديگر، بازي ميان دو نفر نيست يا توازني ميان بازيگران رقيب وجود ندارد. شش ديگر، قواعد بازي را آنكه قدرتش بيش است تعيين ميكند. هفت ديگر، داور بازي هرگز بيطرف نيست. هشت ديگر، نتيجه بازي تقريبا از قبل مشخص است. در اين حالت، به نظر ميرسد بازيگري كه از توان اثرگذاري و اثرپذيري (قدرت) بيشتري برخوردار است، نقش موثرتري ايفا ميكند. به بيان ديگر، هر چه قابليتِ برهمكنشِ يك بازيگر با ديگر بازيگران بيشتر باشد، قدرتش (و بالطبع، نقشش) بيشتر است. يك بازيگر فقط به درجهاي كه شرايط خود و ديگران و بازي (فهم ضرورتها و جبرگونهها) را درك ميكند، بازيگري موثر دارد. فهم اين ضرورت نيز، در پرتو «كليات» بازي ميسر نميشود، بلكه از طريق خاصبودگي هر بازيگر و بازي و موقعيت و شرايط و قواعد مترتب بر آن بازي خاص، فهميده ميشود. درك اينكه چطور نسبتِ حركت و سكونِ هر بازيگر او را به طرقِ مشخصِ اثرگذاري و اثرپذيري توانا ميكند و درك اينكه اين حالمايهها تا چه درجه اجرا ميشوند و موثر واقع ميگردند، نوع بازي بازيگر را مشخص ميكند. به بيان اسپينوزا، اين نوع شناخت از كـبرياي اغواگرِ «كليات» نازل نميشود، بلكه فقط ميتواند از درگيري با ريزهكاريهاي فني بدنهاي خاص حاصل شود. فقط براساس اين نوع درگيري است كه ميتوانيم شروع كنيم به درك اشتراكات ويژگيها ميان چيزهاي بسيار گوناگون. فقط آنگاه ميتوانيم دريابيم كه اشتراكات يك اسبِ شخمزن با يك گاوِ شخمزن بيشتر است تا يك اسبِ مسابقه. پس، اين درك و شناخت، فقط از راه درگيري (اثرگذاري و اثرپذيري) با ساير بازيگران حاصل ميشود. بنابراين، هر چه از راههاي بيشتري بتوان اثر گذاشت و اثر بپذيرفت، بيشتر ميتوان فهميد و آزادتر ميتوان انتخاب و ايفاي نقش كرد.
سه- بسياري از انديشهورزان سياسي بر اين نظرند كه سياست حارجي همان ادامه سياست داخلي است با بياني ديگر. مصداق و ترجمان انضمامي چنين نظري را ميتوان در ساحت سياست داخلي و خارجي ايرانِ امروز مورد مطالعه قرار داد. امروز، كساني به عنوان بازيگر پشت ميز بيليارد سياسي قرار گرفتهاند كه اگرچه هر يك خود را مسيح عالمي ميپندارد و الم را در كف خود مرهمي، اما نه تصوير دقيق (علمي-عقلي) از بازي و قواعد آن دارند و نه تعريف مشخصي از نقش (تكتيكها و تاكتيكها و استراتژيها) خود و ديگران.
لذا، در بسياري از مواقع، با هر حركتي كه روي ميز بيليارد سياست انجام ميدهند، سرگنگبين صفرا ميافزايد، روغن بادام خشكي مينمايد، هليله قبض ميشود، اطلاق ميرود، آب همچو نفت آتش را مدد ميشود و متعاقبا، هر چه ميكنند از علاج و دوا، رنج افزون ميشود و حاجت ناروا. در چنين وضعيتي، در سياست كار از كار برنميخيزد و مشكل از كس حل نميشود بيقيل و قال. اگرچه در پايان هر بازي، عجزشان نمايان ميشود، اما اينان از آنرو كه رنگ و رو و نبض و قاروره عجز و عاجز نميبينند و علاماتش را نميدانند و هر عجز و ناكامي خود را از «ديگري» فرض ميكنند و از زار دل و روح و روان مردمان و جامعه، به ناتواني و عجز خود نميرسند و از بوي هيزم و دود، پي به آتشي در راه نميبرند و يك رگشان هوشيار نميگردد، لذا هر دارو ميكنند، آن عمارت نيست، ويران ميكنند. در اين شرايط، واقعا «آن ديگري» نعمتي است كه شكرش در حرف نگنجد. «ديگري»، همان است در همهچيز و همهجا هست، از رگ گردن به ما نزديكتر است، ما در زير نگاه خيره او ميزييم و او ما را آني به خود وانميگذارد. پس، اگر در اين بازي بيليارد، جايي كژ ميزنيم، با دست او ميزنيم، اگر كژ ميبينيم، با چشم او ميبينيم و اگر بازي را خراب ميكنيم و ميز و چوب و توپ ميشكنيم، به اراده او ميكنيم. آن، نه ماييم كه از هر تصميم و تدبيرش بلا و بحران ميخيزد، نه ماييم كه از نفسدودهايش آسمانشهر و دل و روح و روان و احساس مردمان كدر گشته و گروه گروه پاي در راه بيبرگشت و بيفرجام ميگذارند تا ببينند آسمان آيا همهجا همين رنگ است، نه ماييم كه تخم نارضامندي و اعتراض و شورش و خيزش ميكاريم، نه ماييم كه انبوه انبوه دگر دروني و بيروني ميسازيم، نه ماييم كه ارز بالا ميبريم و عِرض پايين، تورم بالا ميبريم و قدرت خريد پايين، فساد بالا ميبريم و اعتماد پايين، مشكلات زندگي روزمره مردمان افزون ميكنيم و امكان گشايش سخت و ناممكن، ... باور كنيد از قديم اين كارها كار ماست و همگان از ما ميجويند اين ترتيبها و تدبيرها، ما به نقش و بازي خود نداريم عيبي، آنچه از سياهي و تباهي ميبينيد، اقتضاي شيشه كبودِ پيش چشمان شماست كه دست نامریي آن ديگري بزرگ بنهاده است.