كدام توپ، كدام نقش
لذا، در بسياري از مواقع، با هر حركتي كه روي ميز بيليارد سياست انجام ميدهند، سرگنگبين صفرا ميافزايد، روغن بادام خشكي مينمايد، هليله قبض ميشود، اطلاق ميرود، آب همچو نفت آتش را مدد ميشود و متعاقبا، هر چه ميكنند از علاج و دوا، رنج افزون ميشود و حاجت ناروا. در چنين وضعيتي، در سياست كار از كار برنميخيزد و مشكل از كس حل نميشود بيقيل و قال. اگرچه در پايان هر بازي، عجزشان نمايان ميشود، اما اينان از آنرو كه رنگ و رو و نبض و قاروره عجز و عاجز نميبينند و علاماتش را نميدانند و هر عجز و ناكامي خود را از «ديگري» فرض ميكنند و از زار دل و روح و روان مردمان و جامعه، به ناتواني و عجز خود نميرسند و از بوي هيزم و دود، پي به آتشي در راه نميبرند و يك رگشان هوشيار نميگردد، لذا هر دارو ميكنند، آن عمارت نيست، ويران ميكنند. در اين شرايط، واقعا «آن ديگري» نعمتي است كه شكرش در حرف نگنجد. «ديگري»، همان است در همهچيز و همهجا هست، از رگ گردن به ما نزديكتر است، ما در زير نگاه خيره او ميزييم و او ما را آني به خود وانميگذارد. پس، اگر در اين بازي بيليارد، جايي كژ ميزنيم، با دست او ميزنيم، اگر كژ ميبينيم، با چشم او ميبينيم و اگر بازي را خراب ميكنيم و ميز و چوب و توپ ميشكنيم، به اراده او ميكنيم. آن، نه ماييم كه از هر تصميم و تدبيرش بلا و بحران ميخيزد، نه ماييم كه از نفسدودهايش آسمانشهر و دل و روح و روان و احساس مردمان كدر گشته و گروه گروه پاي در راه بيبرگشت و بيفرجام ميگذارند تا ببينند آسمان آيا همهجا همين رنگ است، نه ماييم كه تخم نارضامندي و اعتراض و شورش و خيزش ميكاريم، نه ماييم كه انبوه انبوه دگر دروني و بيروني ميسازيم، نه ماييم كه ارز بالا ميبريم و عِرض پايين، تورم بالا ميبريم و قدرت خريد پايين، فساد بالا ميبريم و اعتماد پايين، مشكلات زندگي روزمره مردمان افزون ميكنيم و امكان گشايش سخت و ناممكن، ... باور كنيد از قديم اين كارها كار ماست و همگان از ما ميجويند اين ترتيبها و تدبيرها، ما به نقش و بازي خود نداريم عيبي، آنچه از سياهي و تباهي ميبينيد، اقتضاي شيشه كبودِ پيش چشمان شماست كه دست نامریي آن ديگري بزرگ بنهاده است.