تفسيري فلسفي و عرفاني از امام زمان(عج) توسط پروفسور هانري كربن در مقالهای از حمزه کرمی
امام حقيقت زنده، پاينده و حلقه اتصال وجود مادي ما با وجود مجرد است
حمزه كرمي٭
1- (هانري كربن، فيلسوف شهير فرانسوي همزمان با جنگ جهاني دوم در استانبول تركيه به پژوهش مشغول بود. وي از شاگردان هايدگر و نويسنده كتابهاي مختلف درباره فلسفه غرب و فلسفه اسلامي است.
آشنايي او با فلسفه سهروردي از طريق لويي ماسينيون، اسلامشناس بزرگ فرانسوي، مسير زندگي او را تغيير داد.
پس از آن تمام عمر خويش را صرف پژوهش و تحقيق و نوشتن و كتابت درباره فلسفه اسلامي و ايراني كرد.
لويي ماسينيون، شرقشناس و اسلامشناس فرانسوي و محقق تاريخ آن بود. با وجودي كه كاتوليك مذهب بود، سعي كرد اسلام را به خوبي بشناسد و به اين ترتيب تاثير عميقي بر نگاه غرب بر اسلام گذاشت.
هانري كربن و شريعتي و دهها انديشمند همعصرش از شاگردان او بوده و تحت تاثير لويي ماسينيون قرار داشتند).
هانري كربن با روش پديدارشناسي و هرمنوتيك و با تحقيق و پژوهش و مطالعات وسيع و مباحث و گفتوگوهاي فراوان با فيلسوفان و دانشمندان ايراني از جمله علامه طباطبايي و علامه آشتياني و... تفسير و قرائت جديدي در طول ساليان عمرش از فلسفه اسلامي و ايراني ارايه داد. آنچه در ادامه راجع به امام زمان(عج) ميخوانيد، گوشههايي از درياي نوشتههاي اوست كه توسط دكتر رحمتي فيلسوف برجسته و گرانسنگ و استاد فلسفه دانشگاههاي تهران و از اساتيد ارشد مجمع فلاسفه ايران، به فارسي ترجمه شده و در دسترس پژوهشگران قرار گرفته است.
كربن مينويسد: در محفل مطالعات ديني در تهران، در يك شب به ياد ماندني پاييز ۱۳۴۳ موضوع بحث ما درباره اين بود كه چرا توحيد حقيقي (يعني توحيد رها از تعطيل و تشبيه) جز از طريق وجود امام محقق نميشود؟
ميگويد در آن شب به افاضات علامه طباطبايي كه ژرفترين دانش را از ميان همه آن جمع به ملاصدرا فيلسوف بزرگ اسلامي داشت، گوش سپرديم. علامه كلامش را در حقيقت با تاملي با صداي بلند اينگونه ختم كرد: جميع اسماء و صفاتي كه به خدا نسبت ميدهيم يا به بيان بهتر، آنچه خداوند در مقام ظهور بر ما، به خود نسبت ميدهد، تنها از طريق امام ازلي كه خودش جامع آنهاست، ممكن ميشود. در اوج احوال روحانيمان اين اسماء جذب در انسان باطني ميشود. ولي خداوند در ذات خودش همچنان ناشناختني و دست نايافتني است.
امام حقيقت زنده، پاينده، جلال مجرد غيبي، حلقه اتصال وجود مادي ما با وجود مجرد است. كربن در آثار خويش نشان ميدهد كه چگونه در تفكر معنوي ايران زمين، در عين اعتقاد به نوعي الهيات تنزيهي، از دو دام يعني تشبيه (همانند دانستن خداوند به خلق) و تعطيل (بستن باب معرفت خداوند) پرهيز شده است.
هر چند كار ويژه موجودي چون عقلِ فعال در نزد فيلسوفان يا شاهد ازل در نزد عارفان را همين رهايي از دو دام تشبيه و تعطيل ميداند.
كربن از سخنان علامه طباطبايي به وجد ميآيد وقتي ميبيند يك فيلسوف و عارف بزرگ شيعي بر كليه مطالعات و تحقيقات و يافتههاي او راجع به توحيد حقيقي و ائمه معصومين(ع) مهر تاييد ميزند و اينگونه علامه همه نتايج تحقيقاتش را به خوبي جمعبندي ميكند و بر آنها تاكيد ميورزد. ميگويد: علامه در ادامه بحث خويش پرده پاياني سفر مرغان در منطقالطير عطار را خواند و من در پايان از او پرسيدم آيا امام همان سيمرغ است؟ گفت بلي... اگر امام نبود (براي سالك چيزي نميماند، مگر غرقه شدن در سرمستي عرفاني كه در بانگ معروف حلاج صوفي،
انا الحق، به بيان آمده است!)
عطار درباره سيمرغ ميگويد:
هر كه آيد خويشتن بيند در او/ جان و تن هم جان و تن بيند در او/ چون شما سي مرغ اينجا آمديد / سي در اين آيينه پيدا آمديد / گر چل وپنجاه و شصت آيند باز/ پردهاي از خويش بگشايند باز / چون سوي سيمرغ كردندي نگاه / بود خو دسيمرغ در آن جايگاه / ور سوي سيمرغ كردندي نظر / بود اين سي مرغ ايشان آن دگر / ور نظر در هر دو كردندي به هم / هر دو يك سيمرغ بودي بيش وكم
(قصد عطار از سرودن منطقالطير ذكر رموز و تمثيلهاي عرفاني است. او در سرودن منطقالطير از رساله الطير منسوب به امام محمد غزالي الهام گرفته است. مرغان در سفر به كوه قاف از سختيها و مشقات عبور كردند تا به مقام ديدار سيمرغ برسند.
در جناس سيمرغ و سي مرغ رمزي نهفته است. در تابش چهره سيمرغ آن مرغان كه سي مرغ بودند چهره خود را شناختند، چون به سيمرغ نگاه كردند خود را در او ديدند و چون هم مرغ و هم سيمرغ را ديدند جز يك سيمرغ نديدند). عطار ميگويد مرغاني كه به ديدن سيمرغ ميرفتند ابتدا فراوان بودند، اما در طول مسير و در مواجهه با دشواريها كم شدند وقتي به ديدن سيمرغ نائل شدند خود را ديدند! روش كربن پديدارشناسي و به تعبير دقيقتر كشفالمحجوب است. ازجمله پديدارهايي كه در اينجا مطمح نظر كربن است، پديدار آيينه است.
هر شيءاي كه در برابر آيينه قرار ميگيرد هرگز از مقام خويش به درون آيينه منتقل نميشود ولي به ميزاني كه رخ آيينه از زنگار پاك باشد، صورتش در آيينه نمايان ميشود.در پديدار آيينه در عالم ما كه به ظاهر پديداري مادي است دو ويژگي وجود دارد كه در ديگر پديدارها ديده نميشود يكي اينكه شيء ميتواند در درون آيينه پيدا باشد بدون آنكه به درون آن وارد شده باشد و ديگر اينكه، در نتيجه همان ويژگي نخست با شكسته شدن آيينه، هيچ آسيبي به آن شيء نميرسد. از نظر كربن اهل معنا در جهان اسلام، براي تبيين رابطه غيب و شهادت، كمال استفاده را از رمز آيينه كردهاند و توانستهاند از حضور غيب در متن عالم شهادت سخن به ميان بياورند، بدون آنكه كارشان به حلول (تجسد) بكشد.
(برخلاف مسيحيت كه معتقد است خداوند در وجود عيسي تجسد پيدا كرده است و نقشي انضمامي به خداوند ميدهد كه امري غيرممكن و خلاف عقل و حكمت است در اسلام و تشيع چنين چيزي وجود ندارد).
از يكي از عرفا (نجيبالدين شيرازي) خواستند كه سرّ توحيد را با مثالي روشن سازد، گفت دو آيينه و سيبي!
اگر سيبي را ميان دو آيينه و بلكه صد و هزاران و بيشماران آيينه بگذارند به تعداد آيينهها تكثير و در يكايك آنها پيدا ميشود بدون آنكه وحدت او به كثرت مبدل شود.رمز آيينه با رمز سيمرغ تكميل ميشود و پاسخ علامه طباطبايي را در پرتو اين دو رمز ميتوان فهم كرد. بدين ترتيب بايد توجه داشت كه آنچه آدمي در آيينه ميبيند خويشتن خود اوست! تفاوت ميان سيمرغ و سي مرغ در همين است. در گفتار علامه سيمرغ رمز امام است اين را در پرتو الهيات تنزيهي كه در روايات ائمه و در حكمت شيعي آمده است، ميتوان درك كرد. علامه تلويحا به انا الحق حلاج نيز نقد دارد، زيرا معتقد است كه ذات خداوند در آيينه وجود امام نمايان ميشود و امام وجه عيان شده خداوند است در عين حال كه امكان شناخت خداوند فراهم ميشود.
ولي عارف نميتواند دعوي اتحاد با خدا كند.
لذا در معنويت تشيع كه امام را وجه عيان شده خداوند به سوي خلق ميداند زبان عارف به نداي انّا الحق گويا نميگردد و اساسا عقيده به امام كه حضوري هميشگي (ولو حضوري غائبانه دارد) مانع از اين سرمستي و ابهام ميشود.
۲- وقتي درحكمت شيعي سخن از غيبت امام به ميان ميآيد بايد آن را تقريري از غيبت خدا در اعتقاد شيعي درنظر گرفت. در اعتقاد شيعي امام وجه خداوند است.
وجه عيان شده خداوند است و خداوند را فقط در آيينه او ميتوان شناخت.
قرآن كريم ميفرمايد: وعلي الاعرفِ رجال يعرفون كلا بسيماهم (اعراف ۴۶)
و بر اعراف مرداني باشند كه هر يك از بهشتيان و دوزخيان را از سيمايشان ميشناسند. امام علي(ع) در تفسير اعراف فرمود: اعراف ماييم.
ماييم آن اعراف كه خداوند جز از راه شناخت ما شناخته نميشود. (ملاصدرا شرح اصول كافي ۱۳۸۳ج۲ كتاب الحجه ص۵۳۶) پيامبران و امامان واسطههاي انكشاف حق براي خلق و حتي به عبارت ديگر عين انكشاف حقّ براي خلقند. ايشان راهها و روزنههاي گشوده به عالم قدسند و اين بدان معناست كه ايشان هم وجه انسان به سوي حقّند و هم وجه حق به سوي انسان.
خداوند جهان را به خاطر انسان آفريد و هدف از آفرينش انسان آن بود كه خداوند از طريق او شناخته شود.اما انسانهايي ميتوانند اين غايت را برآورده سازند كه وجودي آيينهسان داشته باشند. بهگونهاي كه حق در وجود آنها نمايان شود و پيامبران و امامان اينگونهاند.
پس از تنزيل ضرورت وجود تاويل در ميان مسلمانان مطرح شد و امام يعني معلم تاويل!
اساسا در دوران ختم نبوت، بدون تاويل و معلم تاويل، آنچه در قالب تنزيل در اختيار بشر قرار گرفته است، ابتر ميماند و كار خداوند در مقام ارسال رسل به نتيجه نهايياش نميرسد.
باري متن وحياني كه در اختيار بشر قرار گرفته هدفش آن است كه راه او به ساحت قدسي گشوده بماند و اين گشودگي از طريق تاويل كه كار امام است، صورت ميپذيرد. پس از پيامبر اسلام، امامان شيعه مسووليت تاويل را برعهده داشتند.
و اما در دوران ما كه دوران غيبت امام زمان (عج) است علاوه بر شأن نجاتبخشي جهان از ظلم و جور براساس وعده پيامبر اسلام، مهمترين شأن امام زمان (عج) ولايت او بر تاويل است. نفس وجود امام در دنياي ما هر چند در قالب حضوري غائبانه، نشانه گشودگي اين دنيا به عالم قدس است. كربن سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام و افزون بر آنها دين زرتشت را اديان نبوي ميداند و حكمت و فلسفهاي را نيز كه در دامان اين اديان باليده است، حكمت نبوي ميخواند.
در حقيقت كتاب قدسي، نامه خداوند است كه راه نجات آدمي در آن مكتوب است و بايد از آن رمزگشايي كرد. اما اين موهبت كه در اختيار بشر قرار گرفته است فقط در صورتي به نتيجه مطلوب ميرسد كه ارتباط با عالم قدس تا قيام قيامت تداوم داشته باشد از اينرو عقيده به غيبت امام براي كربن عقيدهاي ژرف و تعيينكننده است و بدون اين عقيده، نميتوان اديان را تمام و كمال دانست. بايد نشان داد كه ارتباطي كه در زمان پيامبر برقرار شده است در دورانهاي بعدي تا قيام قيامت تداوم دارد. در ميان همه مذاهب و اديان، تشيعِ دوازده امامي تنها مذهبي است كه صراحتا به امام زنده كه حضوري غائبانه در جهان ما دارد معتقد است از همين روي تحقق تام دين نبوي را در مذهب تشيع ميتوان يافت، زيرا عقيده به امام دوازدهم (عج) صرف عقيده به موعود آخرالزماني نيست، بلكه عقيده به امامي است كه حضوري زنده و پاينده دارد و هرگز امت خويش را به حال خود رها نساخته است. پيامبراسلام (ص) ميفرمايد: امامان پس از او از امام حسين (ع) به بعد نه تن خواهند بود و نه بيشتر، نهمين تن از آن ميان، قائم است كه زمين را پس از آنكه پر از ستم و بيداد شده است، پر از عدل و داد ميسازد بر سر «تاويل» پيكار ميكند همانطور كه من بر سر «تنزيل» پيكار كردم.
۳- كربن معتقد است امام زمان (عج) هم حضوري انفسي و هم حضوري آفاقي دارد. طبق اعتقاد شيعيان امام در دوران غيبت نيز همچنان واسطه فيض الهي است. اين فيض را نبايد صرفا به معناي فيض روحاني و هدايت معنوي درنظر گرفت.
افزون بر اين، امام زمان در آخرالزمان ظهور ميكند و در عالم واقع جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.
در اعتقاد شيعيان روايات مربوط به تاريخ زندگي امام (عج) تا پيش از غيبت صغري متعلق به همين تاريخ ناسوتي دنياي ماست. آن حضرت در متن همين تاريخ متولد شده، در متن همين تاريخ بر جنازه پدر بزرگوارش نماز گزارده است و در متن همين تاريخ با چهار نائب خويش و از طريق ايشان با شيعيانش ارتباط داشته است. ولي همه اين واقعههاي تاريخي با هالهاي از فراتاريخ آراسته بودهاند.
گواه ديگر بر اينكه از ديدگاه كربن امام دوازدهم وجودي تاريخي دارد، تاكيدي است كه بر ظهور آخرالزماني آن حضرت ميورزد از جمله متوني كه در تاييد اين مدعا نقل كرده دو حديث معروف از پيامبر اكرم (ص) است. آن حضرت فرمود: لو بقي من الدنيا يوم واحدلطّولالله ذالك اليوم حتي يخرج رجل من ولدي، اسمه اسمي وكنيته كنيتي يملا الارض قسطا وعدلا بعدما ملئت ظلما وجورا (مجلسي بحارالانوار ج۵۱ص۷۱).
اگر از دنيا فقط يك روز باقي مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولاني ميسازد چندان كه مردي از فرزندان من كه همنام و همكنيه من است، ظهور كند و زمين را پس از آنكه پر از ستم و بيداد شده است پر از عدل و داد سازد.
در حديث ديگر از آن حضرت آمده است كه امام مهدي (عج) برسر تاويل پيكار ميكند همانطور كه من بر سر تنزيل پيكار كردم. (همان منبع ص۲۴۷)
اين احاديث و احاديث روايت شده از امامان شيعه درباره امام زمان (عج) همگي شاهد و تاكيدي است بر اينكه امام دوازدهم، واقعيتي تاريخي دارد.
اين اعتقاد شيعي كه نبوت و ولايت دو قطب مكمل همند، بخشي از تعليم خود رسول خداست.
ديگر اينكه در كلام پيامبر (ص) تا آنجا كه به واقعيت تاريخي امام مربوط است هيچ تفاوتي ميان امام دوازدهم و ساير امامان گذاشته نشده است.
در عين حال اينكه، تعداد ائمه (ع) متعين در دوازده تن دانسته است و اين دليل بر آن است كه امام دوازدهم (عج) خاتم ولايت محمدي است و امامت آن حضرت در تمام دوران غيبت كبري تا قيام قيامت تداوم دارد.
سومين گواه بر اينكه كربن به واقعيت تاريخي و آفاقي امام باور دارد درك جالب و خواندني او از رجعت است.
ميدانيم طبق عقيده به رجعت از جمله پيامبراني كه پس از ظهور امام عصر (عج) رجعت ميكند و به دنيا باز ميگردد، عيسي مسيح (ع) است، رجعت مسيح هم در زمان آفاقي انجام ميشود.
كربن روايتي از امام باقر (ع) در توصيف ظهور امام عصر (عج) نقل ميكند در آن روايت امام باقر (ع) ميفرمايد: امام آخر، امام قائم (عج) به طرف شهر كوفه ميرود هزاران تن براي ديدن او از شهر خارج ميشوند در آن جمع قاريان قرآن، فقيهان و... خلاصه همه كساني كه رسم تقوي در ظاهرشان مشهود است حضور دارند، اما در مقام انكار او بر ميآيند و به او ميگويند: اي فرزند فاطمه! برگرد به همانجا كه آمدهاي ما را نيازي به فرزندان فاطمه نيست! كربن ميگويد: اين روايت مرا به ياد مواجهه مفتّش اعظم با مسيح (ع) در رمان برادران كارامازوف نوشته فيودور داستايفسكي مياندازد.
طبق آن رمان مسيح (ع) در زمانه تفتيش عقايد كه كليسا به راه انداخته بود و به نام مسيح (ع) جنايات زيادي را مرتكب ميشد، ظهور كرد و ميخواست مانع از وقوع همه آن جناياتي شود كه به امر او انجام ميشد، مفتش اعظم در همان شب كه مسيح را زنداني ميكرد خطاب به او گفت: همه چيز به دست تو به پاپ اعطا شده است بنابراين همه چيز كماكان در دست پاپ است و نيازي به ظهور تو نيست!
دستكم نبايد تا مدتي مداخله كني!
شباهت روشني ميان استقبال از بازگشت امام (ع) و بازگشت مسيح (ع) وجود دارد حتي غيبت امام هم شبيه غيبت مسيح است. امام و مسيح هر دو رجعت و ظهور ميكنند اما به دليل انحرافهايي كه در تعاليم توحيدي راستين رخ داده است و با انكار مردم مواجه ميشوند!
ولي امام در برابر انكارشان از آرمان خويش كوتاه نميآيد. امام مستظهر به نيرويي است كه به مدد آن بر همه نيروهاي دنيوي مخالف خود پيروز ميشود.
كربن سخت معتقد به حضور انفسي امام در دوران غيبت است. دليل كربن بر ساحت انفسي امام علاوه بر ساحت آفاقي ايشان، عمدتا به آثار و بركات اين عقيده در دوران غيبت، در حيات معنوي انسان نظر دارد.
او ميخواهد نشان دهدكه عقيده به امام غائب (عج) و حضور انفسي وي براي مريدان بر هر گونه توهم «مرگ خداي نيچه» خط بطلان ميكشد.
و اما براي ذهن و ضمير شيعي حتي تصور اعتقاد به چيزي كه طنيني از «خدا مرده است نيچه» در آن باشد يا پيشدستي بر آن محسوب شود، محال است.
و اين از آن روي است كه شخصيت امام دوازدهم (عج) تبلور همان آرمانهاي ژرفي است كه مشابه آنها در مسيحيت را، در مسيح شناختِ معتقد به جسم روحاني مسيح ميتوان يافت.
چنين شخصيتي طبق قوانين زيستشناسي و قوانين تاريخيت مادي، قوانين مرگ و ولادت مادي، پديدار يا ناپديد نميشود.
او موجودي فوق طبيعي است و پديدار شدنش بر آدميان يا غايب بودنش از نظر ايشان، بستگي به خود آنان دارد. ظهور او نشانه احياء ايشان است و همه معناي فكرت شيعي، غيبت و ظهور همين است.
ملاصدرا در شرح ناتمام خود بر اصول كافي معتقد است كه امام هم حجت ظاهري است و هم حجت باطني.
پيامبر و امام در مقام راهنماي انسان در دنيا حجت ظاهرياند ولي ممكن است هدايتگري امام و پيامبر نه در ظاهر، بلكه در باطن محقق شود.
در اين صورت او حجت باطني است.
اعتقاد به حجت باطني به هيچوجه نافي حجت ظاهري نيست، بلكه خود مترتب بر حجت ظاهري است و به يك معنا حجت باطني به باطن بردن (استبطان) حجت ظاهري است.
از سوي ديگر، هدايتي كه به وسيله حجت نصيب انسان ميشود از جنس حكمت است و اين بالاترين خيري است كه آدمي ميتواند حاصل كند.
ومن يوتي الحكمه فقد اوتي خيرا كثيرا (بقره آيه ۲۶۹)
هدايتگري امام در مقام حجت باطني بدين معناست كه آدمي با پيوستن به حيات عقلي امام به باطن خودش وحقيقت خودش متحقق ميشود و در پرتو نور باطني امام، سراي آخرت و ملكوت بر وي عيان ميگردد.
حجت باطني نور درخشنده قدسي و برهان نوراني عرشي است كه از مشرقِ جان طالع ميشود و ديده دل را كه باطن پيام انبيا از راه آن درك ميشود، نوراني ميسازد.
البته اگر حجت باطني با حجت ظاهري در دنياي ما همراه باشد همان شرايط مطلوبي را نتيجه خواهد داد كه سهروردي در حكمت الاشراق دربارهاش ميگويد:
اگر سياست ظاهري در دست وي (حكيم كامل در تاله و تعقل) قرار بگيرد زمان و زمانه نوراني ميگردد. (سهروردي ۱۳۷۲ جلد۲ ص۱۲)
٭دكتراي فلسفه تطبيقي
منابع:
۱- مجلدات كتاب چشماندازهاي معنوي و فلسفي اسلام ايراني
ترجمه و تحقيق دكتر رحمتي
فيلسوف برجسته و گرانمايه و استاد فلسفه دانشگاههاي تهران
درسگفتارهاي دكتر رحمتي فيلسوف و استاد ارشد مجمع فلاسفه ايران