• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5443 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۶ اسفند

با وجود تهديدهاي اين روزها براي مدارس، معلم خوزستاني با شاگردانش آستين بالا زده‌اند

معلم‌ محيط‌زيست در قلعه

خديجه عباسي: مسوولان هم بايد مي‌ديدند قلعه تل در حال تخريب شدن است

نيره خادمي

دخترها را براي درس ادبيات بوم به قلعه تل برده بود. آنها شروع كردند به نوشتن؛ قلعه را محمدتقي‌خان چهارلنگ بختياري ساخته. خديجه عباسي‌لركي، معلم رياضي و ادبيات و مدير مدرسه بهار انديشه همين جا درس را متوقف كرد و انبوه زباله‌ها را به بچه‌ها نشان داد. فكر كرد اينجا بهترين نقطه براي يادگيري احترام به محيط زيست و ميراث تاريخي است. در اين صورت توجه مسوولان محيط زيست و ميراث فرهنگي هم درباره كم لطفي به اين منطقه جلب مي‌شد: «سواي آموزش به دانش‌آموزان، مسوولان هم بايد مي‌ديدند قلعه در حال تخريب شدن است و بايد به آن رسيدگي كنند.» پيشنهادش به دختران دانش‌آموز اين بود كه با هم تميزكاري قلعه را انجام دهند. بچه‌ها قبول كردند و جارو به دست گرفتند.  بار اولي نبود كه او همراه دانش‌آموزان دختر چنين كاري را انجام مي‌داد. سه ماه پيش در آذر ماه؛ همزمان با شروع قسمت‌هاي نخست سريال مسموميت دختران دانش‌آموز، بچه‌ها را براي آشنايي با محيط زيست به جنگل‌هاي بلوط برد. دخترها كيسه دست گرفتند و زباله‌ها را از ميان درختان جنگل جمع كردند.«خشكسالي محيط زيست را تهديد كرده ولي گردشگران هم درختان را به عنوان هيزم استفاده مي‌كنند. هر درختي كه مي‌افتد، بي‌اختيار اشك مي‌ريزم، چون كم شدن درخت يعني نابودي زندگي. به بچه‌ها گفتم جنگل‌ها ريه‌هاي زمين هستند و بايد با محبت به آنها نگاه كنيد. براي درختكاري هم البته برنامه كاشت نهال بلوط همراه بچه‌ها را دارم.» سال گذشته به بهانه درس ادبيات‌بوم دانش‌آموزان را به جنگل‌هاي بلوط مال آقا برد و با آنها از گونه‌هاي گياهي كمياب و خاص گفت.


بچه عشايرم
 حفظ محيط زيست، ميراث فرهنگي و آثار باستاني از اهدف اصلي او در زندگي است و آن را با روش‌هاي گوناگون به بچه‌ها ياد مي‌دهد. متولد قلعه تُل و بچه عشاير است و سال‌هاي زيادي از زندگي خود را به كوچ‌نشيني در ييلاق و قشلاق گذارنده. خانواده آن‌ها فصل سرما را در كوه‌هاي اميديه و آغاجاري در جنوب خوزستان مي‌گذراندند. هوا كه گرم مي‌شد به قلعه تل مي‌آمدند. قلعه تل جايي ميان ايذه و باغملك است، 14 كيلومتر با باغملك و 31 كيلومتر با ايذه فاصله دارد. عباسي وقتي در پايه هشتم درس مي‌خواند در قلعه تل يكجانشين شدند ولي مادر و پدر پس از ازدواج او يكجانشيني را تاب نياوردند و دوباره ييلاق و قشلاق را پيش گرفتند. 


«بخاراي من ايل من» در من غوغايي به پا كرد
كوچ‌نشيني، او و بسياري ديگر از عشاير را با طبيعت مانوس كرد، هميشه در كوه و جنگل بود و به همين دليل در آموزش دختران جدي‌تر به آن مي‌پردازد.«جنگل‌ها، قلعه‌ها و آثار باستاني تاريخي و حتي كوچه و محل؛ همه داراي ارزش هستند و بايد سالم آنها را به دست نسل بعدي برسانيم.»  در نوجواني زماني را به ياد مي‌آورد درس «بخاراي من ايل من» را خواند؛ نوشته محمدبهمن ايل‌بيگي، نويسنده ايل قشقايي و بنيانگذار آموزش و پرورش عشايري.«ابتدا از عشاير صحبت مي‌كند و اينكه در جريان انقلاب سفيد و جمع كردن عشاير پدر او را به اشتباه به تهران تبعيد كردند. در تهران به مادرش كه دلبسته طبيعت بود، خيلي سخت مي‌گذرد و مي‌خواهد كه براي او در حياط چادر عشايري بزنند. بعدها كه او در تهران كارمند مي‌شود، نامه‌اي براي او مي‌رسد و چنان تصوير زيبايي از طبيعت دارد كه باعث بازگشت او مي‌شود.»
 و بهمن‌بيگي، نزديكي او با طبيعت و نوشته‌هايش يكي از مهم‌ترين عوامل تاثيرگذار بر زندگي اين معلم خوزستاني است، مخصوصا همين جمله‌ها كه در درس آمده: 
«نامه‌اي از برادرم رسيد، لبريز از مهر و سرشار از خبرهايي كه خواب‌شان را مي‌ديدم: … «برف كوه هنوز آب نشده است. به آب چشمه دست نمي‌توان برد. ماست را با چاقو مي‌بريم. پشم گوسفندان را گل و گياه رنگين كرده است. بوي شبدر دوچين هوا را عطرآگين ساخته است. گندم‌ها هنوز خوشه نبسته‌اند. صداي بلدرچين يك دم قطع نمي‌شود. جوجه كبك‌ها، خط و خال انداخته‌اند. كبك دري در قله‌هاي كمانه، فراوان شده است. بيا تا هوا‌ تر و تازه است، خودت را برسان. مادر چشم به راه توست. آب خوش از گلويش پايين نمي‌رود.» نامه برادر با من همان كرد كه شعر و چنگ رودكي با امير ساماني!
عباسي در ادامه قصه را تعريف مي‌كند؛ اميرنصر ساماني از پادشاهان دوره ساماني از بخارا رفت و چند سالي بازنگشت. لشكريانش كه دلتنگ بخارا شده بودند به رودكي، شاعر قرن چهارم مي‌گويند: «پنج هزار دينار تو را دهيم مگر صنعتي كني كه شاه از اينجا حركت كند كه دل ما در آرزوي اهل و فرزندان همي رود و جان ما از اشتياق.» رودكي هم قبول كرد و قصيده را اين‌طور آغاز كرد: «بوي جوي موليان‌ آيد همي/ ياد يار مهربان آيد همي» امير ساماني شعر را خواند، پا در ركاب گذاشت و به بخارا بازگشت. 
اين معلم كه از سه سال پيش مدير مدرسه بهار انديشه است، در نوجواني عادت كرده بود، بخاراي من ايل من را با صداي بلند در كلاس خواند و حالا هم در كلاس بوم از دختران مي‌خواهد آن را با لحن مناسب در كلاس بخوانند.«امسال هم اين درس را كه در پايه دوازدهم آمده، با تمام احساسم براي دانش‌آموزانم خواندم. ايل من بخاراي من در نوجواني من غوغايي به پا كرد و ميل به ادبيات و طبيعت به‌طور خاص از همين درس در من شروع شد. متوجه شدم به عنوان يك كوچ‌نشين در هر مقامي، باز ميل به دوست داشتن طبيعت در نهاد شما نهفته است.» 
 پس از محمدبهمن بيگي كه زندگي و آموزش عشاير را متحول كرد، مظفر افشار، پدر بلوط ايران و هوادار محيط زيست، عباسي را تحت تاثير قرار داد و همچنين مستندهاي محمدعلي اينانلو و پخش آن از تلويزيون.


با وجود هر تهديدي درس را ادامه دهيد
مسائل روز را هم به بچه‌ها آموزش مي‌دهد، چراكه معتقد است مدرسه بهترين مكان براي انتقال اين مطالب است و كودكان در هيچ جا مانند محيط مدرسه به اين خوبي تحت تاثير قرار نمي‌گيرند. در همين روزها كه ماجراي مسموميت‌هاي سريالي مدارس، دختران را هدف قرار داده، به دانش‌آموزان مي‌گويد كه در صورت وقوع حادثه، خونسردي خود را حفظ كنند، ماسك و آب به همراه خود بياورند. زنگ تفريح هم در حياط برگزار نمي‌شود و بچه‌ها در همان فضاي بزرگ داخل ساختمان مدرسه، بازي مي‌كنند. به اعتقاد اين معلم گروه‌هاي موثر در اين ماجرا، قصد بازداشتن دختران از مدرسه را دارند: «ولي من به دختران مي‌گويم خودمراقبتي داشته باشيد و در عين حال هر اتفاقي افتاد هدف را دنبال كنيد و به مدرسه برويد.»


به شوهرم مي‌گفتند زن نبايد دانشگاه برود
اگر چه در دوران مدرسه هميشه شاگرد ممتاز بود در زمان ازدواج به دانشگاه نرفت. با خيال و حسرت دانشگاه و معلمي خياطي مي‌كرد. در نهايت تصميم گرفت به دانشگاه برود و البته اين كار بدون مانع هم نبود: «اطرافيان همسرم را متقاعد مي‌كردند كه زن نبايد به دانشگاه برود و قصد داشتند من را از تحصيل بازدارند ولي او حامي من بود.» 8 سال پس از ازدواج در رشته رياضيات و كاربردها به دانشگاه شهيد چمران رفت و كارشناسي ارشد را با رتبه عالي تمام كرد.«استادم پيشنهاد راه‌اندازي مدرسه غيرانتفاعي را داد و گفت؛ در اين صورت مي‌تواني تمام تمايلات دروني خود درباره محيط زيست، ميراث فرهنگي و انسان را در مدرسه به انجام برساني.» هفت سال معلم بود و سه سال قبل مدرسه بهار انديشه را راه‌اندازي كرد كه حالا 100 دانش‌آموز دارد. بعد هم به پيشنهاد خانواده دانش‌آموزان، دبيرستان «ستارگان» را كنار «بهار انديشه» راه انداخت. حالا پس از اردوي هفته قبل در قلعه تل و تميزكاري، خاكروبي و سنگ‌چيني كه 4 ساعت زمان برده، دختران به او مي‌گويند چند سال است در اين شهر زندگي مي‌كنيم ولي متوجه اين ماجرا نشده بوديم، باز هم بياييم اينجا را تميز كنيم. 
زناني چون خديجه عباسي كه با وجود تمام محدوديت‌ها و تهديدها كارهاي بزرگي را در زمينه محيط زيست و انسان دست گرفته‌اند، كم نيستند. مهم‌ترين نمونه مه‌لقا ملاح، كتابدار و فعال محيط زيست اهل ايران است كه سازمان غيردولتي زيست‌محيطي و جمعيت زنان مبارزه با آلودگي محيط‌زيست را بنيانگذاري كرد و تا زمان حيات خود تاثير ويژه‌اي در زمينه محيط زيست داشت. هايده شيرزادي‌گيلاني، كارآفرين و فعال محيط زيست ديگري در كرمانشاه است كه با راه‌اندازي كارخانه‌اي در زمينه بازيافت زباله فعال است. صفورا غله‌زاري، معلم بازنشسته هم  در انزلي با روياي شهر بي‌زباله، كاغذ باطله‌ها را پيش از اينكه زباله‌ شود براي تبديل به كتاب، جمع‌آوري مي‌كند تا شهر را از كتاب پر كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون