سوگند كه حقايق را بگويم و بنويسم
محمود فاضلي
اميرمختار كريمپور شيرازي، شاعر، روزنامهنگار و فعال سياسي هوادار ملي شدن صنعت نفت پس از كودتاي 28 مرداد دستگير شد و پس از مدتها شكنجه در زندان دژبان مركز ارتش زنده زنده به آتش كشيده شد و به شهادت رسيد. به گفته اردشير آوانسيان از اعضاي حزب توده، وي كه به همراه گروه معروف به شيرازيها (فريدون توللي، رسول پرويزي، انجوي شيرازي و...) به حزب توده ايران پيوسته بود، در سالهاي 7-1326 از حزب توده كناره گرفت و به جبهه ملي پيوست. وي مدير روزنامه «شورش» بود كه در جريان ملي شدن صنعت نفت انتقادات تندي عليه شاه و خانواده او، مخصوصا اشرف پهلوي منتشر ميكرد. اين روزنامه طرفداران فراواني در ميان گروههاي مختلف سياسي داشت. كريمپور در روزنامه خود و در انتقاد از اشرف پهلوي نوشت: «...مردم ميگويند اشرف چه حق دارد كه در تمام شؤون مملكت دخالت كرده و با مقدرّات و حيثيت يك ملت كهنسال بازي كند. مردم ميگويند چرا خواهر شاه در امور قضاييه و مقنّنه و اجراييه اين مملكت دخالت نامشروع ميكند. من نميدانم مادر و خواهران و برادران شاه ديگر از جان اين مردم مفلوك و گرسنه و بيچيز چه ميخواهند؛ سي سال تمام خون مردم را مانند زالو مكيدند. جان مردم بيگناه و شريف را در سياهچالهاي زندان گرفتند.» انتشار اين مقاله، خشم دربار را در پي داشت و موجب توقيف اين روزنامه گرديد. تهديد كريمپور آغاز شد. در متني كه او را تهديد ميكرد، آمده بود: «...اي مدير روزنامه شورش بدان و آگاه باش كه اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوي برنداري عاقبت وخيمي در پيش داري، ديدي كه چگونه محمد مسعود كه ميخواست عليه ما مبارزه كند، به حيات او خاتمه داديم. اگر دست از مبارزه با ما برنداري در همين روزها منتظر سرنوشت مسعود باش!» اين تهديد آشكار در حالي صورت ميگرفت كه وي در يكي از مقالاتش نوشته بود: «من از روزي كه پا در صحنه و ميدان سياست گذاشتهام به قرآن مجيد سوگند ياد كردهام كه چيزي جز به منفعت ملت ايران نگويم و سطري جز براي آسايش مردم ننويسم و سوگند ياد كردهام كه حقايق را بگويم و بنويسم ولو اينكه به قيمت جانم تمام شود.» كريمپور يك ماه پيش از كودتاي امريكايي دربار و درست در سالگرد قيام سي تير، با تيتر درشت در صفحه اول روزنامهاش، وقوع يك كودتاي نظامي را به مردم هشدار داد. كريمپور از وفاداران مصدق و نهضت ملي او بود. حسين شاهحسيني از اعضاي نهضت ملي و عضو هيات امناي قلعه احمدآباد در مورد كريمپور شيرازي مينويسد: «مصدق واقعا عارفانه او را دوست داشت.» در 26 مرداد 1332 به خاطر مقالات تندي كه عليه شاه نوشته بود، دولت دستور توقيف شورش را داد، ولي ذرّهاي از علاقه و ارادت او به مصدق كاسته نشد. در 28 مرداد 32 در دفتر شورش در خيابان اِكباتان نشسته بود كه به او خبردادند شعبان جعفري براي آتش زدن آنجا با اوباش همراهش به آن سو يورش آورده است. كريمپور از دفترش دور شد و خود را به محل امني رساند. مدتي در قم با لباس طلبگي و با نام مستعار «آشيخ علي» پنهاني در يك مقبره خانوادگي زندگي كرد و سپس به تهران بازگشت. وي سپس در منزل يكي از دوستانش زندگي مخفي خود را شروع كرد بود ولي نتوانست بيش از 5 يا 6 ماه خود را از ديد و چنگال ماموران فرمانداري نظامي تيمور بختيار حفظ كند. ماموران مخفيگاهش را كشف و او را دستگير و در زندان لشكر 2 زرهي در سياهچالش انداختند و به طور غيرقانوني در دادگاه نظامي ارتش محاكمه شد. در مدت بازداشت، شكنجههاي زيادي را تحمل كرد. گفته ميشود در شب چهارشنبه سوري سال 1332، آنطور كه بعدها خبر از درون ديوارهاي مخوف زندان لشكر زرهي به بيرون درز كرد، درباريان، جشني در لشكر دو زرهي برپا كردند. قرباني اين نمايش وحشيانه روزنامهنگار و شاعر آزادهاي بود كه بايد قرباني قلم ميشد. پيكرش را آغشته به نفت كردند و آتش زدند، مدتي او را به توهين و تمسخر گرفتند. زنداني به هر سو ميدويد و فرياد ميزد. شبانگاه او را به سلولش برگرداندند و بعد از يك شب كه با درد و آه و ناله به صبح رسانده بود، صبح او را در حالي كه ديگر اميدي به زنده ماندنش نبود به بيمارستان ارتش منتقل كردند. او هنگام شهادت 33 سال بيشتر نداشت. از بعضي منابع شايع شد كه پيكر سوختهاش را در حالي كه جاي هفت زخم سرنيزه بر آن بود، احتمالا به گورستان مسگرآباد بردند و بيهيچ نام و نشاني به خاك سپردند. روزنامه اطلاعات، روز 24 اسفند 1332، شماره 8336، در صفحه اول خود تيتر زد: «ديشب كريمپور شيرازي تصميم به فرار گرفت... وي ميخواست سرباز محافظ خود را آتش بزند و چون موفق نشد خود را با نفت آتش زد. پيكر سوخته وي جهت مداوا به بيمارستان شماره يك ارتش برده شده است!» هيچكس ادعاي رژيم درباره خودسوزي كريمپور را باور نكرد و قساوت و بيرحمي رژيم از اين جنايتآور موجب دلسوزي بيشتر مردم شد. خبر مرگ كريمپور در 25 اسفند 1332 منتشر شد. شفيعي كدكني مينويسد: «در ميهن ما، انسانهاي بزرگي زيستهاند كه هر يك به خاطر رفاه و آزادي مردم وطنشان، با قلم و انديشه به پيكار استبداد رفته و در آتش نامردميها سوختهاند. يكي از آنها امير مختار كريمپور شيرازي، شاعر و مدير شجاع و مبارز روزنامه شورش بود كه جان خود را پاي قلم و آرمانش
از دست داد.»