بدونها در كويت، سرخپوستان در امريكا؟
فريدون مجلسي
مي دانيد، در كويت صدها هزار جمعيت بردون تابعيت وجود دارد كه آنها را «بدون» مينامند. اينان با وجود اقامت طولاني از زمان پدرانشان هنوز نتوانستهاند تابعيت كويت را به دست آورند. البته در زمان استقلال قرار شد كساني كه خود يا پدرانشان از سال 1925 مقيم كويت بودهاند ميتوانند تقاضاي تابعيت كويت را بكنند. عدهاي چنين كردند و بسياري جا ماندند. كويت در قرن 19 و 20 بارها مورد حمله فرقه جهادي فداييان وهابي قرار گرفته بود كه ميخواستند اعتقادات سلفي وهابي خودشان را تحميل كنند.
يكي از شرايط آنها براي صلح از ميان برداشتن نسل شيعيان بود، كه اغلب بدونها را تشكيل ميدهند. بدونها ريشههاي گوناگون دارند، از جمله عجمان كه شيعيان ايرانيالاصل هستند، بقيه يا از عراق مهاجرت كرده بودند يا از عربستان و حتي يمن. در سالهاي پس از استقلال كويت بسياري از آنان به خدمت ارتش و پليس درآمدند تا از اين طریق بتوانند كسب تابعيت كنند. تا سال 1980 در حدود 400 هزار مهاجر بيشتر از عشاير سني جنوب (عربستان) به تابعيت كويت پذيرفته شدند.
در زمان جنگ عراق و ايران سختگيري نسبت به بدونها شديدتر شد و از همه خدمات مدني از بهداشتي و پزشكي تا تحصيلي و فرهنگي محروم شدند و سپس 150 هزار نفر از آنان را كه اغلب شيعه بودند به اردوگاهي در نزديكي مرز عراق تبعيد كردند كه هرطور ميخواهند براي خودشان آب و ناني بيابند و زندگي كنند، يا لابد بميرند. عدهاي از آنان احتمالا با توجه به ريشههاي عشايري خود به تدريج به عراق گريختند و در آنجا نيز بدون تلقي شدند! اما قوانين ارفاقي درباره دادن تابعيت در عراق آسانتر از كويت است.
هنگام اشغال كويت توسط صدام، مهاجران فلسطيني كه به دلايل مسلكي و طرفداري صدام از نهضت خودشان احساس همبستگي بيشتر با او ميكردند، همچون بدونها كه از تبعيضات عليه خود مستأصل بودند از اشغال كويت استقبال كردند. پس از بيرون رانده شدن صدام بيش از 150 هزار مهاجر فلسطيني نيز به تلافي همكاري با او از كويت رانده و اخراج شدند. طبق آمارهاي منتشر شده عفو بينالمللي بيش از 300 هزار بدون بومي در كويت وجود دارند.
هر سال شماري از آنان از اردوگاه خود به عراق ميگريزند، شماري نيز از مسير دريايي پرخطر با قايق قاچاقبران خودشان را به اروپا و خصوصا به انگلستان ميرسانند. اتفاقا اين گروه از امكانات و حتي فرصت بيشتري براي كسب تابعيت برخوردارند تا آنهايي كه به برادران ثروتمند عرب پناه ميبرند.
گويا در سالهاي اخير جمهوري اسلامي ايران براي بدونهاي ايرانيالاصل تسهيلاتي قائل شده است. گرچه در ايران نيز تعدادي بدون، يعني مهاجراني بيشناسنامه در بلوچستان وجود دارند كه خصوصا نسل به دنيا آمده در ايران از بيهويتي و محروميتهاي آن رنج ميبرند. در برمه نيز مسلمانان غير بنگالي گريخته از بنگلادش در آستانه استقلال كه روهينگيا ناميده ميشوند چنين وضعي دارند.
اما چه تلخ است بيهويتي صريح و نيز انكار هويت بخشي از جامعه تا جايي در زمانهاي كه حكومتها عملا بخشي از ملت خود را از بخشي از حقوق يا امتيازات سياسي و اجتماعي محروم كنند، و برخي وظايف را مانند خدمت سربازي يا حق مشاركت سياسي در انتخابات در حد رأي دادن به نامزدهايي از ميان برهمنان جامعه محدود شود. در چنين شرايطي احساس بيگانگي در وطن به بدونها دست ميدهد تا جايي كه مهاجرت را ترجيح بدهند يا همچون بدونهاي كويت ميزان خودكشي در ميان آنان
افزايش يابد.
شايد شيعيان در بحرين و عربستان در اين شمار باشند، كه حكومتها با تبعيضات خودي و غيرخودي انگاري همه امتيازات سياسي و اقتصادي را در اختيار برهمنان يعني خوديها قرار ميدهند و از محروم ماندگان فقط توقع خاموشي و مطيع بودن دارند. تلخي هنگامي بيشتر است كه اين تبعيض از سوي گروه يا فرقهاي اقليتي به زيان اكثريت بومي اعمال شود؛ در واقع نظام آپارتايد در آفريقاي جنوبي چنين وضعي بود. سرخپوستان امريكا كه بوميان آن سرزمين هستند و تاريخ حكايت از بيعدالتيهاي بسيار در حق آنان دارد، با وجود گذشته دردناك برخلاف بدونهاي كويتي داراي حقوق اجتماعي و سياسي كامل هستند ضمن اينكه باقيمانده سرزمينهاي ويژه خود را از آنچه از آنان ستانده شد، در اختيار دارند.