«نديدن مردم» سخن تازهاي نيست
اصغر ميرفردي
نوع سخن «نماينده مردم» درباره «مردم» ؟
نماينده سوپرانقلابي «جناب مهندس ميرسليم» در ارايه نظرش پيرامون شبكههاي مجازي به ويژه اينستاگرام، گفته است «كاري به نظر مردم ندارم»، اينستاگرام بايد كاملا فيلتر شود. اين يادداشت درباره چند و چون اينستاگرام يا هر شبكه ديگري نيست، زيرا نويسنده اين يادداشت در هيچ شبكه اجتماعي عضويت ندارد، اگرچه دسترسي به اطلاعات آزاد و مستقل را حق هر انساني در اين جهان ميداند، بلكه پيرامون نوع سخن «نماينده مردم» درباره «مردم»ي است كه نظرشان براي «نماينده آنها» اهميت و جايگاهي ندارد؛ همان مردمي كه حتي اگر به ايشان راي نداده باشند، ولي ايشان به نام و وكالت آنها بر صندلي سبز مجلس تكيه زده است. با اين همه، چنين سخني اگرچه از نظر قانوني و حقوقي پذيرفته نيست، ولي باتوجه به تجربه زيسته در سالهاي گذشته اصلا جاي شگفتي ندارد؛ زيرا اگر اين سخن تازگي داشت و عجيب بود كه نبايد جامعه امروز چنين وضعيتي ميداشت. نبايد مردم براي زيستن عادي - و نه تجملاتيشان- حسرت ميخوردند، نبايد ارزش پول ملي اين اندازه سقوط ميكرد به گونهاي كه حتي پول كشور افغانستان كه دولت به رسميت شناخته ندارد، از پول ملي ما بيشتر شده است، نبايد كوچكترين انتقاد نسبت به مسمومسازي دانشآموزان با تهديد منتقدين از سوي همپيمانان جناب نماينده روبهرو ميشد، اگر چنين سخني تازگي داشت و مسبوق به كردارهاي عملي قبلي نبود كه از رسانه ملي و در تريبونهاي رسمي به منتقدين نميگفتند هر كس ديدگاه و سبك ما را نميپذيرد از اين كشور برود، اگر چنين سخناني تازگي داشت كه اين همه جوان نخبه كه سرمايه واقعي اين كشورند، رفتن را بر ماندن در خانه و سرزمين خود ترجيح نميدادند، اين همه پزشك و پرستار خدمت به كشور خود را به خاطر گذر از شرايط نامطلوب شغلي و غيرشغلي رها نميكردند...
اگر اين سخن تازگي داشت كه مردم براي شنيدن اخبار واقعي به رسانههاي بيگانه پناه نميبردند، نويسندگان، انديشهورزان و هنرمندان محبوب و اصيل ايراني به كنج عزلت نميرفتند. اگر اين سخن تازگي داشت كه منابع كشور با اولويت نيازهاي واقعي مردم، برنامهريزي و هزينه ميشد و دغدغهها و منافع عمومي مردم، به عنوان اعضاي جامعه، ديده ميشدند. اگر اين سخن تازگي داشت، مديران جامعه از ردههاي وكيل و وزير تا سطوح پايين مديريتي تنها از يك دايره بسته و با رويه جابهجايي خيرالموجودين، تعيين نميشدند .
راستي اين نديدنها و مهم ندانستن مردم، بسان ولينعمتان مسوولان، چه نسبتي با حكمراني خوب همراستا با موازين ديني دارد؟ با موازين حكومت علوي چقدر نزديكيم كه حتي درآوردن خلال از پاي يك زن يهودي را ستمي دردناك ميدانستند؟ نديدن مردم چه نسبتي با توصيه دين اسلام به زمامداران براي مشورت با خردمندان دارد؟ نديدن مردم، چه نسبتي با قانون اساسي دارد كه برآمده از راي و نظر مردم است؟ آنهايي كه خود را شيفتگان خدمت به مردم و نوكر آنها معرفي ميكنند، چرا اصرار دارند كه خودشان بدون توجه به خواستهاي مردم، يك تنه و يكسويه، درباره امور جامعه نظر دهند و تصميم بگيرند؟ نديدن مردم، زمينه رويگرداني مردم و شكاف مردم و حاكميت ميشود. اگر جناب نماينده كاري به نظر مردم ندارند، دستكم به پيامد ديده نشدن مردم بينديشند.