پروتكلي براي خوشحالي
جواد ماهر
اول صبح دم در مدرسه ايستادهام و دانشآموزان را خوشامد ميگويم. پدري از ماشين پياده ميشود و با نگراني پيش ميآيد. «مدرسه باز است؟» «بله.» «همه ميآيند؟» «مثل بقيه روزها.» «به خاطر اين جريانات نگرانيم.» «حق داريد. ولي ما تلاشمان را براي مراقبت از بچهها ميكنيم.» «خطر ندارد؟» «اگر خطري احساس كنيم؛ تعطيل ميكنيم.» تشكر ميكند و ميرود در ماشين را باز ميكند تا پسرش پياده شود. ساعت دوم مادري با نگراني ميآيد توي دفتر كه: «بچههاي كلاس اول آمدهاند؟» من و مدير ميگوييم: «بله.» ميگويد: «من امروز پسرم را نفرستادم.» مدير به مادر دانشآموز كلاس اولي قوت قلب ميدهد. ميرود پسرش را ميآورد. با همكاران هماهنگ ميكنيم كه نسبت به اطراف مدرسه و نشانههاي احتمالي حساس باشيم. از مستخدم مدرسه ميخواهم در مدرسه را بسته نگه دارد و حواسش به پشت مدرسه باشد. سر صف با دانشآموزان در اين باره حرف ميزنيم و به آنها اطمينان ميدهيم كه مراقبشان هستيم. برخي آموزشها به آنها ميدهيم.
زنگهاي تفريح حواسمان را جمع ميكنيم. ناگهان دانشآموزي ميآيد كه طبقه بالا بو ميدهد. سريع ميروم رسيدگي و رفع نگراني ميكنم.
اين روزها برنامههاي شاد و متنوع براي دانشآموزان بيشتر برگزار ميكنيم. با نمايندگان بچهها در شوراي دانشآموزي بيشتر در ارتباطيم. زنگهاي تفريح موسيقي شاد پخش ميكنيم. سر صبحگاه ورزش و تقليد صدا داريم. دانشآموزان ترانه ميخوانند و نمايش اجرا ميكنند. براي دانشآموزان كتاب ميخوانيم و باهم حرف ميزنيم. اردو و بازديد ميرويم. از معلمها خواستهايم در حد امكان برنامه آموزشي را بيامتحان و استرس پيش ببرند. اين كارها و برنامهها به بهبود روحيه همه كمك ميكند.