چالش جامعه ديني با صندلي خالي زنان در جايگاههاي ديني
زهرا ابراهیمی
نخبگان زن به دلايل تبعيضات جنسيتي كمتر بروز و ظهور در جامعه داشتهاند
اين يادداشت به بهانه انتشار پستهاي اينستاگرامي محسن مظاهري، شيعهپژوه ايراني با عنوان «صندلي خالي قاريان زن» نوشته شده است. اگر گوش شنوايي باشد و چشمي براي ديدن بايد گفت زنان و دختراني از قشر مذهبي طبقه متوسط و تحصيلكرده كه بعضا نخبگان جامعه را نيز در بين خود دارند (نخبگان زن به همان دلايلي كه منجر به تبعيضات خواسته و ناخواسته جنسيتي ميشود، كمتر بروز و ظهور در جامعه داشتهاند) مدتهاست كه در حال بازتعريف هويت ديني خود در نسبت با دين هستند. فرآيندي كه هر چند در گذشته كند و محدود بوده، اين روزها همگام با سرعت تحولات جامعه ايراني سرعت گرفته است. زنان و دختران قشر مذهبي طبقه متوسط كه همجنسهاي دگرانديش خود را در تقابل با خود نميدانند و حتي دوستي و خويشاوندي با آنها دارند، براي تغيير نگاه عمومي در جامعه فشارهاي اجتماعي زيادي را متحمل شدند. زنان و دختراني كه دين را بخشي از هويت خود ميدانند و علاقه دارند كه با فرهنگ ديني زندگي كنند، اما با در پرده بودن و بهرهمندي كمتر از سپهر عمومي به ويژه در جامعه ديني مخالفند. هر چند آنها سالهاست كه در بسياري از محيطها، حتي محيطهاي دانشگاهي، معذب و تحقير شدند يا احساسات منفي ديگران به خود را بابت پوشش، مستقيم يا غيرمستقيم دريافت كردند، اما شدت اين رفتارها را از شهريور 1401 شديدتر احساس كردند. همين اتفاقات باعث شده جوانان در خانوادههاي مذهبي، براي حفظ هويت ديني خود، آن را به جايي خارج از مرزهاي ايران پيوند بزنند و به ساخت قدرت در جامعه ديني اعتراض كنند. براي نمونه پيجهاي فروش لباسهاي حجاب گريزي به پوشش زنان مسلمان در جاي جاي دنيا دارند، زناني كه حتي با پوشيه در امريكا و اروپا زندگي ميكنند. برخي زنان و دختران مذهبي اساسا حجاب را بخش كم اهميت دين دانستهاند و به زنان و دختران مسلماني در جهان اسلام نگاه ميكنند كه با فرهنگ ديني زندگي ميكنند ولي حجاب ندارند.
مادران جوان ايراني نيز كه نگران تربيت ديني دختران خود هستند كه در سالهاي آينده بايد چه چيزي از دين را به آنها نشان دهند در جستوجوي زنان مسلمان برجسته در جهان اسلام رفتند تا به عنوان بديل زن مسلمان به دختران خود نشان دهند. نتيجه اين جستوجوها رسيدن به اشخاصي چون «امينه ودود» يا ساير فمنيستهاي اسلامي است كه در ميان آنها زنان شيعه كمرنگترينند.
محسن مظاهري در اين روزهاي ماه مبارك رمضان، به موضوع قاريان زن پرداخته است و به درستي عدم حضور قاريان زن در سپهر عمومي و عمدتا رسانه را بيشتر به علل غيرفقهي ربط داده است. همين دلايل غيرفقهي مانند «محذوريتهاي شخصي خود زنان و سنت پوشيدگي و در حجاب و پرده بودن كه در قشر مذهبي و در مورد مناسك مذهبي ضريب بيشتري ميگيرد» باعث شده سهمي از جايگاههايي مانند مجتهد، روحاني، امام جماعت، سخنران مذهبي و قاري قرآن به زنان نرسد. اين در حالي است كه در جهان اسلام يا بهتر بگويم جهان تسنن زناني با دانش ديني حتي در برنامه TED سخنراني ميكنند، امام جماعت نمازهاي يوميه را بر عهده دارند و صوت تلاوت قاريان زن را ميتوان با جستوجوي مختصري پيدا كرد. سهم زن ايراني كجاست؟ چرا با وجود اين همه حوزههاي علميه خواهران شاهد حضور زنان در جامعه ديني نيستيم؟ چرا با وجود تشكلات دارالقرآن در جاي جاي كشور يك قاري زن نميشناسيم؟ چرا با وجود زنان تحصيلكرده مذهبي در هيئات و حسينيهها و حتي در مجالس ختم شاهد سخنراني آنها نيستيم؟ اكنون قشر زنان و دختران مذهبي طبقه متوسط خواستار تغيير عيني و ملموس ساختار مردانه جامعه مذهبي ايراني است كه هر قدر اين تغيير آهستهتر انجام شود، احتمالا جذابيت الگوهاي غيرايراني به كمرنگ شدن هويتي فرهنگ اسلامي-ايراني منجر خواهد شد. جوامع اسلامي و كشورهاي مسلمان دو راهي را رفتند كه ما، جامعه ديني ايراني هنوز طي نكرديم. راه اول، يك راهكار اجتماعي است. براي زنان و دختران مسلمان براي حضور در جايگاههاي ديني فرصت ايجاد كنيم. براي مثال به گفته محسن مظاهري ميتوان به مسابقات تلاوت قرآن مالزي اشاره كرد كه رشته مستقلي براي تلاوت زنان داشته است. اما اتفاق مهمتر در مساجد ممكنالحصول است. مسجد به عنوان عينيترين ساخت ديني محيطي كاملا مردانه است كه زنان طفيلي اين ساخت محسوب ميشوند و حتي در ميان هيات امناي مساجد نه تنها حضور ندارند كه حتي مطالبه حضور نيز در نظر «مسجديان» كمي نابهنجار به نظر ميآيد. اعطاي سهمي از مساجد كشور به زنان يا اجازه تاسيس مسجد زنانه ميتواند فضايي را براي زنان روحاني ايجاد كند كه امام جماعت نماز براي زنان نمازگزار باشند، سخنرانان زن محيطي براي ايراد سخن پيدا ميكنند، قاريان زن ميتوانند - فارغ از فتاوي متفاوت در مورد صداي تلاوت زنان- قرآن بخوانند و از همه مهمتر زنان و دختران مذهبي محيطي براي گفتوگو و دريافت معنويت همچون ريسماني براي پيوند خود با دين پيدا ميكنند. در حالي كه ما در ايران امكان تاسيس مسجد زنانه را در ذهن و باورمان نداريم (حتي در مدارس دخترانه و در دانشگاههاي تكجنسيتي زنان امام جماعت دانشآموزان و دانشجويان در نمازخانه را بر عهده نميگيرند) در جهان اسلام حتي در امريكا و اروپا، شاهد رشد مساجد زنانه با امام جماعتي زنان هستيم. مسير ديگري كه كشورهاي اسلامي در ساختار قدرت طي كردند حضور زنان در مناصب سياسي است كه در اين مورد سخن فراوان است. اما در نظام حقوقي- سياسي ايران دو جايگاه وجود دارد كه جايگاه فقهي- سياسي است. دو جايگاهي كه زنان نه تنها حضور ندارند، بلكه مطالبه آن نيز جز در معدود جمعهاي دانشگاهي اصلا وجود ندارد. در واقع ساختار طي سالهاي متمادي چنان مردانه بوده كه جامعه حتي تصور نميكند زنان ميتوانند در اين جايگاه قرار بگيرند. جايگاه اول 6 فقيه شوراي نگهبان است كه طبق اصل 91 قانون اساسي، ويژگي مرد بودن شرط ورود به اين جايگاه نيست و جايگاه دوم نمايندگي در مجلس خبرگان رهبري است كه در اين مورد نيز ممانعت قانوني وجود ندارد. در مورد نمايندگي در مجلس خبرگان بايد گفت تاكنون، زنان مجتهدي بودند كه ثبتنام كردند ولي هيچ وقت از سرند شوراي نگهبان عبور نكردند. در هر دو مسير نه تنها موانع فقهي وجود ندارد كه حتي قانون نيز مانعي نتراشيده است، بلكه آنچه باعث «صندلي خالي زنان» در جايگاههاي ديني در جامعه ديني ايراني است دلايل عرفي و كليشههاي جنسيتي در نگاه جمعي جامعه ايراني است. بيش از هميشه نياز به شعر سهراب سپهري داريم، چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.