نگاهي به كتاب «طعم سيب زرد» اثر ناصر يوسفي
در كجاي جهان ايستادهايم؟
فرزانه توني
«اسمم نثار است، نه دروغ گفتم؛ ماهان است، سيناست، ميناست، شايد هم نيلوفر!پدرم سرهنگ ارتش است، نه يك معلم ادبيات است.به خيليها ميگويم طراح لباس است. پزشكي كه كارش را دوست نداشت و كشاورزي را شروع كرد.»
«طعم سيب زرد» با روايت سينا شروع ميشود. سينا نوجوان ِداستان، به اندازه يك برگ از كتاب، از داستان زندگياش ميگويد و سپس راوي تغيير ميكند. داستان زندگياي كه راست و دروغش مشخص نيست. اسمها و آدمها و شخصيتها هنوز گم و نامعلوم هستند.
سينا در اولين برگ از داستان، شرح حال ِزندگي خود را گفته است، نمايشي سرپوشيده از شرح ِحالي كه در آن موفق است و البته در خط آخر از اين برگ، تنها از يك واقعيت ميگويد و آن هم حضور ِمادرش ليلاست و بعد داستان با راوي سوم ِشخص پيش ميرود و چشمان ِمخاطب ميماند و آن سوي زندگي ِسينا.
داستان «طعم سيب زرد» داستانِ زندگي يك نوجوان 16 ساله است كه از خردسالي، با مادرش تنها زندگي ميكند. پدرش آنها را ترك كرده و سينا هيچ وقت علت ِرفتن پدر را از مادر نپرسيده است. سينا نوجواني كه از خردسالي هميشه با حجمِ زيادي از اضطراب ِرها شدن و از دست دادن ِمادر، زندگي كرده، اين اتفاق تاثيرات ناگواري را در زندگي او به وجود آورده است.
تلختر از آن، هويت ِجديدي است كه سينا براي خودش رقم زده است. نمايشي از زندگي دروغين و پنهاني، قرصهاي اضطراب، شبادراريهاي شبانه، مشاوره و رواندرمانياش و اتفاقات ريز و درشت ديگر كه غير از مادر، از همه حتي بهترين دوستش نيز پنهان كرده است. سينا نوجوان ِ داستان، دانشآموز سال دوم دبيرستان از مدرسهاي است كه سرايدارِ آن از يك خانواده افغاني است. نثار پسر خانواده، همكلاسِ سيناست و در همين مدرسه درس ميخواند. داستان از همان نگاههاي تبعيضآميز و مشكلات گسترده و سرنوشت نامعلوم مهاجرين ِافغاني روايت ميكند و گلهمند است. خصوصياتي كه از نثار، نوجوان افغان ميشنويم، اين سرسختي و مقاومت؛ قطعا حاصل همان اتفاقات ناگواري است كه ساليان سال، آنها را از سرزمينشان دور كرده است. حاصل همان ترسهايي كه همه مهاجران داشتند و دارند.
«ثقل زمين كجاست؟ من در كجاي زمين ايستادهام؟
با باري ز فريادهاي خفته و خونين اي سرزمين من در كجاي جهان ايستادهام؟»
مسير داستان با شروع دوستي سينا و نثار تغيير ميكند، ناگفتهها و ناشنيدههايي كه مسبب نزديكي اين دو نوجوان به يكديگر ميشود. سينا تحت درمان است و در اين دوره گذار، تمرينِ شناخت احساس ميكند. پرسشهاي ناگفته سينا از نبودِ پدر و دوران كودكياش، او را به برهوتي تاريك كشانده و حالا او در تلاش براي ساخت هويت جديدي است تا از اين تاريكي و روزهاي ترس و تنهايي به سوي روزهاي بهتر پيش برود. همچنين داستان از شخصيت ِ ديگري به نام ماهان نيز چهره برميدارد كه دوست صميمي سيناست. ماهان، اهل راستي و صداقت است و درگيرياش با نثار نتيجه نگرانياش براي از دست دادنِ رفيق صميمياش است.روايتي از تقابل ِسه نوجوان كه هر كدام در كنار اشتراكات، اختلافاتي بارز دارند. تقابلي از صداقت و پنهانكاري.
«طعم سيب زرد» نوشته ناصر يوسفي، نويسنده كتابهاي كودكان و نوجوانان است. او مشاور چند نهاد بينالمللي از جمله يونيسف، يونسكو و شوراي جهاني جمعيت بوده است. يوسفي مديريت موسسه پژوهشي كودكان دنيا را نيز برعهده دارد. از جمله معيارهاي شناخت داستانهاي ناصر يوسفي، توجه به مسائل نوجوانان، دوره بلوغ و مشكلات اجتماعي آنهاست. موضوعات مهمي چون عدم اعتماد به نفس كه اين روزها بيش از پيش نيازمند بررسي و همانديشي در آن هستيم. يك داستان روانشناختي با تمركز بر مشكلات تك والدي و اضطراب اجتماعي.
طعم سيب زرد، قابي از مواجهه با ترسهاي آگاهانه ماست، طعم خوبي كه سينا را در حال خوشي به دنبال خودش كشانده است. گفتني است كتاب حاضر برگزيده هجدهمين دوره جشنواره كتاب رشد بوده است. ناصر يوسفي در اين داستان نيز همانند داستان «باز هم سفر» اشارههايي به كوليها و نوع ِزندگيشان دارد. بيتعلقي، در سفر بودن و هويتطلبي كه سينا در جستوجوي آن است.
شايد اگر مادر سينا؛ مادري كه از فضاي همين رهاشدگي بود، با اشتباهش آن فاجعه را پديد نميآورد، سينا به درك جديدي از رابطه خودش و ديگران دست نمييافت و متوجه اين موضوع نميشد كه هر فرد چيزهايي براي پنهان كردن دارد، معلمي كه از شغلش راضي نيست، مادري كه از زندگياش و مهاجري كه از دوري از سرزمينش!