وسيله عليه هدف!
اين روزها از عدم اعتماد مردم به دولت سخن زياد گفته ميشود. ليكن به تصور من، معضل اصلي عدم اعتماد دولت به ملت است. دولتمرداني كه تصور ميكنند كه اگر ملت را به حال خويش رها كنند، آنان تنها به فسق و فجور روي خواهند آورد و از هر خصيصه عالي و اخلاقي بشري روي بر خواهند گرداند. سوال اينجاست كه اگر اين فلسفه ارشادي درست بود، چگونه ميتوان وقوع انقلاب اسلامي را توضيح داد؟ چگونه ملتي كه در معرض هجوم فرهنگي، سياسي، اجتماعي، گفتماني و اقتصادي غرب بود عليه تمام پايههاي آن نظام برخاست؟ چگونه است كه در مصر، تركيه، اندونزي، مالزي و بسياري ديگر از كشورهاي اسلامي، زنان بيشتر و بيشتري، حتي در اروپا به حجاب روي ميآورند بدون امر حاكمان و چه بسا عليه ميل آنان، ولي در ايران اسلامي حجاب تبديل شده است به يك شكاف اجتماعي؟
چه در وجه اخلاقي و چه در جهت سياست و حكمراني، اِعمال سياستهاي جاري وسيلهاي است عليه هدف. اين سياست به دينگريزي، ناامني اجتماعي، تزلزل سياسي و بحرانهاي پي در پي منجر خواهد شد. چه كساني از اين بهره خواهند برد؟ اين مقوله در حال چرخش در جهت تاريكتري هم هست. برخي برآنند تا بقال و قصاب و معلم و همكار و رفتگر محل و فرد متعهد را به ماموران اجراي احكام ارشادي تبديل كنند. ملت را در برابر ملت صفآرايي نكنيد. عواقب دهشتناك آن را ديدهايم. از ماست بر سر ريختن تا اسيد بر صورت پاشيدن راه درازي نيست، اگر حاكمان هوشيار و آگاه عمل نكنند.