درباره تفاوتهاي علم، شبه علم، جادو
يك ليوان دمنوش اسطوخودوس
1. درآمد:
انرژي درماني، شفاي كوانتومي، روانشناسي مثبتگراي زرد، طب سنتي، طب سوزني، طالعبيني، بشقابپرندهها و مواردي از اين دست، همگي از جمله عناويني هستند كه در طي زندگي زياد با آنها مواجه شدهايم. برخي از ما از اين روشها، به گُمان درمان و شفا يافتن، بهره بردهايم و برخي آنها را غير علمي و خرافه پنداشتهايم. در اين يادداشت سعي دارم ابتدا به تفاوت مفهوم علم از شبهعلم بپردازم. سپس، برخي از مهمترين ويژگيهاي هريك از اين دو پديده را برشمرم و سرانجام با تأملي برجنبه اسطورهاي پديدهها، به چگونگي شكلگيري جادو در ذيل ساحت اسطورهاي ذهن انسان اشارهاي داشته باشم.بهطور متعارف، پديدهاي شبه علمي ناميده ميشود، كه آن پديده در حالي كه فاقد مهمترين شاخصههاي علمي است، ادعاي علمي بودن داشته باشد.لازم است به اين نكته توجه شود كه تا زماني كه آن پديده، ادعاي علمي بودن نداشته باشد، شبه علم محسوب نميشود. براي مثال تا زماني كه عرفان ادعاي علمي بودن ندارد، شبه علم محسوب نميشود و ميتواند به اختيار فرد به عنوان منبع معرفتي براي شيوه زندگي و سلوك خويش استفاده شود. به عبارت ديگر، مساله شبه علم بودن يك پديده دقيقا زماني رخ ميدهد كه آن پديده در حالي كه علمي نيست، ادعاي علمي بودن دارد،؛ براي مثال طب سوزني اگر ادعا كند كه مطابق روششناسي علمي است، شبه علم محسوب خواهد شد؛ چرا كه داراي ويژگيهاي يك پديده علمي، مطابق آنچه در ادامه ميآيد، نيست.بنابراين، كساني كه در خصوص «علم» و «روش علمي» صحبت ميكنند، ادعا ندارند كه هرچيز كه علمي نيست، نادرست است، بلكه تاكيد دارند كه هر پديدهاي «علمي» نيست.اكنون، لازم است بدانيم كه دانشمندان چه پديدهاي را علمي ميدانند. درنتيجه، نياز است كه بهطور خلاصه به برخي از مهمترين شاخصههاي علم و روش علمي بپردازيم.
2. برخي از مهمترين شاخصههاي علمي بودن:
مهمترين شاخصه علميبودن يك پديده آن است كه آن پديده قابليت راستيآزمايي داشته باشد. راستيآزمايي يك پديده بدان معناست كه بتوان آن پديده را از طريق مشاهده و تجربه به بوته آزمايش گذاشت و درستي و نادرستي آن را بررسي كرد. مثال جالب و سادهاي در اين زمينه وجود دارد كه به درك مطلب كمك ميكند: فرض كنيد كسي به شما بگويد كه داخل هر «تخممرغي» قبل از آنكه شكسته شود، يك «قورباغه» وجود دارد كه به محض به وجود آمدن نخستين ترك روي پوسته، به ماده لزج سفيد و زرد رنگي تبديل ميشود! شما به هيچوجه روشي براي راستيآزمايي اين حرف نداريد. كافي است تخم مرغ را بشكنيد و بگوييد در آن «قورباغه» نديدهايد. طرف مقابل توضيح خواهد داد كه با نخستين ترك روي پوسته، قورباغه تغيير ماهيت داده است! شما ميگوييد ميتوانم از X-Ray استفاده كنم؟ طرف مقابل ميگويد: نه!! اثر X-Ray دقيقاً مانند «اثر ترك» است. ممكن است ادعاي «قورباغه داخل تخم مرغ»، درست يا نادرست باشد. اما حتي اگر اين ادعا درست باشد، علمي نيست (2). فرضيه، توضيح يا پيشنهادي براي يك پديده يا رخداد است (از اينجا به بعد به جاي واژه پديده از واژه فرضيه استفاده ميشود.) . با بياني دقيقتر، فرضيه يك حدس منطقي و آزمايشپذير (آزمودن فرضيه با ديگر دانستهها) مبتني بر پديدههايي است كه در جهانِ طبيعت مشاهده ميكنيد. در اين زمينه، كارل پوپر فيلسوف علم مطرح معاصر، معيار علمي بودن يك فرضيه را ابطالپذيري آن ميدانست؛ ابطالپذيري به اين معناست كه يك فرضيه امكان باطل شدن داشته باشد و يك گزاره غيرقابل آزمون يا همواره صحيح نباشد. از ديدگاه او، نظريه علمي، نظريهاي است كه اگرچه ابطالپذير است اما در قياس با فرضيههاي رقيب هنوز باطل نشده باشد.دومين شاخصه مهم علمي بودن يك فرضيه، تكرارپذيري آن است. اگر فرضيهاي تكرارپذير نباشد، قابليت استناد علمي ندارد. براي نمونه، فرض كنيد فردي ادعا كند با خوردن يك ليوان دمنوش اسطوخودوس (لاوندر) به مدت چهل شب متوالي، توانسته است بر بيماري ميگرن مزمن خود چيره شود و آن را درمان نمايد. اگر اين ادعا تكرارپذير نباشد، حتي اگرچه يكبار بهطور دقيق و با نظارت كامل انجام شده باشد، علمي نخواهد بود. چرا كه يك ادعا زماني علمي است كه انسانهاي مختلف در نقاط گوناگون جهان و در زمانهاي متفاوت بتوانند با فراهم آوردن شرايط آزمايشگاهي مشابه، به همان نتيجه مذكور به صورت تكرارپذيري دست يابند.
سومين شاخصه علمي بودن يك فرضيه، پيشبيني نمودن آن است. يعني يك فرضيه زماني علمي است كه بتواند پيشبينيهايي نمايد كه اين پيشبينيها نه بهطور تصادفي بلكه بهطور تكرارپذيري صحيح باشند .
3. برخي از مهمترين شاخصههاي يك پديده شبهعلمي :
به منظور تشخيص ادعاهاي شبه علمي و آشنايي با برخي از مهمترين ويژگيهاي آنها، رابرت لي پارك هفت نشانه هشداردهنده براي شبهعلم ارايه ميكند(4):
1-3. فرار به رسانه: اصحاب شبهعلم، ادعاهاي خود را مستقيما به رسانههاي اجتماعي ميبرند. صحت و سلامت علم وابسته به آن است كه هر كشف تازه، در ابتدا به همتايانش عرضه و توسط آنها نقدشود. در اين زمينه، وجودژورنالهايي داراي مرور همتا (Peer Review) دقيقا تأمينكننده همين مقصود است. اماطرفداران شبهعلم اين مرحله را دور ميزنند و يافتههاي خود را مستقيما به رسانههاي عمومي ميبرند.
2-3. توطئهانديشي: اهالي شبهعلم ادعا ميكنند كه نهادهاي داراي قدرت و ثروت كلاني، علم رسمي را پشتيباني ميكنند و با توطئه و حقكشي مانع از ابراز وجود و ارايه يافتههاي آنها ميشوند.
3-3. تكيه بر همهمه (noise) به جاي پيام (signal): شبهعلم بريافتههاي اتفاقي كه در اندازهگيريهاي علمي وجود دارند (و بهترين نمودار آنها در پزشكي، اثر دارونماست) تكيه ميكنند و با ترفندهاي آماري سعي ميكنند كه به جاي پيام، همهمهاي راه بيندازند و به نتيجهگيريهاي غيرمنطقي برسند. يافتههاي آنها مبتني بر تغييرات تصادفي و يافتههاي مرزي اتفاقي در مطالعههاست.
4-3. تكيه بر تكنگاري تجربههاي شخصي: روايت تجربههاي شخصي بهصورت تكنگاري ادعاها، راه زنده ماندن خرافات در عصر علم تجربي بوده است. از همين روست كه ميگويند: «كشف بزرگ علم تجربي نه واكسن بوده است و نه آنتيبيوتيك، بلكه كارآزمايي تصادفي شده دوسوكور بوده است!» در پزشكي مبتني بر شواهد، از «دادهها» (data) استفاده ميشود، نه از روايت ادعاهاي فردي (anecdote) . اما اهالي شبهعلم افرادي را ميآورند تا جلوي ما بنشينند و بگويند كه ادعاهاي آنها را «شخصا تجربه كردهاند».
5-3. تكيه بر قديمي و باستاني بودن ادعا: اهالي شبهعلم بر اين ادعا تكيه ميكنند كه صدها و بلكه هزاران سال پيش، باور مورد ادعاي ايشان رواج داشته و موردتاييد بزرگاني بوده است و به درست يا غلط از شخصيتهاي قديمي شهير يا مورد احترام، براي تاييد خود نقلقول ميآورند.
6-3. كار در انزوا: اهالي شبهعلم معمولا در انزوا كار ميكنند، شفافيت را برنميتابند و يافتههاي خود را نيز معمولا در جمع خود و همايشها و رسانههاي ويژه خودشان طرح ميكنند .
7-3. طرح كردن قوانين تازه براي طبيعت: اهالي شبهعلم براي آنكه يافتهها و مشاهدات ادعايي خود را توجيه كنند، «قوانين» تازه و بديعي را براي طبيعت پيشنهاد ميكنند.
4. از ساحت اسطورهاي تا جادو:
هر پديده حداقل از سه جنبه قابل واكاوي است. جنبه اول، زيستشناختي و فيزيكي است؛ جنبه دوم، رواني و ذهني است و جنبه سوم، جنبهاي استعارهاي و اسطورهاي است.براي نمونه، پديدهاي همانند جنسيت يك جنبه زيستشناختي دارد كه به اندام بدن و هورمونها و مشخصات فيزيكي، شيميايي فرد اشاره دارد(5). همانند مشخصات زيستشناختي جنس زن يا جنس مرد يا..... جنبه ديگر، جنبه رواني است و در مثال مورد بحث، بر ميل جنسي و حالت رواني انسان در آن موقعيت دلالت دارد. (6) جنبه سوم، جنبه استعاري و اسطورهاي آن پديده است كه برساخته اجتماع و محيط پيراموني است. براي نمونه، در كشور ما فردي كه جنسيت(7) زن بر او حمل ميشود، به منظور دوچرخهسواري در سطح شهر داراي محدوديتهايي است. به عبارت ديگر، فرهنگ، آموزش و آداب و رسوم جامعهاي كه فرد در آن قرار گرفته است، تعيينكننده جنسيت او هستند. در مورد جنبه اسطورهاي، لوي-برول(8) چنين ميگويد: در جهان اسطورهاي همهچيز ممكن است. مقولات(9) جهان اسطورهاي از هم جدا و متمايز نيستند. از نظر لوي برول، اين آميختگي مقولات، براي انسان ابتدايي، نمونه عالي واقعيت است. اين واقعيت، بهطور همزمان، هم پيشاطبيعي است و هم فوق طبيعي. همچنين، انسانِ ابتدايي تأثير چنين جهاني را كه از آميختگي جهان پيشاطبيعي و فوق طبيعي تشكيل شده است، در تجربه بالفعل عرفانياش احساس ميكند. بهعلاوه، برخي انسانها، همانند جادوگران و شمنها(10)، در قياس با ديگران از قدرت آميختگي بيشتري برخوردارند.(11)
از ديدگاه لوي برول، كاركرد اسطورهها، در وهله نخست، بازتاب امر فوق طبيعي است. اين كاركردِ اسطوره، براي انسانهاي ابتدايي حياتبخش است. در حقيقت، بر اساس اين كاركردِ اسطوره، فهم توتميسم(12) و باورهاي توتمي امكانپذير است. براي مثال، مفهوم «خويشاوندي توتمي»، ناشي از اسطورهاي است كه ميان يك گروه اجتماعي و يك گونه جانور، از نظر ذات، اينهماني ميآفريند. به عبارت ديگر، اين اسطوره ناظر بر اين معناست كه در دوره فراتاريخي يا فرازماني، اين گروه اجتماعي و اين جانور از نياي مشتركي به وجود آمدهاند. انسان ابتدايي بر اين باور است كه دانستن اسطورهها ميان او و امر فوق طبيعي آميختگي ايجاد ميكند. آنها اين آميختگي را جادو ميدانستند و بر اين اعتقاد بودند كه دانستن اسطورهها به آنها قدرت جادويي ميدهد. در اين زمينه، بر اساس اسطورهها، ميتوان به نقاشيها و طرحهايي اشاره كرد كه انسانهاي ابتدايي بر ديوارهاي غارها كشيده بودند و در آنها موجوداتي به شكل نيمهجانور- نيمهانسان قابل شناسايي است. لوي برول تأكيد دارد كه اسطورهها امور را براي ارضاي كنجكاوي عقل بشري تبيين نميكنند بلكه صرفا مداخله امر فوق طبيعي در تجربه بشر را نشان ميدهند. (13) همانطور كه پيشتر اشاره شد، جنبهاي از انسان، همان ساحت اسطورهاي است كه اگرچه در تعاملي پويا و فشرده با ساحت فيزيكي و شيميايي اوست، اما ساز و كارهاي ويژه خودش را نيز دارد. در اين زمينه، يونگ تعريف ميكند كه در مصر باستان هنگامي كه مار كسي را نيش ميزد، آن فرد را به معبد و نزد كاهن ميبردند. كاهن براي او قصهاي تعريف ميكرد (14):
زماني كه اوزيريس، خداي مصريها، توسط برادرش سِت (15) تكه پاره شد و به زمين آمد و تبديل به انسان شد و در انسان تجسد پيدا كرد، خواهرش ايزيس، كه قرار بود همسرش هم باشد (چون بين خدايان يونان و روم و مصر باستان از اينگونه مبادلات وجود داشت)، به زمين آمد، برادرش را نيش زد و برادرش دوباره به آسمان صعود كرد و ايزيس هم به آسمان رفت و آنها در آنجا با هم پيمان آسماني بستند .
اگر بخواهيم به جنبه اسطورهاي اين داستان اشاره كنيم، به موارد زير ميتوان اشاره كرد:
الف. بيمار خيال ميكرد، نيشخوردن توسط مار به اين معنا نيست كه او مردهاست و تمام شدهاست، بلكه شايد مثل اوزيريس در حال صعود به آسمان است.
ب. سپس، بيمار آرامش ميگرفت و مرگ و زندگي برايش مفهوم پيدا ميكرد. بعضي از اين افراد هم سيستم ايمني بدنشان به گونهاي بود كه نيش مار منجر به مرگشان نميشد .
ج. كاهن در مورد آنهايي كه ميمردند بر اين عقيده بود كه خدا خواسته است كه آنها را ببرد. مردم نيز ميگفتند آنچه را كه خواست خدايان است، ما اطاعت ميكنيم.
د. اما، كساني هم بودند كه بهبود پيدا ميكردند. چون شايد آن مار، قبل از نيش زدن آنها، موشي را نيش زده بوده و سمش به اندازهاي نبوده كه آن افراد را بكشد. در اينجا بود كه افرادي كه در كنار بيمار حضور داشتند به اين باور ميرسيدند كه كاهنِ بالاي سر بيمار چيزهايي گفته است و اين باعث شده است كه آنها نميرند!
ه. در نتيجه موقعيت مذكور، جادو شكل ميگرفت. افراد شايعه ميكردند كه مثلا اين كاهن، سه نفر از قبيله ما را شفا دادهاست. آنها نذوراتي براي معبد ميبردند و اين تبديل به يك تجارت ميشد.(16) در داستان فوق به مرور زمان، جادوگر قدرت اجتماعي پيدا ميكرد. براي مثال، ميتوانست برخي از جنگها را به صلح تبديل كند، ميانجيگري و قضاوت كند و در جاهايي هم حتي جنگافروزي كند. بعدها به تدريج، كاهنها، شمنها و جادوگران كشف كردند كه اگر جادو همراه با شعر، موسيقي و نمايش باشد، تاثيرگذاري بيشتري خواهدداشت. (17)
پاورقي
1- پژوهشگر فلسفه، دانشگاه بن آلمان (mrvaez@uni-bonn.de)
2- به نقل از سايت متمم به آدرس: https: //motamem.org/
3- پارك به سبب نظرهاي انتقادياش از شبهعلم و طب جايگزين شناخته شده است. او همچنين منتقد تحريف يا ناديدهگرفتن علم مشروع توسط رسانهها، برخي دانشمندان و فعالان سياست عمومي بوده و اين ديدگاه را در كتابش به نام علم وودو تبيين كرده است. نگاه كنيد به:
Park, Robert L. (2002) . Voodoo science: the road from foolishness to fraud. Oxford: Oxford University Press. ISBN 978-0-19-860443-3.
4- دكتر كيارش آرامش، مدير و عضو هيات علمي موسسه اخلاق زيستي دانشگاه ادينبورو پنسيلوانيا، به اين ويژگيها به عنوان شاخصهاي هشداردهنده و كاربردي براي طب سنتي اشاره ميكنند .
5- sex
6- sexuality
7- gender
8- لوسين لوي-برول (1857-1939)، فيلسوف و انسانشناس فرانسوي بود. او به خاطر پژوهشهاي گسترده در مورد چيزي كه ذهنيتابتدايي مينامد، بسيار نامدار است.
9- حكما جوهرها و عرضهاي دهگانه را «مقولات عشر» گويند. آنچه مشهور ميان فلاسفه است، مقولات به حكم حصر عقلي بر ده قسمند، و اين تقسيم و حصر عقلي را ارسطو پايهگذاري كرده است كه نه مقوله عرض و يك مقوله جوهر است.
10- شمنها مدعي هستند كه ميتوانند با روح خود به جهانهاي ديگري سفر كرده و با ديگر ارواح تماس بگيرند. آنها معتقدند كه با اين كار قادرند ميان جهان مادي و جهان روحاني توازن و ارتباط برقرار كنند.
11- به نقل از: موقن، يدالله، «نظريه لوي-برول درباره برداشت انسان ابتدايي از اسطورهها»، ماهمگ. در اين زمينه مراجعه كنيد به: لوي-برول، لوسين، كاركردهاي ذهني در جوامع عقبمانده (1910)، ترجمه يدالله موقن، انتشارات هرمس، تهران.
12- توتمپرستي نظامي از باورهاست كه قائل به نوعي ارتباط معنوي و خويشاوندي بين گروهي از انسانها با يك موجود فيزيكي ديگر (اغلب حيوان و در مواردي گياه يا شيء) موسوم به توتم ميشود.
13- به نقل از: همان.
14- مراجعه كنيد به: فرويد، زيگموند، توتم و تابو (1913)، ترجمه محمد علي خنجي، انتشارات نگاه، تهران.
15- Set
16 - به نقل از: گفتوگوي محمدرضا واعظ و محمدرضا سرگلزايي با عنوان «از جادو تا درمان» در پرونده «از علم تا شبهعلم»؛ مراجعه كنيد به: www.rooyeshedigar.ir
17- اين موقعيت، هيپنودراما يا «هيپنوتيزم نمايش» خوانده ميشود: يعني انسانها چون داراي ذهني با ساحت اسطورهاي و نشانهشناختي هستند، اگر در شرايط قصه، نمايش، آيين، موسيقي، نمايشنامه و اجرا، قرار بگيرند، چنان تحت تاثير قرار ميگيرند كه آن موقعيت ميتواند هم كاركرد جسمي و هم كاركرد اجتماعي پيدا كند. مراجعه كنيد به: همان.