رمانهاي هوش مصنوعي خواندني نيستند!
بامداد لاجوردي
از وقتي اين ربات هوش مصنوعي با زبان فارسي سازگار شده، خيلي از آرياييها سوالات عجيب و غريب از او ميپرسند تا او را بسنجند. تا اينجاي كار كه هوش مصنوعي خيلي نتوانسته مرز بين ايستگاه گرفتن و سوال جدي را تشخيص دهد. خيلي عبوس به تمامي سوالات جواب ميدهد و احتمالات مختلف را در نظر ميگيرد.
در اين ميان خيليها پيشبيني ميكنند كه به زودي هوش مصنوعي ميتواند رمان بنويسد يا شعر بسرايد! حتي ايرانيها براي آنكه ذوق اين ابزار را آزمايش كنند از چت هوش مصنوعي خواسته بودند براي آنها شعر بگويد، او هم چند كلمه را سرهم بند كرده و به عنوان شعر به متقاضي قالب كرده بود. اما وقتي اين چند بيت را به اشتراك گذاشت مخاطبان از اين هنرنمايي هوش مصنوعي به وجد آمدند و نگران شدند كه اين تكنولوژي جاي نويسندگان و شعرا را خواهد گرفت. در عين حال كه خيليها نگران بودند كه پس با آينده شعرا و نويسندگان چه كنند، به نظرم آمد كه شعرها و قصههاي هوش مصنوعي فقط چند صباحي نقل محافل ميشود چون بشر جديد ذوقزده آنها را ميخواند و كيف ميكند اما خيلي زود سرد ميشود و مزه آن از دهن ميافتد.
شايد بر من خرده بگيريد كه با اين سرعت هوش مصنوعي در آينده بسيار نزديك اساسا تشخيص رمان نوشته شده توسط هوش مصنوعي از آنچه انسان نوشته قابل تشخيص نخواهد بود! من در اينجا با تمام كساني كه اين ادعا را دارند همنظر هستم. به نظرم چنين اتفاقي دور از ذهن نيست اما اگر خودم، اگر روزي آخرين صفحه يك رمان پانصد صفحهاي باشم و خبرنگاري افشا كند كه اين رمان توسط هوش مصنوعي نوشته شده است، حتي آن يك صفحه باقيمانده را نخواهم خواند؛ چرا؟ چون رمان خواندن را يك كنش انساني ميدانم كه محصول به اشتراك گذاشتن عاطفه و جهان انساني ديگر است.
رمان خواندن براي من - و براي خيلي از رمانخوانها- چيزي شبيه گوش دادن قصه زندگي راننده تاكسي از خانه تا محل كارم است. رمان خواندن يك رابطه انساني است. ما شعر و رمان ميخوانيم تا با ذهن و جهان يك انسان ديگر آشنا شويم. ساعتها نشستن روي مبل و خيره شدن به كاغذ و خطوط كتاب، نوعي رياضت خودخواسته است تا احساس يك بني بشر را بخوانيم و بشنويم. اصلا بشر من وقتي رمان ميخوانم حتي جثه نويسنده را خيال ميكنم و تصور ميكنم در چه شرايطي اين قصه را نوشته! مثلا وقتي بيچارگان نوشته داستايوفسكي را ميخواندم او را تصور ميكردم كه اين قصه را اول صبح با يك زيرپوش نخي كرم رنگ نوشته است. اينها همه بخشي از رمان خواندن من است؛ حال اگر دانم كه اين رمان توسط يكسري كدهاي كامپيوتري نوشته شده، جز آنكه بگويم، «چه جالب» جذابيت ديگري براي من ندارد. منظورم اين است كه اساسا من رمان ميخوانم چون اطمينان دارم يك انسان آن را نوشته است.
هرچند جهان در دوره هوش مصنوعي، جهان ديگري خواهد بود اما انتظار اين است هوش مصنوعي، فراغت آدمها را بيشتر كند تا بشر بتواند در درياي بيكران خيال غرق شود. شايد در جهان جديد، مرزهاي جديد خيال گشوده شود و نويسندگان و شعرا دريچههاي جديدي از اين توانايي بشري بگشايند.