جور
چه كند بنده كه بر جور تحمل نكندد ل اگر تنگ شود مهر تبدل نكند
دل و دين در سر كارت شد و بسياري نيست سر و جان خواه كه ديوانه تأمل نكند
سحر گويند حرامست در اين عهد وليك چشمت آن كرد كه هاروت به بابل نكند
غرقه در بحر عميق تو چنان بيخبرم كه مبادا كه چه دريام به ساحل نكند
سعدي