اهميت سينماي كمدي در گفتوگو با مهرزاد دانش، منتقد سينما
كمدي به مثابه خودفراموشي
تينا جلالي
نگاهي به تاريخچه سينماي ايران نشان ميدهد به موازات شكلگيري سينما در ايران، فيلم كمدي هم ابراز وجود كرد، از اين حيث ميتوان گفت عمر سينماي كمدي در ايران به حدود يك قرن ميرسد، از آبي و رابي و حاجي آقا آكتور سينما، آقاي هالو، خانه قمر خانم و ممل امريكايي كه به قبل از انقلاب اختصاص دارند تا فيلمهايي نظير آدم برفي، اجارهنشينها، دايره زنگي، مهمان مامان و... كه بعد از انقلاب ساخته شدند و مخاطبان خوبي را به خود جذب كردند؛ همه و همه بيانگر اين است كه به اندازه قدمت اين سينما فيلمهاي مهم و متفاوتي هم در اين گونه ساخته شده است، اما پرسشي كه مطرح است چرا اين نوع سينما با قدمت بالايي كه دارد نتوانسته جريانسازي كند؟ چرا اين سينما امروز به جايگاهي رسيده كه در ميان سينماگران داراي ارج و قرب نيست كه حتي به ديده تحقير هم به آن نگاه ميشود؟ با وجود اينكه بخشي از حيات سينما به گردش مالي اين فيلمها وابسته است اما واقعا چرا اگر فيلمساز صاحبنامي، فيلم كمدي بسازد نگاهها به او عوض ميشود؟ انگار كه كار دور از شأني از او صورت گرفته است يا به فكر تجارت و بيزينس در سينماست.
ما با مهرزاد دانش منتقد و كارشناس سينما درباره چرايي اين موضوع گفتوگويي انجام داديم و از او پرسيديم چرا سينماي ايران نتوانست تجربه خوب كمديهاي دهه شصت را تكرار كند و چرا جريانساز نيست؟
جناب دانش اگر موافق باشيد در ابتداي بحث از تعريف فيلم كمدي شروع كنيم، به نظر شما ملاكها و قواعد فيلم كمدي چيست؟ به هر فيلم شادي عنوان فيلم كمدي داده ميشود؟
ژانر كمدي از نامنطبق شدن پديدههاي منطبق ريشه ميگيرد. اين عدم انطباق ميتواند فيزيكي يا جسماني باشد؛ مثل كنار هم قرار گرفتن يك زوج چاق و لاغر كه انطباق بدني باهم ندارند؛ ميتواند به هم ريختگي فضايي نرمال باشد؛ مثل كيك پرتاب كردن مهمانها به صورت يكديگر در يك مجلس ضيافت، ميتواند تضادهاي رفتاري باشد يا موقعيتي و از اين قبيل تا آن حد كه در فرد بيننده به دليل القاي حس تعجب از اين عدم انطباقها، خنده بيافريند. البته گاه خنده ممكن است ناشي از شادي و انبساط خاطر نباشد كه خب در آن صورت پوزخندي است به آشفتگيهاي موقعيتي و حتي فلسفي كه زيرژانر كمدي سياه نمونهاي از اين پديده است.
از آنجايي كه سينماي ايران قواعد مختص به خود دارد، در سينماي ايران چه تعريفي از فيلم كمدي ميتوان ارايه داد؟ يا اصلا سينماي كمدي در ايران تعريف خاصي دارد؟
تعريف و قواعد ژانر ثابت است و با انتساب مليت و كشور و اقليم تفاوت نميكند. فيلم جنگي، كمدي، ملودرام، وحشت و... فرقي ندارند در كجا ساخته شوند؛ همگي از يكسري فرمول تبعيت ميكنند كه زيرساخت آن ژانر را شكل ميدهد. آنچه مثلا كمدي ايراني را با كمدي ژاپني و كمدي ايتاليايي را با كمدي فرانسوي متمايز ميكند، زمينههاي بومي اين اقليمها است. در ايران ممكن است رفتارهايي اجتماعي يا عاداتي فرهنگي رايج باشند كه مثلا در آلمان نباشد و برعكس. در كمدي ايراني روي اين رفتارها و فرهنگها به شرط قرار دادنشان در آن فرمولِ «عدم انطباق» تاكيد ميشود و در كمدي آلماني هم روي مناسبات رفتاري خاص اقليمي شهروندان اين كشور. براي همين من تعريف مجزايي از كمدي ايراني نسبت با مفهوم اصلي اين ژانر ندارم. تفاوت در زمينههاي فرعي بومي است.
با مثال بيشتر توضيح ميدهيد؟
مثلا خواستگاري كردن در ايران آدابي متفاوت از امريكا دارد. اگر كسي بخواهد درباره پديده خواستگاري فيلم كمدي بسازد؛ نوع ايرانياش ميتواند شوخي با آدابي مانند ديدار اوليه خانوادهها يا مراسم بلهبرون يا پاتختي و از اين قبيل باشد، اما در امريكا شوخيها ميتواند با زانو زدن خواستگار مقابل دختر دلخواه يا مراسم كليسا باشد. فرمول كمدي در هر دو، يكي است؛ فقط آداب بومي به عنوان سوژه متفاوت است.
هر وقت در ايران صحبت از فيلم كمدي استاندارد ولي در عين حال مخاطبپسند ميشود بيگمان اجارهنشينها در ذهن جاي ميگيرد ولي فيلمهاي مهمتري هم در اين گونه در سينماي ايران ساخته شده، موافقيد؟
به اين دليل كه اجارهنشينها قطعا نقطه عطف مهمي در سينماي كمدي ايران است و بعد از گذشت دههها، همچنان سرحال است و بسيار ميخنداند و اين نشان از ماندگاري اين اثر در تاريخ سينماي ايران دارد كه جانمايهاش هم در هر مقطعي از اين تاريخ همچنان پويا است. در پي اين اثر، ميتوانم از دايره زنگي (پريسا بختآور) هم نام ببرم كه از قضا آن هم درباره بيانطباقيهاي رفتاري و فرهنگي داخل يك آپارتمان است. انگار بهترين كمديهاي سينماي ايران بحث آپارتماننشيني را برگردان مناسبي در بيان تضادهاي اجتماعي دانستهاند.
جناب دانش! اينجا پرانتز باز كنيم با اين پرسش كه كمي درباره سينماي كمدي قبل از انقلاب هم صحبت كنيم، در آن زمان اين نوع فيلمها چه خصوصيات بارزي داشتند؟
اولين توليدات سينمايي ايران، با نمونههاي كمدي رقم خورد: آبي و رابي، حاجي آقا آكتور سينما و واريته بهاري. اين نمونههاي اوليه موقعيتهاي سادهاي را براي خنداندن تماشاگر در نظر گرفته بودند؛ چيزهايي مانند عوضي گرفتن پرهاي ريختهشده از بالش با بارش برف و در پي آن چتر گرفتن بر سر. اين رويكرد تا حد زيادي كپيبرداري از مصداقهاي خارجي بود؛ كما اينكه آبي و رابي اصلا از فيلم دانماركي پات و پاتاشون گرتهبرداري شده است. ماجرا بعدا رنگ و بويي غليظتر گرفت و عنصر خنده نه تنها در فيلمهاي كمدي كه حتي در فيلمهايي متعلق به گونههاي ديگر هم جريان داشت و معمولا در كنار قهرمان داستان يك نوچه هم با تمهيداتي مانند لهجه يا اندام ويژه، مشغول لودهپراكنيهاي آنچناني بود. سينماي ايران تا دههها بعد از پيدايش، گرفتار ابتذالي بود كه در وجه كمدياش، با لودگي تعريف ميشد.
وضعيت فيلمهاي كمدي در جهان چطور است؟ در ديگر كشورها هم آيا وضعيت فيلمهاي كمدي رو به ركود است؟ هر از گاهي نمونههاي خوبي ميبينيم، موافقيد؟
در سينماي جهان هم كه اتفاقا باز با الگوهاي كمدي در سينماي صامت آغاز شد و نمونههاي درخشان آن در سينماي چاپلين و لويد و لندر و كيتون همچنان خندهآور است، روند اين ژانر اوضاع رو به بهبود ندارد و تنزل شديد بر آن چيره است. هر ازگاهي با فيلمهاي برادران كوئن، مارتين مكدونا و وودي آلن البته كمي تا قسمتي اوضاع متفاوت ميشود و پديدههايي غافلگيركننده مانند كودا هم كه دو سال قبل اسكار بهترين فيلم را گرفت، بر اين تفاوت ميافزايند، اما در روند كلي، آنجا هم لودگي بيداد ميكند و از شوخيهاي كلامي يا بصري مهوع جنسي تا بذلهگوييهاي دلقكمابانه و شكلك درآوردن، نام كمدي به خود گرفته است.
اينجا با دو پرسش روبه رو هستيم؛ اول اينكه چرا سينماي ايران نتوانست تجربه خوب كمديهاي دهه شصت را تكرار كند البته تك و توك فيلمهاي خوبي اين وسط بودند اما در يادها نميمانند، مثل ورود آقايان ممنوع...
كميت سينماي كمدي ايران با وقوع انقلاب با وقفه مواجه شد كه بحث جنگ تحميلي نيز دامنههاي آن را محدودتر كرد؛ اگرچه در همين دوران نمونههاي مثالزدني و باكيفيتي مانند خانه آقاي حقدوست، اجارهنشينها، مردي كه زياد ميدانست، تحفهها و اتوبوس ساخته شد. بعد از پايان جنگ رفتهرفته جريان كمدي دوباره احيا شد، منتها با رويكردي احتياطآميز كه بار بيشترش هم روي آثار شاد كودكانه استوار بود. در نيمه دهه هفتاد، براي اولينبار موج طنزهاي سياسي روي پرده سينما به راه افتاد: مرد عوضي، موميايي ۳، بوي خوش زندگي، نان و عشق و موتور هزار و... و فراتر از آن طنزهايي كه ناظر به نقدهاي اجتماعي مبتني بر رياكاري مذهبي و رانتهاي صادره از حوزه قدرت بود. اما از اواسط دهه ۱۳۸۰ پيشموج جديدي بر اين روند افزوده شد كه حاكي از روندي رو به انحطاط بود. اگر از برخي موفقيتهاي مقطعي و فردي مانند دايره زنگي صرفنظر كنيم، اين دوران را بايد دوران بازگشت به فيلمفارسي ناميد، چراكه مجددا كمديهاي سخيف به شكلي انبوه روانه بازار اكران ميشد. عمده فيلمهاي كمدي، حالا ديگر بر نوعي لودگي استوار بود كه از دمدستترين و پيشپاافتادهترين ابزار براي خنداندن مخاطب بهره ميبرد و در اين مسير حتي گاه با حوزههايي شوخي ميشد كه به نظر ميرسد تا قبل از اين جزو خطوط قرمز شرعي و مذهبي است. حالا ديگر به جاي كودكانهها و اجتماعيات و سياسيات و حتي موقعيتهاي خانوادگي، با باد معده و استفراغ و اشارات صريح به اسافل اعضا و كاركردهايشان و دشنامهاي چارواداري و قر كمر و جوكهاي اساماسي و... قرار بود تماشاگر بخندد و اوج اين روند در پروژه اخراجيها بود و طرفه آنكه اين فيلم، مورد حمايت گسترده محافل رسمي نيز واقع شد. به همين، اقتباسهاي روزافزون از فيلمفارسيهاي شاخص را هم بيفزاييد. اين روند از آن مقطع تا به حال همچنان سينماي كمدي را تسخير كرده است.
و پرسش دوم اينكه به نظر شما چرا ژانر كمدي در ايران مثل قديم جريانساز نميشود؟
سينماي كمدي ايران به جز لايههاي لودهوارش، معمولا جريانساز نبوده. واقعا چند فيلم كمدي در تاريخ سينماي ايران ميتوان نام برد كه ارزش نسبي سينمايي داشته باشند و در عين حال جريانساز هم بوده باشند؟ نهايتا ۲۰ فيلم خوب كمدي در كل سينماي ايران ممكن است داشته باشيم كه هيچيك هم به آن معني كه الگو براي ساخت فيلمهاي بعدي باشند، نبودهاند.
درحالي كه بزرگترين فيلمسازان جهان كمديكار بودند و وقتي به پيشينه سينماي كمدي در ايران نگاه ميكنيم كارگردانان شاخصي در اين حوزه كار كردند حتي ناصر تقوايي هم در اين حوزه كار كرده (اي ايران)، اما در دهههاي اخير آنقدر كمدي ايراني دستماليشده و سخيف شدهاند كه فيلمسازهاي ايراني بعضا خجالت ميكشند سراغ اين گونه سينمايي بروند. نظر شما چيست؟
يكي از ريشههاي وضع موجود را ميتوان در منفعتانگاري فارغ از كيفيت بسياري از تهيهكنندگان سينما در موقعيت كنوني دانست. سالهاست كه بحران مخاطب تبديل به يكي از معضلات جدي اكران در سينماي ايران شده و در اين باره احتمالا اساسيترين راه نزد سازندگان و تهيهكنندگان اين جور فيلمها، آن بوده است كه رونق بخشيدن به بازار سادهپسندي ميتواند فروش كم فيلمها و عدم استقبال مخاطب از سينما را جبران كند. از همين رو با بهرهگيري از موضوعات پيشپاافتاده خانوادگي مانند ازدواج و طلاق و حسادت هووها به يكديگر يا مايههاي نازلي مانند انداختن قهرمان داستان در حوض و با زيرشلواري راه رفتن و ديالوگپردازيهاي سخيف كه معمولا هم ايهامي دال بر معاني كنايي جنسي داشت، تلاش شد تا پاي تماشاگر گريزان از سينما، به اين بهانه هم كه شده، دوباره به سينما باز شود. آنچه سياستگذاران اين موقعيت از آن غافل بودند، اين بود كه به جاي راهحل اساسي براي معضل اكران، دست به دامان سهلالوصولترين راهكار شدند و غافل از ريشههاي بنيادين زدگي تماشاگر از سينما كه در مصداقهايي مثل سالنهاي نامناسب نمايش، ضعف فيلمها، بيتناسبيشان با رويه و حال و هواي روز، سانسور، تنبلي فيلمنامهنويسان و فيلمسازان در استخراج موضوعات نوين از متن و بطن زندگي مردم و... جريان داشت، لايههايي سطحي را صرفا ديدند و رويش انگشت تاكيد گذاشتند. در كنار اين موضوع البته رسانههاي جايگزين مثل شبكههاي خانگي و ماهواره و... هم مزيد بر علت شده بود تا مخاطب قيد رفتن به سينما را بزند و حالا سينماگران درصدد بودند تا با احياي بخش نازل همين رسانهها در سينما، مثلا جبران مافات كنند. اما دريغ كه اين راهحل، نه تنها تغيير محسوسي در كليت بحران مزبور ايجاد نكرد كه موجبات تنزل شديد و رو به انحطاط ذائقه هنري و سينمايي تماشاگران را نيز فراهم ساخت.
بحثي هم كه وجود دارد بعضا در نظرسنجيها وقتي نظر مخاطبان را پرسوجو ميكنيم آنها هم از تماشاي اين نوع فيلمهاي كمدي ناراضياند اما ناچارند براي لحظاتي كه از زندگي فارغ شوند براي اين نوع فيلمها هزينه كنند، چرا؟
روانشناسان در مزيت خنده و خنديدن و خنداندن بسيار گفتهاند. طبق نظر روانشناسان اجتماعي، خنده (فارغ از گونههاي خاصش مثل استهزا) ميتواند در افزايش همبستگي و صميميت اعضاي جامعه موثر باشد و بسياري از تنشهاي موجود بين اعضاي جامعه را كاهش دهد. آيا ساخت فيلمهاي كمدي در شكل توليد انبوه در سالهاي اخير مبتني بر اين اصل بوده است؟ سالها پيش مرحوم يدالله صمدي در فيلم معجزه خنده، داستاني را روايت كرد كه پزشكي در يك آسايشگاه رواني براي مداواي بيماران افسرده خود، از تكنيك خندهدرماني استفاده كرد و به موازاتش عشق به همنوع را هم در روحيه بيماران تزريق كرد و به نتايج مثبتي رسيد. بله... با خنده ميتوان دردها را فراموش كرد، اما آنچه به عنوان كاركرد اين فيلمها در عصر حاضر در ذهن بيشتر تداعي ميشود، نه فراموشي دردها كه گويي يك جور خودفراموشي نزديك به الينه شدن است؛ خندهاي از سر ناآگاهي و نه خندهاي ناشي از تدبر و تفكر. ديگر آنكه مدتهاست كه در جامعه ما گفتمانها و ادبيات و كنشها رو به عوامانگي برده است. انگار هر چه سادهتر و بلكه سادهانگارانهتر و حتي ابلهانه سخن برانيم، فضيلتي بيشتر دارد. نيازي به فكت آوردن از مصداقها نيست. كافي است با مطالعه چند سخنراني يا چند ايده اجتماعي از جانب برخي صاحبان منصب و صدارت، بر اين نكته واقف آييم. طبيعي است كه سينما نيز به عنوان جزئي از پديدههاي اجتماعي و رسانهاي، خالي از اين جريان نيست. عوامگرايي اكنون در سينما جاي نخبهگرايي را گرفته است و فارغ از اينكه بر سر ذائقه هنري و زيباييشناسانه تماشاگر چه ميآيد، ارزش يك فيلم، همپاي تعداد و ارزش ريالي بليتهاي فروختهشده در نظر گرفته ميشود. به عبارت ديگر اين اوضاع، نه از سر صرفا سودخواهي و نه به قصد نشاطآفريني، بلكه خود معلولي است كه در بستر فرهنگ و گفتمان عوامانگي پرورش مييابد. اين روند البته قطعا شاديهايي آني و نازل در تماشاگر سينما خلق خواهد كرد؛ اما با تهي ساختن ذهن او از تدبر و تامل و ارج نهادن به هرچه سادهتر انديشيدن. سينماي كمدي ايران اكنون آينهاي در مقابل هژموني فرهنگي و گفتماني و گفتارياي است كه سيطره خود را روي ساحتهاي مختلف اجتماع افكنده و انگار به جاي تسكين موقت درد، در پي رواج نوعي بيتفاوتي به دنياي پيرامون است؛ همان كه فردين گنج قارون با آواز و چهچهه شعارش را ميداد: بزن بر طبل بيعاري كه آنهم عالمي دارد...
چه كار بايد كرد از اين پتانسيل موجود در فيلمهاي كمدي بهره برد؟
الان وخامت اوضاع سينمايي، فراتر از ژانر كمدي است. در نبود جريانهاي سينمايي مستقل قوي، قاعدتا دو نوع سينما پر و بال ميگيرد: يكي سينماي فرمايشي كه در شكل عادي، عاري از استقبال مخاطب است و ديگري سينماي لوده كه اگر هم استقبالي داشته باشد، عاري از تاثير فرهنگي مناسب است. براي احياي سينماي ايران، اعم از كمدي و غيركمدي، نياز به پوستاندازي جدي در ساختار و سياستگذاري است كه اين نيز خود تابعي است از متغيرهاي جديتر در عرصه كلان اجتماعي و سياسي كشور.
يكي از ريشههاي وضع موجود را ميتوان در منفعتانگاري فارغ از كيفيت بسياري از تهيهكنندگان سينما در موقعيت كنوني دانست. سالهاست كه بحران مخاطب تبديل به يكي از معضلات جدي اكران در سينماي ايران شده و در اين باره احتمالا اساسيترين راه نزد سازندگان و تهيهكنندگان اين جور فيلمها، آن بوده كه رونق بخشيدن به بازار سادهپسندي ميتواند فروش كم فيلمها و عدم استقبال مخاطب از سينما را جبران كند. از همين رو با بهرهگيري از موضوعات پيشپاافتاده خانوادگي مانند ازدواج و طلاق و حسادت هووها به يكديگر يا مايههاي نازلي مانند انداختن قهرمان داستان در حوض و با زيرشلواري راه رفتن و ديالوگپردازيهاي سخيف كه معمولا هم ايهامي دال بر معاني كنايي جنسي داشت، تلاش شد تا پاي تماشاگر گريزان از سينما، به اين بهانه هم كه شده، دوباره به سينما باز شود.