احمقهاي دوستداشتني
حسن لطفي
كورت ونه گات معروف و خالق رمانهاي سلاخ خانه شماره پنج، گهواره گربه و... رمان اسلپ استك يا تنهايي هرگز را به خاطره آرتور استني جفرسون (استنلي لورل) و نورول هاردي (اليور هاردي) تقديم كرده و از آنها به عنوان فرشتگان زمانهاش ياد كرده است. بعد هم در مقدمهاي درباره اين دو نوشته است: به نظر من شوخي اصلي لورل و هاردي اين بود كه آنها در هر آزمايشي نهايت سعي خود را ميكردند. آنها هرگز از معامله صادقانه با سرنوشتشان باز نماندند و از اين نظر به شكل دردناكي دوستداشتني و بامزه بودند. در اينكه كورت ونه گات يا به بيان فتاح محمدي مترجم رمان اسلپ استك كرت وانه گت، لورل و هاردي را از درون فيلمهايشان شناخته و كاري به زندگي شخصي بيرون از پردهشان نداشته شكي نيست. (حداقل من شكي ندارم!) خيلي از بازيگران در ذهن تماشاگران و دوستدارانشان با تكرار نقشها هويت پيدا ميكنند. شايد به خاطر همين است كه برخوردهاي معمولي از قهرمانان روي پرده سينما، براي برخي از خورههاي فيلم پذيرفتني نيست. كوچكترين عكسالعمل خلاف نقشهايي كه از او ديدهاند را بر نميتابند و در رفتارهايش پي خصوصياتي هستند كه از داخل فيلم وارد ذهن آنها شده است. البته در اينكه انتخاب يا ديدن اين خصوصيات وابسته به سليقه و نگاه بينندههاي مختلف است، شكي نيست. حقيقتش را بخواهيد تا وقتي كتاب اسلپ استك ونه گات را نخوانده بودم به ذهنم هم خطور نميكرد كه لورل با آن لبخند خاص وهاردی با آن هيكل گرد و قلمبهاش فرشتگان زمانه يك نويسنده نسبتا بدبين باشند. اما بعد كه نظر ونه گات را دانستم با كمي دقت متوجه خصوصيات منحصر به فرد اين دو نفر شدم و باور كردم كه احمقهاي دوستداشتني مثل لورل و هاردي هم ميتوانند فرشتگاني باشند كه به آدمها لبخند هديه ميكنند. لبخندي كه سالهاي زياد توليد و بازتوليد ميشود. براي درك ماندگاري لورل و هاردي و خندهاي كه از نسلهاي مختلف گرفتهاند نياز به بررسي دقيقتر و مبسوطتري است اما در اين نوشته كوتاه هم ميشود به اشكها و لبخندها، بزن و بكوب، حماقتهاي ديوانهكننده و صداقتهاي دوستداشتني اشاره كرد كه لورل و هاردي به تاريخ سينما و بينندگانش هديه كردهاند. راستي تا فراموش نكردهام بگويم لورل متولد شانزدهم ژوئن هزار و هشتصد و نود است و اگر در بيست و سوم فوريه هزار و نهصد و شصت و پنج از دنيا نرفته بود، ميتوانست بيست و ششم همين ماه شمعهاي يكصد و سي و سه سالگياش را فوت كند.