نمك پاشيدن بر زخم
عباس عبدي
درباره اظهارات برخي از ائمه جمعه چه موضعي ميتوان گرفت؟ موضع صادقانه نقد و رد آنهاست و اگر بخواهيم عليه ارزشهاي ديني تبليغ كنيم، بهطور قطع بايد از چنين اظهاراتي استقبال كرد، زيرا هيچچيز به اندازه اين سخنان، مردم را نسبت به گويندگان و موضوعات يا نهادهاي مورد دفاع آنان بدبين نميكند. تعجب از اين است كه طرفداران حكومت و كساني كه خواهان ارتقاي جايگاه روحانيت و دين هستند، چرا در برابر اينها سكوت ميكنند؟ بعضا شك ميكنيم كه شايد آنان هم خواهان همين نتيجه هستند، بگذريم. به اين سخنان آقاي علمالهدي امام جمعه مشهد توجه كنيم: «متاسفانه در برخي از خانوادهها اين رويه نادرست وجود دارد كه بهمحض اينكه بر حقوق افزوده ميشود يا درآمد بالاتر ميرود، سطح هزينه نيز بلافاصله به همان نسبت افزايش پيدا ميكند. اين بزرگترين عامل از بين برنده معيشت خانواده است. اين مساله مصرف و هزينه از جمله اركان مهمي است كه خانوادهها بايد مدنظر قرار بدهند.» نمونه ديگر سخنان آقاي مصباحيمقدم است كه در مقايسه ايران و چين و در توجيه عقب ماندگي ايران گفتهاند: «آن جمعيت (جمعيت چين) قانع است، جمعيتي كه به دو يا يك وعده غذا در شبانه روز اكتفا ميكند. اين فرهنگ كاملا متفاوتي است.» در گذشته خيلي مرسوم بود كه تا كسي حرفي از دين و فقه ميزد كه به مذاق برخي خوشايند نبود، فوري مدعي ميشدند كه اين در حوزه تخصصي شما نيست، بايد درس حوزوي خوانده باشيد. فارغ از بياعتباري اين ادعا، كمكم چنان حوزه صلاحيت خود را بسط دادند كه براي علم پزشكي هم شاخ و شانه ميكشند و حكيم اسلامي و طب اسلامي راه انداخته و البته درآمد خوبي هم دارند و در دولت جديد هم ارج و قرب بيشتري پيدا كردهاند. صلاحيت دخالت آنان در حوزههاي روانشناسي و سياست و تاريخ و جامعهشناسي و اقتصاد و... كه جاي بحث و چون و چرا ندارد. در اين ميان جالبترين آن، مداخلات و توصيههاي آنان در حوزه اقتصاد است ولي توجه ندارند كه اينجا ديگر مجالي نيست كه هر حرفي را بتوان زد و مردم از كنارش بگذرند، مثل آن اظهارنظر عجيبي كه وقوع زلزله را به عرياني خانمها ربط دادند.
اينجا به جيب مردم ربط دارد كه از رگ گردن براي حيات آنان ملموستر است. روحانيت كه روزگاري مرجع دردهاي مردم بود، امروز كارش به جايي رسيده كه از منبر نماز جمعه، سعي در توجيه نادرست و وارونه مردم به تمكين در برابر مشكلات ميكند. تا اينجا را هم شايد بشود ناديده گرفت، ولي هنگامي كه اين توجيه حالت نمك پاشيدن بر زخم پيدا ميكند، قابل تحمل نخواهد بود. مساله اين است كه نه تنها افزايش حقوقي وجود ندارد بلكه شاهد كاهش آن هستيم. در شرايط تورمي اين كاهش حقوق و دستمزد است كه از طريق افزايش نقدينگي و به صورت غير شرعي و غيرقانوني از جيب مردم برداشته ميشود و به خواص تعلق ميگيرد. تورم در سال ۱۴۰۱، حدود ۴۸ درصد است، يعني اگر افزايش حقوق در سال ۱۴۰۲، برابر ۴۸ درصد باشد تازه ميتوانند مثل سال ۱۴۰۱ زندگي كنند. البته فراموش نشود، تورم سالانه براي طبقات پايين و مزد و حقوقبگير به ۵۵ تا ۶۰ درصد هم ميرسد. مردم سال گذشته را با هر بدبختي بود سر كردهاند، امسال بايد حداقل ۵۵ درصد به حقوقشان اضافه شود تا بتوانند مثل سال گذشته و نه بهتر از آن زندگي كنند، در حالي كه در بهترين حالت ۲۷ درصد، يعني نصف اين رقم به حقوق آنان اضافه شده است. به تعبير دقيقتر بايد بگوييم در سال جاري بيش از اين مقدار از حقوق و دستمزد آنان نسبت به سال ۱۴۰۱ كم شده است و بايد سطح زندگي خود را به اندازه اين مقدار تنزل دهند. آيا فهم و درك مسالهاي به اين سادگي آن اندازه سخت است كه اظهارات غيرمنطبق با واقعيت را بيان ميكنيد؟ بعيد است كه ندانيد. يا در مورد مردم چين آيا نميدانند كه بهبود وضع چين محصول اصلاح سياست خارجي و اقتصادي است و ربطي به ادعاي دو وعده غذا خوردن ندارد؟ گزارش هيات مجمع تشخيص مصلحت به چين را منتشر كنيد كه چينيها چه ميگفتند؟ بهعلاوه آقايان خودشان چند وعده غذا ميخورند كه اين توصيهها را ميكنند؟
اين اظهارات و مواضع بيانگر چيست؟ اينكه پشت صحنه و نيز چنته آقايان خالي است و هيچچيزي براي بيان و عرضه وجود ندارد. اين يك قاعده كلي است كه هر نيروي سياسي فارغ از جهتگيريهاي آن، اگر نتواند يك گزاره منطقي و قابل فهم ارايه كند، سرنوشت خود را با شكست قطعي پيوند زده است. به نظر ميرسد كه مهمتر از سخنان مزبور، سكوت ساختار سياسي در برابر اين اظهارات و ناتواني در انجام تغييرات است. شايد همه ميدانند كه كفگير به ته ديگ خورده است. در هر حال نمك به زخم مردم نپاشيد. اگر نميتوانيد يا نميخواهيد باري را از دوش مردم برداريد حداقل بار بيشتري بر بارگران آنان اضافه نكنيد.