عباس ملكي، استاد سياستگذاري انرژي در گفتوگو با «اعتماد»:
جنگ اوكراين باعث از پرده بيرون افتادن اقتدارگرايي در روسيه شد
شورش اخير در روسيه ناشي از رقابتهاي داخلي بين نهادهاي نظامي بود
شهاب شهسواري
از جمعه شب كه يوگني پريگوژين، رهبر گروه شبهنظامي واگنر اعلام كرد به دليل كشته شدن عدهاي از نيروهاي گروه پيمانكاري نظامي خصوصي واگنر نيروهايش را به سمت مسكو روانه ميكند تا فرماندهان فاسد در پايتخت روسيه را از مقامشان پايين بكشد، روسيه ۲۴ ساعت توفاني پشت سر گذاشت. نهايتا شورش گروه واگنر با ميانجيگري رييسجمهور بلاروس و متحد نزديك ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه پايان گرفت، اما اين وقايع بدون ترديد نتايج بلندمدتي در سياست روسيه برجاي خواهد گذاشت. براي بررسي عوامل اين شورش و نتايج بلندمدت آن در شرايط سياسي و اجتماعي روسيه با عباس ملكي، استاد سياستگذاري انرژي دانشگاه شريف گفتوگو كرديم. ملكي معتقد است كه شيوه حكومت فردگرايانه و متمركز پوتين در درازمدت پايدار نيست و جنگ اوكراين به تدريج آسيبهاي خود را در جامعه روسيه نشان ميدهد. اين استاد دانشگاه معتقد است كه تحولات اخير در روسيه يك شورش واقعي بود كه هر چند عامل آن رقابتهاي ميان نهادهاي نظامي در اين كشور بود، اما آثار بلندمدتي در جامعه روسيه به جا ميگذارد. در ادامه متن كامل گفتوگوي «اعتماد» را با عباس ملكي، استاد سياستگذاري انرژي در دانشگاه شريف مطالعه ميكنيد.
عامل اصلي اتفاقهايي كه جمعه شب و شنبه در روسيه افتاد، به اعتقاد شما چه بود؟
رفتار ولاديمير پوتين را از ابتداي ورودش به كرملين از سال ۲۰۰۰ تاكنون ميتوان به دو بخش مشخص تقسيم كرد. بخش نخست از ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۴ كه ايشان رييسجمهور و در يك دوره هم نخست وزير بودند، در اين دوره با توجه به اتفاقهايي كه در دوره بوريس يلتسين رخ داده بود و جمهوري فدراتيو روسيه به شدت ضعيف شده بود، با حراج ثروت و منابع خدادادي، داراييهاي روسيه توسط گروه انداكي از اليگارشي حاكم به غارت رفته بود. پوتين توانست در ۱۴ سال نخست حكومتش وضعيت را مديريت بكند و ثروتهاي از دست رفته را پس بگيرد، مالياتها را برقرار كند و افرادي مانند ميخاييل خودروكفسكي، بوريس برزوفسكي و ولاديمير گوزينسكي را سر جاي خودشان بنشاند يا بازداشت و محاكمه كند. همانطور كه نمودارهاي اقتصادي روسيه از سال ۱۹۹۲ تا سال ۲۰۱۴ نشان ميدهد، توليد ناخالص داخلي اين كشور از سال ۲۰۰۰ به بعد به تدريج رشد خود را تقويت كرد، تا آنجا كه در نيمههاي دهه دوم قرن ۲۱ روبل روسيه به يكي از قدرتمندترين ارزهاي جهان تبديل شد و روسيه توانست تا حدود زيادي ثبات اقتصادي، مالي و سياسي پيدا كند. سال ۲۰۱۴ با نخستين اقدام نظامي روسيه عليه اوكراين و اشغال و ضميمهسازي شبهجزيره كريمه، رشد و توسعه اقتصاد روسيه با مشكل مواجه شد. وقتي يك كشور وارد جنگ با نيروي خارجي ميشود، طبيعتا حكومت اقدام به محدود كردن آزاديهاي اجتماعي و سياسي ميكند، براي رسانهها قوانين جديدي وضع ميشود و آزاديهاي فردي تحت تاثير جريان كلي جنگ و ميهنپرستي افراطي با هدف رسيدن به هدف و پيروزي عليه دشمن خارجي قرار ميگيرد. اين دوره را ميتوان دوره دوم حكومت پوتين در روسيه دانست. برخي آمار و دادهها نشان ميدهد كه وضعيت اقتصادي روسيه رو به افول گذاشت، اما در عين حال تحريمهاي ناشي از تجاوز نظامي نخست عليه اوكراين، باعث زمينگير شدن و سقوط اقتصاد روسيه نشد و مسكو توانست با توجه به بالا بودن قيمت نفت و به تبع آن بالا بودن قيمت گاز طبيعي، بر تحريمها فائق بيايد و همچنان سطح رفاه اجتماعي و رشد اقتصادي را تا حدودي حفظ كند. روسيه بين سالهاي ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۲ توانست باز هم خودش را جمع كند و با آزاد شدن برخي داراييهايي كه در نتيجه تحريمهاي سال ۲۰۱۴ مسدود شده بودند، وضعيت اقتصادي را تا حدودي با ثبات نگه دارد. وقتي به سال ۲۰۲۲ رسيديم، حمله وسيع و سراسري روسيه عليه اوكراين روز ۲۴ فوريه آغاز شد. اين بار تتمه آزاديهاي باقيمانده فردي، اجتماعي، فعاليتهاي مدني و اقتصاد بازار آزاد كاملا از بين رفت و تحت تاثير جنگ تمام عيار عليه اوكراين قرار گرفت. بسيج عمومي براي پيروزي در جنگ عليه اوكراين باعث شد كه نوعي دولت اقتدارگرا در روسيه از پرده بيرون بيفتد. مجموعه اين تحولات، يعني سلب آزاديهاي طبقههاي اجتماعي به نفع نيروهاي مسلح و سرويسهاي امنيتي، آثار جبرانناپذيري در وضعيت سياسي و اجتماعي كشور برجاي ميگذارد. به صورت اخص در روسيه شاهد هستيم كه علاوه بر نيروهاي مسلح متعارف، شركتها و نهادهاي خصوصي و وابسته به افراد با نفوذ وجود دارند كه در فعاليتهاي نظامي و امنيتي مشاركت دارند. آنچه در روزهاي گذشته در روسيه اتفاق افتاد، نتيجه رقابتي بين نهادهاي نظامي و امنيتي بود كه برخلاف اغلب كشورهاي جهان، بخش نظامي و امنيتي در روسيه فقط به نيروهاي مسلحي كه رسما تحت استخدام دولت و حكومت هستند، خلاصه نميشود و شاهد بوديم كه يك بنگاه نظامي خصوصي، عليه فرماندهان حكومتي نظامي شورش كرد. البته در اوكراين هم حضور گروههاي خصوصي و پيمانكاري در جنگ به شكل گستردهاي مشهود است.
به صورت خلاصه برداشت من اين بود كه شما معتقديد اقدامهاي بنيانگذار گروه واگنر، تلاش براي كودتا و سرنگوني حكومت ولاديمير پوتين نبود؟
نه! به نظر من اين اتفاقها نتيجه رقابتهايي بود كه يك گروه از پيمانكاران خصوصي نظامي، يعني گروه واگنر، عليه بخش رسمي نيروهاي مسلح و نهادي كه زيرنظر رييس ستاد نيروهاي مسلح روسيه و وزير دفاع اداره ميشدند، وجود داشت و اين دو بخش از نيروهاي مسلح روسيه با يكديگر درگير شدند.
اتفاقهايي كه روزهاي جمعه و شنبه رخ داد، چه چيزي را در مورد وضعيت سياسي و اجتماعي روسيه به ما نشان ميدهد؟ شما فرموديد كه اين رويدادها نتيجه رقابتهايي درون نهادهاي نظامي بود. آيا در كنار اين، بر اثر جنگ ما شاهد شكافهايي درون اجتماع روسيه هم هستيم يا اين رويدادها فقط به نهادهاي نظامي خلاصه ميشود؟
اين وقايع در حوزه نظامي رخ داد، اما بدون ترديد داراي پيامدهاي اجتماعي وسيعتري خواهد بود. به گمان من جنگ اوكراين، داراي معناي خاصي براي مردم روسيه نيست. البته نبايد فراموش كرد كه به لحاظ ميهنپرستي، مليگرايي و علاقه به كشور، اگر در شرايط كنوني از شهروندان روسيه نظرخواهي كنيم، آنها بيش از گذشته به پوتين علاقهمندند. اما يك ناظر بيروني به سادگي ميتواند مشاهده كند كه اين جنگ دستاورد خاصي براي مردم روسيه در پي ندارد و روسيه به هر شكلي كه از اين جنگ بيرون بيايد، چه شكست خورده و چه با تصرف سرزمينهاي اوكراين، نهايتا اين جنگ به ضرر مردم روسيه و آسيبزننده به آينده جامعه روسيه است.
اين اتفاقها بعد از ۲۳ سال حكومت مستمر، نشان داد كه ولاديمير پوتين كاملا بر اوضاع مسلط نيست و شايد بتوان اين وقايع را نوعي آبروريزي براي حكومت مركزي تلقي كرد. اين رويدادها در آينده حكومت او چه تاثيري خواهد گذاشت؟
اين يك بحث كلاسيك در علوم سياسي است كه حاكميت يا ميتواند با تكيه بر قدرت مردم امور را پيش ببرد يا با تكيه بر قدرت فرد و نزديكانش. براي نمونه نخست ميتوان شيوه حاكميت در هندوستان را مثال زد كه در شرايط ايدهآل احزاب و نيروهاي سياسي و اجتماعي در اين كشور به نوعي با مشاركت با يكديگر كار را پيش ميبرند و حاكميت در هند خيلي به شخص رهبر حزب حاكم و نقش كاريزماتيك او بستگي ندارد. اينكه گفتم به اين معنا نيست كه دولتي كه اكنون در هندوستان قدرت را در اختيار دارد در تمامي رفتارهايش درست عمل ميكند، به ويژه در دولت كنوني شاهد مشكلات گستردهاي براي اقليتهاي هند به خصوص مسلمانان ايجاد شده است. اما در هر صورت در هندوستان گردش نخبگان و جابهجايي سياستمداران درون حزب و درون دولت دايما انجام ميشود. نمونه دوم شرايط دولتي است كه مجموعه حاكميت فقط در اختيار چند نفر باشد و آنها چه به صورت فردي يا به صورت گروهي بين خودشان مسووليتها را تقسيم كنند. چنين شرايطي را ميتوان در چين و حزب كمونيست حاكم ديد. طبيعي است كه در درازمدت گروه نخبه متمركز كه همه مسووليتهاي سطح بالاي جامعه را در اختيار دارند، به مشكلاتي بر ميخورند. از جمله اين مشكلات ميتوان به فساد اشاره كرد، رفتوآمد افراد از درهاي پنهاني پشت ساختار قدرت كه براي مردم عيان نيست. اگر هيچ يك از مشكلات ناشي از فساد و انحصار قدرت هم باعث تضعيف و افول اين شكل حكومتها نشود، عاقبت مسوولان انگشتشمار چنين حكومتهايي به صورت طبيعي و خواه ناخواه پير و به مرگ نزديك ميشوند. اين نوع حكومتها خواه ناخواه دچار مشكلات متعددي ميشوند.
اگر مورد ويژه روسيه را بخواهيم در همين چارچوب ارزيابي كنيم، گرچه در روسيه حزب كمونيست حاكم نيست، اما وقتي دقت ميكنيم، مشاهده ميشود كه جريان قدرت در دست تعداد انگشتشماري از افراد قدرتمند متمركز است و تصميمگيري نهايي توسط يك نفر، همان نسخهبرداري از حزب كمونيست است كه قدرت در كميته دايمي پليتبرو (دفتر سياسي) خلاصه ميشود و آخرين نقطه كه همه مسائل به آن ارجاع ميشود رييس كميسيون نظامي حزب است. در روسيه اين قدرت در دستان رييسجمهور است كه در ۲۳ سال گذشته، انحصارا در اختيار ولاديمير پوتين بود.
فكر ميكنيد در اتفاقهايي كه در روسيه افتاد تا چه اندازه ميتوان ردپاي غرب و امريكا را مشاهده كرد؟
بعد از حمله روسيه به اوكراين، قابل كتمان نيست كه بخش رسانهاي و جريان شبكههاي اجتماعي در غرب به شدت عليه روسيه فعال شده است. سرمايهگذاري بزرگ و بودجههاي عظيمي صرف پيدا كردن راههايي براي نفوذ به جامعه روسيه، مردم اوكراين و بازنمايي اين جنگ براي ديگر كشورها در رسانهها و شبكههاي اجتماعي از سوي غرب انجام شده است. در عين حال نبايد فراموش كرد كه علت و عامل اصلي اين سرمايهگذاري توسط غرب، تصميم اشتباه روسيه در تجاوز نظامي به اوكراين بود. بيترديد جنگ رسانهاي و سايبري غرب عليه روسيه، جنگي تمامعيار، وسيع و تخصصي است. هر كسي ممكن است اين واقعيت را به نفع خودش صورتبندي كند، عدهاي بگويند كه همه تقصير بر گردن غرب است و روسيه بيگناه و مظلوم است و در برابر عدهاي ديگر ميگويند كه روسيه بود كه شروعكننده بود و به اوكراين حمله كرد و در پي اين اقدام ماشين تبليغاتي غرب فعال شد. صورتبندي سومي هم وجود دارد كه وقايع كنوني را در زمينه تاريخ ارزيابي ميكند. از سال ۱۹۸۸ و در پي وقايع چكسلواكي كه منجر به فروپاشي ديوار برلين شد، از همان زمان غرب تمركز ويژهاي بر مردم اوكراين داشت و تلاش ميكرد كه اين كشور را در كنار مرزهاي روسيه به اردوگاه غرب بكشاند. اما در همين زمينه تاريخي هم اگر نگاه كنيم، اگر روسيه تصميم نميگرفت كه اقدام نظامي عليه اوكراين انجام دهد، تلاشهاي غرب در سطح رسانهاي و تبليغاتي باقي ميماند و تا اين حد تاثيرات وسيعي برجاي نميگذاشت.
ما در رسانههاي روس نشانهاي از انتساب وقايع جاري به غرب نديديم و حتي پوتين هم كه دايما غرب را به دليل جنگ اوكراين مقصر ميداند، در سخنراني صبح شنبهاش مدعي دخالت غرب در وقايع جمعه و شنبه نشد. اما در برابر در تهران به ويژه در رسانههايي كه منتسب به حاكميت هستند، مرتبا تبليغ ميشود كه غرب و ناتو عامل شورش واگنر در روسيه بودند. فكر ميكنيد چرا چنين تصويري از تحولات روسيه در ايران وجود دارد؟
اجازه بدهيد اين موضوع را هم در بستر تاريخي نگاه كنيم. روابط امروز تهران را با مسكو ميتوان همسطح روابط استراتژيك ارزيابي كرد. در گذشته روابط تهران و مسكو همواره آغشته به بياعتمادي و حتي خصومت بود، چه در دوران روسيه تزاري، چه در دوره اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و چه در آغاز دوره جمهوري فدراتيو روسيه. تهران با تلاش و زحمات بسيار شرايطي ايجاد كرد كه در سالهاي اخير بين مسكو و تهران اعتماد برقرار شود. حالا كه اعتماد برقرار شده است و در سطوح مختلف روابط خوبي وجود دارد، بعضي ناظران ممكن است تصور كنند كه تهران در همه زمينهها با روسيه هماهنگ است. اما واقعيت اين است كه اينگونه نيست. مثلا در مساله حمله روسيه به اوكراين، در تهران رهبران ارشد نظام تاكيد كردند كه ايران با جنگ مخالف است. ايران بهرغم روابط همسطح و روابط استراتژيك با روسيه، همچنان استقلال عمل خودش را حفظ كرده است و حرف خودش را بيان ميكند. اما در داخل كشور عدهاي وجود دارند كه تصور ميكنند به دليل روابط نزديك تهران و مسكو بايد در همه جا و همه حالت به روسيه كمك كرد. به نظر من اين درك درستي از روابط دوجانبه نيست، درست است كه روابط تهران و مسكو حسنه است، اما اين دليل نميشود كه در همه زمينهها همفكر و همزبان باشيم، خيلي جاها هم اختلافنظر وجود دارد. من به عنوان فردي كه مسووليتي ندارم، ميتوانم بگويم كه يكي از اين اختلافنظرها اين است كه جنگ اوكراين يك جنگ بيهوده است.
در برخي رسانههاي غربي هم بعضي ادعاها مطرح شده كه ممكن است وقايع جمعه شب و شنبه در روسيه، يك بازي ساختگي براي فريب اوكراين در جنگ باشد. تئوريهاي توطئهاي وجود داشت كه ممكن است اين رويدادها نمايشي باشد براي پيشروي و در دام انداختن نيروهاي اوكرايني يا بعد از خروج پريگوژين از روسيه به مقصد بلاروس، گفته شد كه ممكن است واگنر قصد داشته باشد از خاك بلاروس عملياتي از شمال اوكراين براي تصرف كييف انجام دهد. فكر ميكنيد اين ادعاها چقدر صحت داشته باشد؟
همانطور كه گفتيد، اينها تئوري توطئه است و خيلي نميتوان روي آنها مانور داد، هر چند كه نميشود آنها را قاطعانه رد كرد. در دوران اتحاد جماهير شوروي، زماني كه من به مسكو سفر ميكردم، مقامهاي وقت ميگفتند كه پنج لايه سيستم امنيتي براي مسكو و كاخ كرملين به عنوان كانون رهبري اتحاد جماهير شوروي و كشورهاي عضو پيمان ورشو داريم. لايه نخست در مرزهاي بيروني متحدان مسكو از ديوار برلين گرفته تا مرزهاي شمالي ايران با جمهوريهاي آذربايجان و ارمنستان قرار داشت، لايه ديگري در داغستان و چچن و چند لايه ديگر تا به نزديكي مسكو ميرسيد. حالا در محيط امنيتي كه قطعا بخشي از چارچوبهاي دوران گذشته را حفظ كرده است، تصور كنيد كه خودروهاي نظامي و ادوات سنگين گروه واگنر، از مرزهاي اوكراين تا چهارمين لايه حفاظتي نزديك به كرملين عبور كردند و فقط يك مدار امنيتي ديگر بين آنها و مركز حكومت روسيه باقي مانده بود. هيچ حكومتي حاضر نيست چنين قماري را با ساختار امنيتي خودش انجام دهد. در نتيجه به اعتقاد من اتفاقهاي جمعه و شنبه يك بازي نبود و يك شورش واقعي بود.
در طول دو روز گذشته قياسهايي با وقايع مشابه تاريخي در روسيه انجام شد. از جمله عدهاي اتفاقهاي جمعه و شنبه را با كودتاي نافرجام گنادي يانايف، معاون وقت رييسجمهور شوروي در سال ۱۹۹۱ مقايسه كردند كه درست در دوره فروپاشي شوروي رخ داد و باعث تسريع در اين فرآيند شد. نكته عجيب براي شخص من اين بود كه ولاديمير پوتين، شرايط را با سال ۱۹۱۷ و دوران جنگ جهاني اول مقايسه كرد، شرايطي كه روسيه در وضعيت فاجعهبار اقتصادي و اجتماعي به سر ميبرد. پوتين گفت كه عدم اتحاد در كشور در آن دوران باعث شد كه پيروزي در جنگ جهاني اول از چنگ روسيه در بيايد. در آن دوران هم كودتاي نافرجام لاور كورنلوف باعث تسريع در فروپاشي حكومت موقت پس از انقلاب فوريه شد و فرآيند انتقال قدرت به بلشويكها را تسريع كرد. فكر ميكنيد اين قياسها تا چه اندازه درست باشد؟
هم ميشود از تاريخ درس گرفت و هم بايد بدانيم كه هيچوقت دو اتفاق تاريخي كاملا مشابه هم تكرار نميشوند. به نظرم ولاديمير پوتين به اين دليل به وضعيت ۱۹۱۷ اشاره كرد كه مايل بود، بگويد دولت فعلي روسيه استمرار روسيه بزرگ يا آن روسيهاي كه از هزار سال پيش تاسيس شد و ساختار اتحاد جماهير شوروي يك استثنا و ناهنجاري در تاريخ روسيه بود كه در طول آن فجايعي مانند دوران استالين يا وضعيت اقتصادي فجيع دهه ۱۹۸۰ ميلادي رخ داد...
ميفرماييد كه ولاديمير پوتين حكومت خودش را با حكومت امپراتوري روسيه مقايسه ميكند؟
بله! پوتين حكومت خودش را استمرار امپراتوري روسيه ميداند. براي اين هدف پوتين دو ابزار در نظر دارد، يكي نفت و گاز روسيه كه سرمايه عظيمي است كه روسيه در اين دوره در اختيار دارد، شايد در دوره تزاري اين ابزار نيروهاي نظامي روسيه و اشراف فئودال روسيه بودند. پوتين در رساله دكتراي خودش هم اين موضوع را با صراحت بيان ميكند كه منابع معدني روسيه است كه ميتواند روسيه را به عزت و شوكت گذشته بازگرداند. ابزار دوم سرزمينهاي اطراف روسيه هستند كه در اين كشور از آنها با عنوان «خارج نزديك» ياد ميشود. يعني كشورهايي كه در دوران روسيه تزاري عضوي از روسيه بودند مانند پنج كشور آسياي ميانه، سه كشور قفقاز جنوبي، سه كشور بالتيك و كشورهاي دنسيتريا از جمله اوكراين و مولداوي و ديگر كشورهاي اين منطقه، مولفه ديگر روسيه بزرگ مدنظر پوتين است. به نظر من پوتين به اين دليل به وقايع ۱۹۱۷ اشاره كرد كه قصد داشت تسلسل و زنجيره ناگسستني فره روس را نشان بدهد.
در مورد كودتاي ۱۹۹۱ شخص پوتين اشارهاي نكرد. اما ميدانيم كه معاون وقت رييسجمهور شوروي، به همراه وزراي دفاع و كشور عليه رييسجمهور وقت ميخاييل گورباچف كودتا كردند كه اين كودتا توسط بوريس يلتسين با پشتيباني گسترده كشورهاي غربي به ويژه بريتانيا ناكام ماند. هر دو واقعه تاريخي و رويدادهاي اخير در شورش واگنر مسائلي نبود كه از قبل دولت در جريان آنها قرار داشته باشد. اينها مسائلي است كه از پوياييها و ديناميكهاي اجتماعي نشات ميگيرد و هر دولتي بايد براي جلوگيري از وقوع آنها به صورت پيوسته با دقت سيگنالهاي اجتماعي را رصد كند. هر دولتي بايد حواسش به سيگنالهاي ضعيف باشد. سيگنالهاي ضعيف، سيگنالها و شواهدي است كه مديران قدرتمند ميبينند و ميشنوند و مردم عادي آنها را مشاهد نميكنند. در وقايع اخير، سيگنال ضعيف صحبتهايي بود كه يوگني پريگوژين، عليه رييس ستاد مشترك نيروهاي مسلح و وزير دفاع روسيه در جنگ اوكراين مطرح كرده بود. دولت روسيه نتوانست به موقع اين سيگنالهاي ضعيف را تشخيص بدهد و جلوي وقايعي كه در نتيجه آن رخ ميدهد را بگيرد.
بعد از ۲۴ فوريه ۲۰۲۲ تتمه آزاديهاي باقيمانده فردي، اجتماعي، فعاليتهاي مدني و اقتصاد بازار آزاد كاملا از بين رفت و تحت تاثير جنگ تمام عيار عليه اوكراين قرار گرفت
اتفاقهاي اخير روسيه نتيجه رقابتهاي يك گروه از پيمانكاران خصوصي نظامي عليه بخش رسمي نيروهاي مسلح تحت حاكميت دولت بود.
يك ناظر بيروني به سادگي ميتواند مشاهده كند كه اين جنگ دستاورد خاصي براي مردم روسيه در پي ندارد و روسيه به هر شكلي كه از اين جنگ بيرون بيايد، چه شكست خورده و چه با تصرف سرزمينهاي اوكراين، نهايتا اين جنگ به ضرر مردم روسيه و آسيبزننده به آينده جامعه روسيه است
اگر از مردم روسيه نظرسنجي شود، هنوز پوتين محبوبترين سياستمدار در اين كشور است
اگر روسيه تصميم نميگرفت كه اقدام نظامي عليه اوكراين انجام دهد، تلاشهاي غرب در سطح رسانهاي و تبليغاتي باقي ميماند و تا اين حد تاثيرات وسيعي برجاي نميگذاشت