عبرتهاي شورش روسيه
اگر روسيه به عنوان بزرگترين كشور جهان و دومين قدرت هستهاي ناگهان كابوس فروپاشي جديد را تا عمق جان خود احساس ميكند ديگر كشورها بايد محاسبه نفس كنند كه تا چه حد در معرض خطرند و نكته اينجاست كه بسياري از خطرها صدا ندارند و خبر هم نميكنند.تنها كشورهايي آرامش نسبي دارند و روي كاغذ، خطر نزديكي متوجهشان نيست كه از ريشهايترين اركان آرامش يعني رضايت مردم برخوردارند.رضايتي كه تنها با جاري شدن اراده ملت در همه تصميمها و خصوصا سياستهاي كلان حاصل شدني است.دولتمردان روس سياستمداران كاهل و جاهلي نيستند و گاهي زيركيشان غربيها را متحير ميكند ولي تنها بخشي از سياست به دانش و خلاقيت و حتي شجاعت تصميمگيران يك كشور بازميگردد.اساس استحكام داخلي منوط به خرد جمعي است، خردي كه از طرف مردم قابل تشخيص است. اين مردمند كه از طريق انتخابات آزاد ميتوانند تعهد و تخصص مديران كشور را بسنجند والا نادانترين و كوچكترين سياستمداران هم خود را شايسته رهبري جهان ميدانند! وقايع روسيه و انواع حوادث چند سال گذشته در داخل و اطراف و اكناف بيش از هر زمان ديگر نشان ميدهد كه ما سخت در خطريم و كشور نيازمند استحكام مردمي و رفع تهديدها از سرچشمههاست. اگر رضايت و اراده مردم در كشور تعيينكننده باشد، اولا اكثر تهديدها بلاموضوع ميشوند و دوم اقتدار ناشي از متن ملت انرژي و توان دفع چندين تهديد بزرگ و همزمان را دارد.اين يك تحليل نيست، يك اطلاع روشن است كه در زمان جنگ لمس شد و مردم توانستند دشمن خارجي و تروريسم گسترده و كم سابقه در سطح جهان را همزمان دفع كنند. روي كاغذ اوكراين بايد طي يكي، دو هفته سقوط ميكرد ولي ديديم كه چنين نشد، چراكه در محاسبات سياستمداران روس مردم در جايگاه شايسته خود نيستند.اگر اكثريت روسها خطر گسترش ناتو به شرق را احساس ميكردند چه بسا داستان عقب راندن ناپلئون و هيتلر از اطراف مسكو تا قلب اروپا دوباره پيش ميآمد.ولي پيداست كه جوش و خروش بايستهاي براي دفاع از ميهن در ميان ملت روس پديد نيامده است و نظاميان هم ظاهرا احساس چنين حمايتي از ملت را ندارند و كسي نشنيده كه در اوكراين حماسهاي از طرف روسها خلق شده باشد.چگونه ممكن است مردم حامي نظام روسيه باشند و امكان هرج و مرج و فروپاشي ولو در حد تصور در ذهنها بعيد ننمايد؟! ايران كشور مقتدري است و امكان ارتقاي قدرت خود و توليد امنيت پايدار را هم دارد ولي انتخابات كم رمق و حداقلي تهديدهاي عميق را افزايش داده است و اگر از جايي كه تصورش نميرود چالش ناگهاني پيش بيايد حمايت مردم واقعا يك نياز حياتي است. آيا اين نياز حياتي اكنون فعليت دارد يا در متن حادثه بايد غيبت مردم را احساس كرد؟به گذشت زمان و دفع برخي چالشها دلخوش نباشيم، ما تنها زماني از خطرات ناگهاني و بزرگ و كوبنده آسوده و ايمن خواهيم بود كه رضايت و رفاه مردم حاصل شده باشد.حمايتي كه بدون آن هر ميزان از استحكام ظاهري آسيبپذيرخواهد بود.