• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5541 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ مرداد

گوشه دنجي در خيابان مولوي

مرجان يشايايي

پنجشنبه عصر خيابان مولوي براي خودش عالمي دارد. زندگي در آن مي‌جوشد و پر از رفت و آمد مردمي كه پنجشنبه‌ها را فرصتي براي خريد مي‌دانند و كاسب‌هايي كه هر لحظه در ميان هياهو جنس‌هاي خود را نو مي‌كنند و مشتري‌ها را راه مي‌اندازند. خيابان مولوي كه هيچ نشاني از شاعر نام‌آشناي ايران بر پيشاني خود ندارد، مركز خريد انواع مواد غذايي، اغلب خشكبار و آجيل است كه البته اگر كمي چرخ بزنيد، مي‌توانيد در گوشه و كنار آن چيزهاي عجيب ديگري هم پيدا كنيد، مثلا لباس‌هاي زيباي عروس‌هاي افغان، رنگ به رنگ و پر از كار دست.
وارد بازار حضرتي كه مي‌شويد، با كمي دقت مي‌توان لايه‌هاي زيرين تحول‌يافته زندگي اجتماعي در ايران را رصد كرد. شايد اين تغييرات كم‌اهميت يا بديهي به نظر بيايد، اما مثلا رواج مصرف قهوه و وجود مغازه‌ها و دكه‌هاي متعدد براي فروش انواع مختلف اين محصول، نشان مي‌دهد ذايقه ايراني‌ها از چاي به قهوه متمايل شده و تقريبا هيچ‌كدام متوجه نشديم كه كي ايران به بازار عظيم جهاني قهوه وارد شد. دوستان اقتصاددان حتما مي‌توانند نتايج اقتصادي اين چرخش را تحليل كنند.
غير از انبوه كالاهاي عرضه‌شده، آنچه در خيابان مولوي بيش از همه‌چيز به چشم مي‌آيد، خيل پرشمار موتورسواران است كه اغلب نقش عاملين جزو حمل‌و‌نقل را ايفا مي‌كنند. هر چيزي را مي‌شود با موتور جابه‌جا كرد، از بار و كارتن و پارچه بگيريد تا آدم. تهراني‌ها به دليل رانندگي اغلب خارج از قاعده و بي‌نظم و ترتيب و خطرناك موتورسواران، آنها را به نوعي مزاحم و موي دماغ مي‌دانند. شايد هم تا حدي درست باشد، اما اين موتورسواران درواقع پياده‌نظام زحمتكش اقتصاد پرافت وخيز كشورمان هستند كه در شرايط جوي نامساعد، كار پرزحمت حمل و نقل را انجام مي‌دهند. آن روز و ساعتي كه ما در خيابان مولوي بوديم، روز كاري رو به پايان بود. اغلب شاغلين و بيشتر از همه موتورسواران خسته و آفتاب‌سوخته سعي مي‌كردند با عجله كارشان را به انجام برسانند و خلاص! و در همين شرايط خسته و عصبي بسيار مي‌ديديد به عابري كه سر راه‌شان مي‌آمد يا خودرويي كه راه‌شان را مي‌بست، پرخاش مي‌كردند و گاه دشنام مي‌دادند. رها شدن از اين چرخه فشار و عصبيت، اول بنيادهاي اقتصادي و رفاهي درست و بعد از آن، آموزش لازم دارد كه متاسفانه هيچ‌كدام در شهرهاي ايران در حد مطلوب نيستند. پس، تا زماني كه به نقطه مطلوب برسيم، بهتر است اين زحمتكشان را درك كنيم و دست‌كم جواب پرخاش‌شان را ندهيم.
از خيابان سيروس تقاطع مولوي كه كمي به سمت جنوب مي‌آييد، سمت چپ‌تان كوچه‌اي است مثل همه كوچه‌هاي آن حوالي، با ساختمان‌هاي بي‌ريخت و سقف‌هاي كج و معوج كه زباله‌اي هم در گوشه‌اي رها شده، اما اگر كمي صبور باشيد و چند قدمي داخل برويد به محوطه بازي مي‌رسيد از جنس ديگري. كاروانسراي خانات كه در زمان ناصرالدين‌شاه براي پذيرايي از مسافران در كناره تهران بنا شده، حالا در قلب جنوب پايتخت است. ديگر شترها و اسب‌ها در كاروانسرا ديده نمي‌شوند. به جاي آن، كاروانسرا پر است از چرخ‌هاي دستي و انبوه بارهاي خشكبار و آجيل كه در انتظار مشتري هستند. كاروانسرا دالان‌هاي خودش را داشته كه حالا در واقع نقش راسته‌هاي بازار را ايفا مي‌كنند و گوشواره‌ها يعني حيات خلوت‌هايي كه هر چند پاكيزگي لازم را ندارند، اما تا بخواهي دلچسب و دنجند. و خبر خوب اينكه هر چند شلوغي كسب‌وكارهاي كاروانسرا قيافه‌اش را به هم ريخته، اما در قلب خيابان مولوي، فضاي بازي درست كرده با بيش از 10هزار متر مربع، مرمت شده و آراسته. مشكل توده كوچك زباله‌هايي كه اين‌سو و آن‌سو رها شده‌اند، مشكل اغلب مراكز سنتي كسب و كار است كه حتما مي‌توان براي آن چاره‌اي كرد كه هر چاره‌اي باشد بدون مشاركت و قبول مردم به سرانجام نمي‌رسد. در همان غوغا مي‌توانيد كمي بنشينيد و كمي از هياهوي موتورها و خودروهاي خيابان فاصله بگيريد، سقف‌ها و كف مرمت‌شده را تماشا كنيد و فكر كنيد چه خوب كه اين گوهر يگانه هنوز اينطور سر پا و داير است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون