• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5547 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۴ مرداد

ظلم را علاج كنيد، دست ظالم كوتاه مي‌شود

مرتضي ميرحسيني

صدراعظم هرچه داشت به كار بست، اما زورش به معترضان نرسيد. ابتدا به مردم سخت گرفت و با قلدري، از شنيدن صداي آنان طفره رفت. اما با تشديد بحران و اثبات ناكارآمدي سياست سركوب، مجبور به عقب‌نشيني شد. پايتخت كاملا تعطيل شده بود و چند هزار نفر از اهالي آن در سفارت انگليس تحصن كرده بودند. آن دسته از علمايي كه به نشانه اعتراض به قم رفته و موقتا در آنجا اقامت كرده بودند نيز تصميم به بازگشت نداشتند و با اين قهرشان، مشروعيت حكومت را به چالش مي‌كشيدند. صدراعظم براي عبور از بحران، چاره‌اي جز تظاهر به همراهي با مردم نداشت. چند نفر را براي صحبت با سران تحصن به سفارت انگليس فرستاد. به روايت ناظم‌الاسلام كرماني در كتاب «تاريخ بيداري ايرانيان»، نخستين واكنش مردم با ديدن فرستادگان عين‌الدوله (صدراعظم) بي‌اعتنايي بود. آنقدر از رييس دولت متنفر بودند كه انگيزه‌اي براي شنيدن حرف‌هاي نمايندگان او نداشتند، «لكن پس از اصرار و ابرام قرآن آوردند و قسم خوردند كه ما با شما همراه هستيم و در مقصود شما با شما متفق و متحديم. پس از قسم خوردن، متحصنين گفتند: حال كه با ما هستيد، اگر ميل داريد توقف كنيد والا مختاريد... ما عرايض خود را به توسط شارژدافر سفارت، حضور شاه فرستاديم. امروز مقصود و غرض ما منحصر به سه مطلب: اول مراجعت آقايان و روسای روحاني كه اسناد و قبالجات و صداقنامه‌هاي زن‌هاي ما به خط و مهر و اعتبار آنها بوده، دويم افتتاح عدالتخانه كه شاه و گدا در آن مساوي باشند، سويم آنكه قبوض و برات‌هاي مواجب‌ها را كه از مردم خريديم به اعتبار دولت پول ما را بدهند.» آن زمان تعداد كساني كه به اعتراض در سفارت جمع شده بودند به پنج هزار نفر مي‌رسيد. 
درست است كه بسياري از آنها نمي‌دانستند چه تغييري را مطالبه كنند و تصوير روشني از حكومت غيراستبدادي در سرشان نداشتند، اما همين‌قدر مي‌دانستند كه از شرايط كشور و وضع زندگي خودشان ناراضي‌اند و ديگر نمي‌خواهند و نمي‌توانند مثل گذشته زندگي كنند. همين نارضايتي و ميل به تغيير، آنان را به جنبش اعتراضي پيوند مي‌زد. بسياري ديگر نيز دقيقا مي‌دانستند چه مي‌خواهند و چه بايد بكنند. «جمعي از اعضاي انجمن مخفي در بين مردم افتاده و به آنها مي‌گويند عزل عين‌الدوله را استدعا نكنيد، چه امروز اگر او را عزل كنند شش ماه ديگر باز او را منصوب مي‌كنند. مجلس بخواهيد كه با بودن مجلس، ديگر نه عين‌الدوله مي‌ماند و نه غير عين‌الدوله. اصل را محكم كنيد، فروع درست مي‌شود. فقط عين‌الدوله ظالم نيست، عين‌الدوله نوعي را علاج كنيد به افتتاح مجلس و عدالتخانه.» تحصن در روزهاي بعد نيز ادامه داشت. هم شمار كساني كه راهي سفارت انگليس مي‌شدند بيشتر مي‌شد و هم خشم و آزردگي بالا مي‌گرفت، چه آنكه معترضان احساس مي‌كردند كسي صداي‌شان را نمي‌شنود و قرار هم نيست كه بشنود. از گوشه و كنار كشور نيز خبر شورش‌ها و ناآرامي‌ها به گوش مي‌رسيد. با تشديد بحران و سفت‌تر شدن گره‌اي كه در كار كشور افتاده بود، جمعي از درباريان دور عين‌الدوله را گرفتند و مجبورش كردند كه از رياست دولت كناره‌گيري كند. گويا خودشان نامه استعفا را نوشتند و امضاي شاه را براي تاييد آن گرفتند. مي‌گويند كامران‌ميرزا، يكي از برادران شاه به عين‌الدوله گفت كه مصلحت در كناره‌گيري شماست و عين‌الدوله پاسخ داد: «من تقصيري بر خود نمي‌بينم و از منصب و شغل خويش استعفا نمي‌كنم. كامران‌ميرزا (خويشتنداري را كنار گذاشت و) گفت بس است، مگر خيال داريد تخم قاجاريه را از زمين براندازيد؟ مگر از شهر خبر نداريد؟ يك ساعت ديگر تامل جايز نيست.» صدارت را به مشيرالدوله دادند و خبر اين جابه‌جايي را به سفارت انگليس، براي معترضان بردند. «نزديك بود مردم از خوشحالي متفرق شوند كه عقلا... گفتند: مقصود ما عزل عين‌الدوله نبود، خواه عين‌الدوله معزول باشد خواه منصوب، چه ربطي به ما دارد كه عزل شده است.» معترضان در افقي كه ديگر چندان دوردست به نظر نمي‌رسيد، امكان زندگي بهتر را ديده بودند و ديگر به چيزي كمتر از آن رضايت نمي‌دادند. پس تا رسيدن به هدف سر جاي خودشان ماندند و عقب‌نشيني نصفه‌نيمه دربار قاجار را نشانه‌اي از پايان ماجرا تفسير نكردند. سيد عبدالله بهبهاني هم كه عملا رهبري جنبش را به دست داشت، به نمايندگي از علماي مهاجر- از قم- تلگرافي براي متحصنان فرستاد: «به عموم علما و تجار و كسبه، متحصنين سفارت. در جواب تلگراف شما اطلاع مي‌دهم كه آسوده خاطر باشيد. ما فريب نمي‌خوريم... تا مقصود به عمل نيايد و تامين از طرف سفارت انگليس و اطمينان به من ندهند حركت نخواهم كرد. به جاي خود آسوده بمانيد.» ماندند و چند روز بعد، فرمان مشروطه را از شاه قاجار گرفتند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون