• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۱ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5551 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۸ مرداد

هرمان هسه، صداي متفاوت 

مرتضي ميرحسيني

آخرين رمانش «بازي مهره شيشه‌اي» بود كه نخستين بار سال 1943 نه در آلمان، كه در سويیس منتشر شد. هسه با نازي‌ها سر سازش نداشت و نخواست يا نتوانست رمانش را در آلماني كه دارودسته هيتلر بر آن سيطره داشتند منتشر كند. اين رمان داستاني از آينده در قرن بيست‌وسوم، در زمان‌هاي متفاوت با زمانه ما را روايت مي‌كند. برخي‌ها خط محوري آن را نكوهش جهان‌بيني نازي‌ها ديدند و نويسنده را براي اشاره به آنچه كشورش در سال‌هاي حكومت هيتلر از آن محروم مانده بود تحسين كردند. اما حتي به فرض درستي اين تفسير، اين رمان نيز همان مضامين هميشگي آثار هسه، مانند جست‌وجو در كشف معناي هستي و حيات، و انديشيدن به پرسش‌هاي بزرگ را در خود داشت و بر آرزوها و حسرت‌هاي نويسنده- براي زندگي در جهاني پر از صلح و معنويت- درنگ مي‌كرد. جنگ كه تمام شد، به اعتبار جسارتش در بيان آرمان‌هاي انسان‌دوستانه، جايزه نوبل ادبي را به او دادند (1946) . آن زمان در سویيس زندگي مي‌كرد، بيمار بود و شرايط جسمي سفر به سوئد را نداشت. نامه‌اي به برگزاركنندگان جايزه نوشت و در آن از صلح و انسانيت، فراتر از مرزهايي مثل قوميت و نژاد سخن گفت. هسه هيچ ربط و پيوندي با نازي‌ها نداشت، اما مانند بسياري ديگر از هم‌وطنانش از آنچه هيتلر كرده بود عميقا احساس شرم مي‌كرد. در آن نامه از عقلانيت و محبت، از روياي تمدني تازه و جهاني ديگر گفت و اميد به پايان همه جنگ‌ها را با كساني كه صدايش را مي‌شنيدند به اشتراك گذاشت. تابستان 1877 در كالو، جايي در نواحي جنوبي آلمان، در خانواده‌اي پروتستان متولد شد. سال‌هاي كودكي و بخشي از نوجواني‌اش به فراگيري آموزه‌هاي ديني گذشت، اما بعد كه بزرگ‌تر شد و بيشتر خودش را شناخت، از اعتقادات خانوادگي فاصله گرفت، باورهاي والدينش را به پرسش كشيد و سپس به جست‌وجوي حقايقي متفاوت از آنچه پدرانش نسل پشت نسل تكرار مي‌كردند، رفت. پدر و مادرش بسيار سنتي و سخت‌گير بودند، اما مانعش نشدند. چه آنكه پيش از او، برادرش تئو در شورشي موفق، خودش را از الزام به پيروي از دستورات پدر و مادر نجات داده و به جاي تحصيل‌الاهيات، رشته موسيقي را انتخاب كرده بود. هرمان نيز چنين كرد. اما آرامشي را در مسير تازه جست‌وجو مي‌كرد كه اصلا وجود نداشت. نوجواني و اوايل جواني‌اش در گذر از افسردگي‌هاي گاه و بي‌گاه گذشت و گويا در پانزده سالگي، يك بار هم دست به خودكشي زد. براي فرار از غم، به خواندن و نوشتن و موسيقي پناه ‌برد و درباره فرهنگ‌ها و سنت‌هاي مردم گوشه و كنار جهان تحقيق مي‌كرد. به مرور برخي باورهاي چيني‌ها و هندي‌ها را درباره مرگ و زندگي و رستگاري روح انسان پذيرفت، اما ريشه‌هاي اعتقاداتش در عمق خاك آيين پروتستان باقي ماند. البته مي‌گفت همه اديان و حكما درنهايت جايي به هم مي‌رسند و دانايي و سعادت را به كشف خدا در درون خودمان گره مي‌زنند «و راستي كه در مدارس، كليساها، كتاب‌ها و قواعد فاضلانه عجب بدآموزي و تحريفي از مطلب مي‌كنند.» در سال‌هاي عصيان و كشف، شغل‌هاي مختلفي را تجربه كرد و مدتي در يك كتابفروشي مشغول به كار شد. چهارده رمان نوشت و با اين باور كه «سرگذشت هركسي، هرچقدر هم به ظاهر بي‌اهميت باشد، پر است از نكته‌هاي شايسته توجه و تامل» تقريبا در همه اين رمان‌ها، داستان زندگي خودش را با اندكي تغيير، بازآفريني و روايت كرد. اولين رمانش، «پيتر كامنتسيند» (1904)، داستان نوجواني بود كه عقايد والدينش را به چالش مي‌كشد و سخت‌گيري‌هاي آنان را با سركشي پاسخ مي‌دهد. با «دميان» (1919) كه قصه تقابل معصوميت و تجربه بود و «سيدارتها» (1922) كه سفري به درون را روايت مي‌كرد به شهرت رسيد. چندي بعد «گرگ بيابان» (1927) را نوشت كه رماني متفاوت- به تعبيري عجيب- و ارتباط با آن بسيار دشوار بود. با «نارسيس و گلدموند» (1930) به همان سبك و سياق «دميان» برگشت و دوباره مساله كشف و تجربه را موضوع محوري داستاني تازه كرد. نهم اوت 1962 در سويیس از دنيا رفت. آن زمان 85 سال از عمرش مي‌گذشت.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون