• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5555 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۳ مرداد

پارك در قرنطينه!

احمد زيدآبادي

قرنطينه هر زندان، بدترين نقطه آن است، زيرا معمولا امور روزمره آن توسط زندانيانِ تازه‌واردي اداره مي‌شود كه بعضا براي خودشيريني و برخورداري از چند دقيقه وقت تلفن بيشتر، به جاي كلاه سر مي‌برند!البته از انصاف نبايد گذشت كه در برخي اوقات، زندانيان مسوول رتق و فتق امور قرنطينه، تصادفا آدم‌هاي بامعرفت و بامرامي از كار درمي‌آيند، اما قاعده كلي همان است كه گفتم. در بهمن سال 88 هنگامي كه مرا از زندان اوين به زندان رجايي‌شهر كرج منتقل كردند، قرنطينه آنجا در محيطي بسته و محدود و بدون امكانات بود، اما زندانياني كه آنجا را اداره مي‌كردند، به رغم سختگيري و در صورت لزوم ضرب و شتم زنداني متمرد، در مجموع آدم‌هاي باوجدان و آگاهي به حساب مي‌آمدند. آن قرنطينه اما سال‌هاي بعد تعطيل و به جاي آن بند تازه‌اي در نزديكي در بيروني حياط دراندشت زندان به عنوان قرنطينه جديد ساخته شد. قرنطينه جديد چند صباحي تميز و به نسبت مرتب بود، اما چند ماهي نگذشت كه به علت كثرت ورودي‌هاي زندان، تراكمش بالا رفت و پتوهايش شپش و ساس گذاشت و رفتار مسوولانش خشن شد. گذراندن يك شب در آنجا پس از بازگشت از مرخصي چند روزه واقعا عذاب‌آور بود و در واقع به مرخصي رفتنش نمي‌ارزيد.  از شگفتي‌هاي اين قرنطينه وجود بخشي در انتهاي آن به نام «پارك» بود كه برخي از زندانيان را در آنجا اصطلاحا «به پارك مي‌بردند». اميدوارم كسي هوس رفتن به چنين پاركي را نكند، زيرا منظور از اين پارك، باغ و بوستانِ مرسوم نبود بلكه بيشتر به پارك ماشين شباهت داشت. در واقع زندانياني را كه مظنون به بلعيدن مواد مخدر یا به عبارتی « انباری زدن» بودند، در محل پارك به ميله‌اي مي‌بستند و به آنها مسهل مي‌دادند تا  انباری خود را تخلیه کنند  و بدين وسيله محتواي معده و روده آنها كشف و مواد احتمالي آن استخراج شود! تشخيص اينكه چه كسي بايد به پارك رود با نگهبان قديمي و سالخورده‌اي بود كه ظاهر به‌شدت نامهرباني داشت، اما گفته مي‌شد كه در كشف مواد مخدر در محيط زندان خبره و زبردست است. البته زندانيان باسابقه خبرويت اين نگهبان را در كشف مواد مخدر، افسانه‌پردازي مي‌دانستند و اصرار مي‌كردند كه او با صحنه‌سازي و تباني قبلي، مقداري مواد را از درون يك كمپوت گلابي پلمب شده كشف كرده تا بدين وسيله نام خود را به عنوان كارشناس خبره كشف مواد بر سر زبان‌ها اندازد و تقربي نزد مسوولان زندان پيدا كند. اينكه داستان چه بود، دقيق نمي‌دانم، اما مي‌دانم كه به پارك بردن زندانيان مظنون و مشكوك به بلع مواد، قرين موفقيت نبود. يك روز پس از بازگشت از مرخصي كه مرا به قرنطينه بردند، چند زنداني رنگ و رو رفته در پارك بودند. از آنها چيزي به دست نيامده بود. يكي از آنها ريشي نرم و بور داشت و چهره سپيدش، نوعي همدلي و دلسوزي را در بيننده برمي‌انگيخت. اينكه چرا به اين جوان مشكوك شده بودند، مشخص نبود و پرس‌و‌جو هم كه قدغن بود و با واكنش تند و تيز نگهبان پير روبرو مي‌شد. از گفت‌وگوهاي دست‌اندركاران قرنطينه روشن شد كه جوان بينوا چند روز در پارك بوده اما در پس‌داده‌هايش چيز قابلي يافت نشده است! قاعدتا بايد از پارك خارج مي‌شد، اما نگهبان گفت كه چند روز ديگر هم در همان حال بماند. بنابراين، پس از آنكه جوان از دستشويي فارغ شد، او را دوباره با دستبند به ميله‌اي بستند كه براي همين كار در آنجا نصب شده بود. جوان اعتراضي نكرد و به آرامي روي زمين نشست و به تقدير خود تن داد.  بعدها موضوع را با رييس زندان در ميان گذاشتم و پرسيدم؛ يعني عوارض ورود فرضي مقداري مواد بلعيده شده به داخل زندان، بدتر از اين نوع رفتار آزاردهنده و تحقيرآميز با زندانيان مظنون است؟ گفت؛ اگر كنترل نشود از همين راه زندان پر از مواد خواهد شد. با اين حال، زندان هيچگاه كم و كسري خاصي از نظر ورود مواد نداشت!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون