• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5581 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۷ شهريور

فرويديسم در آينه درام

راقب كياني

راقب كياني

نمايش «زيگموند» به نويسندگي و كارگرداني «مهرداد كوروش‌نيا» با انتخاب سبك اجرايي سوررئال، خودخواسته وارد فضاي ذهني و ناخودآگاه درونمايه‌اش شده است و با خاصيت تكرار شوندگي مداوم اپيزودهايش توانسته در خلق اين فضاسازي موفق باشد و آن را تشديد نمايد. «زيگموند» اگرچه به نظر مي‌رسد كه نمايشي اتوبيوگرافي است، وليكن از آنجا كه همه پرده‌هاي اين زندگي‌‌نامه بايد توسط يك روانكاو مرور و روايت گردد، با غوطه‌ور شدن ناخودآگاه او سبب‌ساز ايجاد يك فضاي سوررئاليته مي‌شود تا از اين طريق ناپايداري‌هاي ذهني و كابوس‌هاي پرسوناژ محوري را به شكلي بهتر به مخاطب القاء كند. 

نمايش «زيگموند» مي‌خواهد بخشي از فراخود (خود ايد‍‌ه‌آل) كاراكتر «زيگموند فرويد» (با بازي فرزين محدث) را دررويا‌پردازي‌هايش، واكاوي و آن را به صورت موشكافانه بررسي كند. بخشي كه در آن اين پرسوناژ در مقام پرسشگر از خود، در جست‌وجوي خود ايده‌آل است تا شايد بتواند وجدان عذاب كشيده‌اش را در مقابل خواهرانش كه حق اجازه نواختن پيانو در زمان مطالعه او نداشتند و از نور شمع به جاي چراغ نفتي استفاده مي‌كردند التيام بخشد. نمايش نشان مي‌دهد كه دو روز پاياني عمر پرسوناژ اصلي و توامان شدن آن با رويا‌پردازي‌هاي او، چگونه تقلاي او را برمي‌انگيزد تا وجدان آسوده و خود‌ايده‌آل و خودآرماني را در طول دوره عمرش كشف مجدد كند و در پس هر چيزي مي‌خواهد داشتن احساس ناخوشايند گناه نسبت به پديده‌هاي پيراموني را رفع و رجوع نمايد. 
نمايش در تلاش است تا تصوير خيالي از برخوردهاي ديگراني چون كاراكتر «آنا» يعني دختر فرويد با بازي (يلدا عباسي)، خاخام يهودي (با بازي شهروز دل‌افكار)، يونگ و... را در ديالكتيك‌هاي پيش از اين پيش آمده نسبت به «زيگموند فرويد» را نمايان سازد و در هر پرده از نمايش است كه مخاطب در‌مي‌يابد كه فرويد در اين روزهاي پاياني عمر خويش از بخش خود (ego) وجودش گذشته است يا به‌طور جد در اين فرصت مغتنم مي‌خواهد آن را اصلاح و تعديل كند. البته كه در عقب‌گرد كردن خاطرات، نقش ضمير ناخودآگاه اين كاراكتر در تعيين‌كننده بودن كنترل احساساتش به عنوان عاملي موثر در پيشبرد شخصيت‌پردازي اين پرسوناژ نمايش ارايه مي‌شود. زيگموند در مباحث ايجاد شده با يونگ، همچنان نمايه‌اي از فراخود‌ (سوپرايگو) خويش را نشان مي‌دهد كه كمال‌گرايانه رابطه خارج از ازدواج يونگ را نهيب مي‌زند.
استفاده از تكنيك نورپردازي و پيدايش سايه‌ها نيز، در راستاي تعريف از نو نظريه سايه شخصيت است. سايه فرويد كه با بازسازي توسط ضميرناخودآگاه شكل مي‌پذيرد، گاهي در برابر اميال سركوب شده و غرايزش به صورت خُرد و محقر شده است، گاهي نيز اين بازي سايه‌ها در صحنه دفاع فرويد از فرضيات‌ مطرح شده‌اش در كتاب موسي و يكتاپرستي در برابر خاخام يهودي به صورت همسان و هم‌اندازه جلوه مي‌كند و هنگامه‌اي نيز سايه‌هاي خواهر خود را چنبره زده بر خويشتن مي‌بيند، همه و همه در راستاي تعارضات آن چه او هست و آن چه مي‌خواهد باشد به رويت تماشاگر مي‌رسد. حتي در فرآيندي انتزاعي مواجهه فرويد با غرايزش، مسائلي چون زندگي‌هاي آزموده نشده كه بخشي تاريك  از وجود او را در بر گرفته است و به نوعي بي‌ارادگي در برابر آنها و تناقضات رفتاري او را نسبت به نظريه‌هايش در برابر هيجانات فيزيولوژيكي ابراز مي‌دارد، عنوان مي‌شود. از اين جهت نمايش «زيگموند» از ابعادي از شخصيت فرويد پرده‌برداري مي‌كند كه به نوع و شكلي ناخواسته و با تزريق مرفين به عنوان عاملي بيروني، موجبات روبه‌رو شدن او را  با سايه خود فراهم مي‌كند كه مطابق با نظريه‌هاي يونگ در ابعاد مختلف زندگي او تحت لواي كهن الگو تاثير گذاشته است. حتي در پايان نمايش نيز، سايه دست تكيه داده شده كاراكتر آنا نيز بر صندلي پدر نقش مي‌بندد و شايد اين خود گواه اين موضوع باشد كه كهن‌الگوي سايه در طول روند تاريخ روانكاوي و روانشناسي از پدر به دختر در حال تكرار و تكرار شدن مي‌باشد.
البته كه در اين رويارويي شدن‌هاي مختلف و متفاوت فرويد با مقطع‌هاي زماني مختلف زندگي‌اش كه به نوعي دراماتيزه نيز شده‌اند، جنبه خودگرايي و حب ذات او همچنان پررنگ جلوه مي‌كند. مرور ديدگاه لذت‌جويانه فرويد در طول روند نمايش كه مثلث خوددوستي، خودشيفتگي و غيردوستي را شامل مي‌شود، باعث مي‌شود كه به مرور ضلع سوم قدرت بيشتري پيدا كند و غريزه زندگي كه متكي بر ليبيدو است را در برابر غريزه مرگ شكسته خورده جلوه دهد. البته كه «زيگموند» بودن كه ديگر خبري از فرويد شدن نيست، دال بر اين است كه خوددوستي و نارسيسم در اين كاراكتر همچنان نمود برجسته‌اي دارند و اين دو عامل مي‌خواهند كه در انواع گفت‌وگو‌هاي رخ داده يكه‌تازي نمايند و حتي در بحث و جدل‌هاي پيش‌آمده با يونگ، اعتراف به اشتباه را براي هر دو طرف ناممكن مي‌سازند. 
در طراحي صحنه مينيمال نمايش «زيگموند»، تخت مشهور فرويد نيز به صورت شبيه‌سازي تعبيه شده است. تختي كه از منظر فرويد، بيماران با دراز كشيدن بر روي آن، راحت‌تر مي‌توانستند حرف‎‌هاي خود را مطرح كنند، حال به عنوان نشانه‌اي بر خود «زيگموند» حلول پيدا كرده است كه با همان روش‌هاي درماني به كار گرفته شده‌اش، بايد او را در اين مرگ خودكشي‌وار ولو با به تعويق انداختن مدام آنا در تزريق مرفين به وي، تسكين دهد؛ يعني ترغيب به سخن گفتن از رويدادهاي گذشته و يادآوري خاطرات تلخ! نمايش با اين عدول كردن‌هاي مختلف و برگشت به عقب‌ها در پاره‌هاي زماني متفاوت، سئوالات ذهني «زيگموند » را مرور مي‌كند. آيا سيگار كه عاملي بر سرطان سقف دهان او شده است، عاملي بر سكوت او شده است يا جايگزيني بر عادات غريزي؟ آيا پژوهش‌هاي او در خصوص اندام توليد مثل مارماهي از منظر مذهبيون به واقع ناموفق‌ و ناكارآمد بوده است؟ آيا فرو رفتن او در روان رنجوري حادث شده فعلي و مشاهده مبارزه ميان ايگو و سوپر ايگو‌اش كه منجر به پيدايش اخلاق‌گرايي وجودي‌اش شده است، صورت مساله رابطه او و خواهرزاده‌اش را پاك مي‌كند؟ كه از قضا ماهيت پيدايش اين اخلاق‌گرايي منشأ اختلاف فرويد و يونگ يعني رابطه يونگ با يكي از بيمارانش نيز بوده است. آيا «زيگموند» اصالتا يهودي، پي برده است كه ديدگاهش نسبت به دين يهود يعني غيرقابل استقامت بودن آن و جبر فلسفي رفتارهاي انساني ديني كه در روند آنها دخل و تصرفي وجود ندارد، قابل دفاع نيست؟ 
همه اين طرح پرسش‌ها در طي نمايش، با ايجاد موقعيت‌هاي تراژيك و كمديك و گروتسك در پرده‌هاي مختلف، تماشاگر را به تفكر وا‌مي‌دارد كه آيا مي‌توان با عينك فرويديسمي بر همه قضايا اعم از عاشق شدن و خانواده، رابطه داشتن، دين و مذهب، جنگ و التيام بيماري با سيگار و... با اين رويكرد كه بن‌مايه اغلب بيماري‌هاي رواني- ذهني مربوط به ناكامي جنسي است نگريست يا دست آخر بايد براي بسياري از چشم‌اندازهاي روانشناسانه ارايه شده توسط «زيگموند» زماني را براي احتضار خويش بر تخت بي‌سخن و آرميدن بر آن را در نظر داشت و پذيرفت كه آنها با سخنرانانش به گور تاريخ خواهند پيوست؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون