روزهاي منتهي به جنگ
مرتضي ميرحسيني
هرچند در تقويم رسمي كشور ما، شروع جنگ تحميلي را آخرين روز از شهريور ماه ثبت كردهاند، اما درگيري در مرزهاي مشترك ايران و عراق تقريبا در سراسر تابستان 1359 جريان داشت. حتي خود بعثيها آغاز رسمي جنگ را نيمههاي شهريور، روز نخستين يورششان به بلنديهاي ميمك در غرب استان ايلام ميدانستند و در دوران جنگ، هر ساله در هفتهاي موسوم به هفته قادسيه برايش سالروز ميگرفتند، چه آنكه صدام اين ماجراجويي شريرانه را قادسيه دوم ميناميد و در توهماتش - كه ميان بخشي از اعراب خريدار داشت- آن را به يكي از جنگهاي صدر اسلام كه ميان اعراب و ساسانيان درگرفته بود پيوند ميزد. اما اگر به بيستونهم شهريور آن سال، يعني سال 1359 برگرديم و گوشهاي از حوادث همين يك روز را مرور كنيم، ميبينيم كه جنگ پيش از اعلام رسمي آن شروع شده بود. آن روز اردنيها و كويتيها به صدام اطمينان دادند كه به درستي اهدافش باور دارند و از او در «احقاق حقوق پايمالشده اعراب» پشتيباني ميكنند. خود صدام نيز همزمان با افزايش شمار نيروهايش در مناطق مرزي مشترك با ما، ميگفت ختم درگيريها مشروط به دست كشيدن ايران از ادعاي حاكميت بر اروندرود و واگذاري جزاير ابوموسي و تنب كوچك و بزرگ به عراق و همچنين پذيرش خودمختاري اعراب و كردها و بلوچها است. آن روز مثل چند هفته گذشته، عبور كشتيها از اروندرود با مزاحمت بعثيها به مشكل برخورده بود و نبرد با دشمن تقريبا در همه نقاط مرزي ادامه داشت. بعثيها با تانك به بستان و سوسنگرد يورش بردند و با نيروهاي مرزباني ما درگير شدند. زدوخورد در حوالي پاسگاه شلمچه كه از چند روز قبل آغاز شده بود شدت گرفت و فشار مهاجمان براي اشغال آنجا بيشتر شد. كمي بالاتر، قصرشيرين زير آتش توپخانههاي دشمن رفت و در نفتشهر و سومار، كار به درگيري نفر به نفر ميان مرزبانان ما و سربازان عراقي كشيد. بعثيها همچنين به چند پاسگاه در ايلام حمله كردند و با نيروهاي ما كه انصافا و بياغراق، دليرانه به دفاع از مرز ايستاده بودند گلاويز شدند. در داخل مرزها، در مهاباد و بخشهايي از كردستان و شمال كرمانشاه، پيكار با احزاب مخالف حكومت مركزي - كه اغلبشان به كمك بعثيها مجهز و مسلح شده و عملا ماهيت تروريستي به خودشان گرفته بودند- با شدت ادامه داشت و آتش ناآرامي و وحشت و بحران در بخشهاي وسيعي از غرب و شمال غرب كشور شعله ميكشيد. همان روز، «نامه مردم» كه آشكارا با احزاب مسلح مخالف جمهوري اسلامي همدلي نشان ميداد، از جنگي كه در پيش بود نوشت و تشديد درگيريها در مرزهاي مشترك ايران و عراق را مقدمه جنگي بزرگ تعبير كرد. نوشت كه اين جنگ احتمالي، توطئه امپرياليستها به سركردگي امريكاست و ايران براي خنثي كردن اين توطئه و عبور از خطري كه تهديدش ميكند، چارهاي جز نزديكي به شوروي و اتحاد با اين ابرقدرت ضدامپرياليستي ندارد. «امپرياليسم امريكا كه در نتيجه پيروزي انقلاب ايران بزرگترين پايگاه و مهمترين مواضع سياسي و نظامي و اقتصادي خود را در منطقه از دست داد و پس از آنكه توطئهها و نقشههاي تجاوز مستقيم و غيرمستقيم نظامي آن عليه جمهوري دموكراتيك افغانستان و طرحهاي توطئه و تجاوز نظامي آن عليه جمهوري اسلامي ايران، يكي پس از ديگري با شكستهاي مفتضحانه و ناكامي روبرو شد، برنامه تبديل كشورهاي وابسته در منطقه را به پايگاه نظامي و سر پل تجاوز به مورد اجرا گذارد و تمام تلاش خود را به كار برده و ميبرد كه با تقويت تسليحاتي و نظامي اين كشورها و گسترش روابط و همكاريهاي سياسي و نظامي ميان آنها، جمهوري اسلامي ايران و جمهوري دموكراتيك افغانستان... را در حلقه محاصره رژيمهاي ضدخلقي و وابسته به خود قرار دهد... عمليات مسلحانه تعرضي دولت بعثي عراق عليه جمهوري اسلامي ايران... طبق برنامه مشخص و تدوينشده از جانب امپرياليسم امريكا انجام ميگيرد.» اين مقاله كه ملغمهاي از واقعيتهاي روز و تحليلهاي قشري و ايدئولوژيك بود، حكومت دستنشانده شوروي در افغانستان را - فقط به صرف ضديت با امريكا - حكومتي مستقل توصيف ميكرد و آن را در جبهه دولتهاي ضدامپرياليستي جاي ميداد. اما روزنامه امريكايي نيويوركتايمز نيز كه وقوع جنگ را حتمي ميديد، در چنين روزي از سال 1359 از آنچه ميان ايران و عراق ميگذشت نوشت و با اشاره به برتري نظامي عراق در آن مقطع، پيشبيني كرد كه حكومت بعث احتمالا با گسترش نبرد، به بخشي از اهدافش ميرسد، اما اگر جنگ - بيشتر از چند هفته - به درازا بكشد، روند حوادث به سود ايران تغيير ميكند و عراق كه كشوري كوچكتر با جمعيتي كمتر است، به تنگنا ميافتد.